سفارش تبلیغ
صبا ویژن



در را بگشاو به من وخویش نظر کن/تو شاهتر از پیش ومن از قبل گداتر - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
در را بگشاو به من وخویش نظر کن/تو شاهتر از پیش ومن از قبل گداتر - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
در را بگشاو به من وخویش نظر کن/تو شاهتر از پیش ومن از قبل گداتر - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :988141
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز :112
 RSS 

به نام آرام دل ها ...

روزهای آخر شعبان داره میگذره و سخت دلت هوایی شده ؛ یهو یه سفر به حرم شمس الشموس نصیبت میشه ؛

تا به خودت میای می بینی جلوی درب حرمش ایستادی و چشات دنبال اذن دخول میگرده و دلت هم ...

"اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک ... " ؛ دیگه بقیه ش رو تار می بینی ؛ سرتو انداختی پایین و آروم وارد حرمش میشی ...

مثل همیشه با قدم های شمرده  به طرف صحن انقلاب حرکت می کنی ؛

زیر لب با خودت زمزمه می کنی : "هرچند که عاصی شدم و دورم از این در ... باز آمدم و در پی یک فرصت دیگر ... "

شعر رو تا آخر میخونی که برسی به این بیت : " در را بگشا و به من و خویش نظر کن ... تو شاه تر از پیش و من از قبل گداتر ... "

سرتو که بالا می گیری گنبد طلای ارباب ، ایوون طلا ، پنجره فولاد و سقاخونه رو تو یه تصویر می بینی ؛ تصویری که همه ی زندگیته ...

دست ادب به سینه میذاری و میگی  :

 السلام علیک یا غریب الغربا ؛
 السلام علیک یا معین الضعفا و الفقرا ؛
 السلطان ابالحسن ،
علی بن موسی الرضا و رحمه الله و برکاته

و یه تعظیم به پادشاه عالم ...

باز راه می افتی و همه ی حرم رو عاشقانه میگردی ؛ بو میکشی و ریه هات پر از هوای پاک خدایی میشه ؛

از آب سقاخونه میخوری و مست این شراب میشی ...

زیارت نامه رو باز می کنی و با اشک میخونی ؛ هر سطرش روح و جونت رو صیقل میده انگار ... کم کم سبک میشی ؛

وقتی توی حریم باصفاش راه میری و اشکات جاری میشه حس یه پرنده رو پیدا می کنی که داره اوج میگیره توی آسمون بی کران ؛

دیگه نه دلتنگ میشی ؛ نه دلخوری ای داری ؛ نه چیزی هست که بتونه آرامشت رو به هم بزنه ؛ فقط تویی و ارباب ...

فقط تویی و اشکایی که روحت رو شست و شو میدن ؛

فقط تویی و حس ِ دست نوازشگر ارباب ؛

فقط تویی و لذت خدایی بودن و از دنیا بریدن ؛

فقط تویی و خودش ؛ فقط تویی و یه حس عجیب دلتنگی ... که از همون ثانیه های اول به فکر آخر سفر هستی ؛

خلاصه سفر میرسه به اونجا که از همون روز اول تلخیشو حس میکردی ... لحظه ی جدایی ؛

باورت نمیشه تموم شده ؛ شب آخر رو تا صبح راه میری و از این صحن به اون صحن ... هرچی زاری می کنی فایده نداره ؛

باید کوله بارت رو ببندی و بری ... هرکاری می کنی نه اشکات تموم میشه و نه دلت آروم ؛

اون لحظه ی آخر که میخوای زیارت وداع بخونی ناخودآگاه پاهات سست میشه و زانو میزنی در مقابل ارباب ...

بالاخره میخونی و رد میشی ؛ گام هات رو تندتر برمیداری که از همسفرهات جانمونی ولی دلت نمیاد ... هی چند قدم میری و برمیگردی ؛

یه نگاه به پشت سرت و یه نگاه به جلو ... این طرف اربابه و اون طرف دوستات که منتظرن دل بکنی ...

یه نگاه به گنبد می کنی و میگی : " دلتنگ توأم ، آمده ام تا که بگویم ... بیرون شدنی نیست غم عشق تو از سر ... "

اون سلام آخر رو که میدی و پشت میکنی به حرم که بری ، انگار قلبت از جا کنده میشه ...

آروم زیر لب میگی : ارباب خوبم ؛ مولای مهربونم ؛ دلم برات تنگ میشه ؛ نذار دوریمون زیاد طول بکشه ... یا علی

تا نیم ساعت همینه حالت و بعد که اتوبوس راه میفته یواش یواش دلت آروم میشه و به یه خواب شیرین فرو میری ؛

---------------------------------------------------------------------
پ.ن.1 : مشهد دعاگوی تک تک دوستان بودم ؛

پ.ن.2 : این زیارت اون هم قبل از ماه مبارک رمضان توفیقی بود عجیب ؛ بابت این لطف عظیم شکر  ؛

پ.ن.3 : این سفر یکی از بهترین و بیاد ماندنی ترین سفرهای زندگیم بود و مبنای خیلی از تصمیمات اساسی ؛

پ.ن.4 : توی این ماه مبارک ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید ؛ ما هم اگر بپذیرن دعاگو هستیم .

پ.ن.5 : التماس دعای فرج ... یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 7:50 صبح روز شنبه 90 مرداد 15