سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آرامش - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
آرامش - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
آرامش - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :986642
بازدید امروز : 72
بازدید دیروز :53
 RSS 

آرامش


گاهی صبح تا شب فکر می کنم که واقعأ آرامش چیه ؟ چطوری میشه به دستش آورد ؟ من آرامش دارم ؟ یا ...

خوب که فکر می کنم می بینم خداروشکر من آروم ترینم ، واقعأ مگه آرامش واسه من چی میتونه باشه جز :

لمس کردن خدا و محبت هاش ، اینکه حس میکنم همیشه یکی هست که هوامو داره ، حتی بیشتر از خودم ...

اون حس لطیف ِ شوق و ذوق و افتخار ، موقع ِ شنیدن اذان ؛ تلاوت قرآن ؛ عطر سجاده م و حتی مهر و تسبیح تربتم

نماز خوندن ی که حتی اگه وسطش هم حواسم پرت بشه ، بازم دلم رو آروم میکنه و تاثیر خودشو میذاره .

زیارت حرم اهل بیت علیهم السلام و قرار گرفتن توی اون فضاهای نورانی که واقعأ روحم آروم میشه و یه حس لذیذ وصف نشدنی ...

زیارت قبور مسلمونا ، شهدای عزیز  و بخصوص شهدای گمنام سرافرازمون و اون آرامش بعدش ...

داشتن پدر و مادر خوب و مهربون و مومن ، خواهرها و برادر و خونواده ای که همیشه بهترین بودن و پشتیبانت در همه حال .

پدرشوهر و مادرشوهر خوب و مومن و خونواده ای که عین خونواده خودم تو همه لحظات کنارمون بودن و نذاشتن سختی ای به ما برسه .

و داشتن همسری مومن ، صبور ، مهربون ، با وفا و با گذشت که بدون اغراق آرامش زندگیمون رو به نحو احسن فراهم کرده و بهترین خاطرات و لحظات رو برام به ثبت رسونده .

مسافرت های دو نفره ای که گاهأ 24 ساعته بوده ولی از ثانیه هاش بهترین لذت ها رو بردم ...

گرفتن یا دادن یه هدیه به یکی از عزیزانم ، دیدن یه لبخند روی لب شون ، شوق دیدارشون ، دلتنگی هام و...

حتی موسیقی ملایم وسط جاده ، کنار ِ اون هوای خنک و با همسر بودن ، اون لحظات ناب با هم بودن مون...

یا حتی دیدن طلوع زیبای خورشید توی اون هوای ناب ِ دم صبح ، قدم زدن های دو نفره و خیلی چیزای دیگه ...

مهم اینه که در همه حال بگیم " خداروشکر" و "راضی" باشیم به رضای الهی :)
.......................................................................................................................................

پ.ن.1: همیشه داشتن آرامش و آروم بودن به پول و موقعیت و اینکه بدون مشکل باشی ، نیست .
اگه شاکر باشیم ، از لحظات با هم بودن و لذت های ساده هم میتونیم لذت ببریم و طعم خوشبختی رو بچشیم .

پ.ن.2: ان شا الله به حق خود حضرت صاحب (عج) ،سال جدید سال ظهور باشه . اللهم عجل لولیک الفرج

پ.ن.3: پیشاپیش سالی آروم ، بی دغدغه ، پربرکت ، همراه با سلامتی و تندرستی رو برای همه خواستارم .

پ.ن.4: برای همدیگه دعا کنیم / یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 3:25 صبح روز جمعه 91 اسفند 25

روز و شب رو در حالی سپری میکنی - که علیرغم اینکه اتفاق بدی نیفتاده - حس خوشایندی نداری ؛

یه جورایی خسته ای ، کلافه ای ؛ سردرگمی ؛ نمیدونی چته ؛

نمیدونی چرا دیگه اون آرامش قبل رو نداری ؛ نمیدونی چرا اینقدر بی قراری ...

یه قرار دوستانه میذاری ؛ میری عیادت یه مریض ؛ به عزیزی هدیه میدی ؛ از دوست های قدیمیت خبر میگیری ؛

یا نه اصلا میای همه ی اونایی که در حقت بدی کردن رو می بخشی ؛ همه رو ...

تفریح ؛ گردش ؛ مسافرت ؛ زیارت و ...و ...و  ولی هیچکدوم فایده ای نداره !

هرکاری میکنی اون حس و حال آرومی که داشتی برنمیگرده ؛

انگار یه چیزی گم کردی که هرچی بیشتر میری دنبالش کمتر پیداش میکنی ...

به هر دری میزنی ناامید میشی ؛ حتی نماز هم بهت اون آرامش قبل رو نمیده ؛

حتی دیگه زیارت قبور شهدا تسکین قلبت نیست ؛

عصر پنج شنبه شده و این تلاطم درونت داره از پا درت میاره ؛

دیگه کم کم داری نا امید میشی که یهو یاد این آیه می افتی " نحن اقرب من حبل الورید ... "

یادت میفته اولین جایی که باید میرفتی رو گذاشتی آخر ِ کار اومدی !

میری وضو میگیری ، سجاده ت رو باز میکنی و تا خود آسمون بال میگیری ...

شرمنده میشی که داری دربی رو میزنی که باید اولین بار سراغش میرفتی ولی گذاشتیش آخر آخر...

اصلأ همین که بفهمی این همه مدت زمین خوردی تا اونی که فراموش کردی رو یادت بیاد یه حالی میشی ...

دعای کمیل رو باز میکنی و با خط به خطش اشک میریزی و صداش میزنی ...از ته ته دل ...

میگی ببخش تورو یادم رفت ...ببخش که نفهمیدم باید تورو صدا بزنم ، از تو کمک بخوام ، از تو آرامش گم شده م رو بخوام ...

ببخش که یادم رفت گاهی باید یادم بیاد که خدای مهربونی دارم که همیشه هوامو داشته ...

ببخش که یادم میره این همه نعمت و الطاف و بخشش و ستار بودنت رو  ...ببخش که تو روزمرگی هام گمت کردم ...

وقتی تلاطم روحت آروم آروم میشه میفهمی که این حس نزدیک شدن به خدا همون چیزیه که کم داشتی ...

اونوقت تو اون لحظه همین که با تموم وجودت حس میکنی یه خدای مهربونی داری که هیچوقت تنهات نذاشته ،

بزرگ ترین خوشبختی ها و دلخوشی های عالم مال تو میشه و به یه "آرامش مطلق " میرسی ...

آرامش مطلقی که هیچ جای دیگه ای نمیتونی پیداش کنی ...

..........................................................................

پ.ن.1 : خدای خوبم دوستت دارم .هیچوقت رهام نکن . هیچوقت

پ.ن.2 : حالا که بنده ت عادت کرده که فقط موقع گرفتاری یادت کنه ، همیشه منو گرفتار کن که راه خونه ت رو گم نکنم ...

پ.ن.3 : داشتن همسر خوب نعمتیه که هرچی هم بابتش شکر کنی کمه . خدایا ازت ممنونم :)

پ.ن.4 : خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:44 عصر روز جمعه 91 فروردین 25