سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دل نوشت ها - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
دل نوشت ها - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دل نوشت ها - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :987785
بازدید امروز : 49
بازدید دیروز :39
 RSS 

به نام خدای ِ رسول مهربانی ها ...

صفحه های اینترنت را یکی بعد از دیگری باز می کنم و می بندم ، دنبال یک تصویر یا نوشته ای از یک موضوع خاص میگردم . خیلی از صفحات فیلتر شدن و این اعصابمو به هم میریزه ... بیخیال اون موضوع میشم و تصمیم می گیرم یه کم بنویسم .

اسم حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم ) رو تایپ می کنم و دنبال یک عکس خوب متناسب با متنم میگردم که یهو 12 تا تصویر با هم باز میشن و چشم های من خیره خیره به مانیتور نگاه میکنه ... قلبم جمع میشه انگار ... ک ا ر ی ک ا ت و ر ... !

باورم نمیشه که به این راحتی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم ) رو آماج توهین های بی شرمانه شون قرار دادن و اسم این رو هم "آزادی بیان ! " گذاشتن !

دشمن های احمق ما اینو باید بدونن که این کاراشون نه تنها چیزی از عزت اسلام و پیامبر عزیز ما کم نمیکنه بلکه روز به روز اسلام و پیامبر و امتش رو سربلندتر و سرافراز تر میکنه .

در سوره منافقون هم یه آیه ای هست که قلبمو آروم میکنه : " ولله العزه ولرسوله و للمومنین و لکن المنافقین لا یعلمون " 

" عزت متعلق به خداست.عزت متعلق به پیامبر و به مومنین است. اگرچه که منافقان و کافران این را درک نمی کنند. "


این نادان ها بی اینکه بدونن ، دارن مظلوم های اسلام رو واسه ما شناخته تر و عزیز و عزیز تر میکنن .

نمونه ش در مورد امام محمد نقی (علیه السلام ) که شاید واسه خیلی از ماها اصلأ شناخته شده نبودن ولی این جسارت ها باعث شد که هم مظلومیت این حضرت درک بشه و هم بیشتر با حضرتش ارتباط برقرار کنیم .
و هم اینکه دشمنامون خارتر و حقیرتر و پست تر از همیشه بشن .

یاد این حدیث از یکی از معصومین می افتم که فرمودن : خداروشکر که دشمنان ما از حمقا و احمق ترین ها هستند .

.........................................

پ.ن.1 : ان شا الله به حق حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مکرشون به خودشون برگرده .

پ.ن.2 : رسول مهربانی ها ، پیامبر عزیز و عظیم الشان اسلام ،بیشتر از همیشه و هروقت دوستت داریم و به این عشق می بالیم .

پ.ن.3 : عازم مشهد هستم .به شرط رسیدن و لیاقت حتمأ دعاگوی تک تک دوستان و عزیزان خواهم بود :)

پ.ن.4 : خیلی التماس دعا داریم . یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 11:32 عصر روز سه شنبه 91 مهر 4

(هوالعلی الاعلی)

خدای مهربونم ...

این مهم نیست از صبح که از خواب بیدار میشم تا شب که میخوابم چقد اتفاق ریز و درشت میفته !

این مهم نیست که هر روز چقد شکست میخورم و چقد زمین خوردن رو تجربه می کنم !

حتی مهم نیست چقد از داشته های مادیم کم بشه ...

خیلی چیزهای دیگه م مهم نیست ...

البته شایدم همه ی این ها مهم باشن ولی برای من مهم تر از همه اینه که یه خدای خوب و مهربون دارم ...

که توی همه ی این لحظه ها دوسش دارم و ذره ای از عشقم بهش کم نمیشه ...

اگه همه ی زندگیمم ازم بگیره بازم میگم دوسش دارم با همه ی وجودم ...

................................................................................

خیلی التماس دعا - یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 7:9 عصر روز یکشنبه 91 شهریور 5

روز و شب رو در حالی سپری میکنی - که علیرغم اینکه اتفاق بدی نیفتاده - حس خوشایندی نداری ؛

یه جورایی خسته ای ، کلافه ای ؛ سردرگمی ؛ نمیدونی چته ؛

نمیدونی چرا دیگه اون آرامش قبل رو نداری ؛ نمیدونی چرا اینقدر بی قراری ...

یه قرار دوستانه میذاری ؛ میری عیادت یه مریض ؛ به عزیزی هدیه میدی ؛ از دوست های قدیمیت خبر میگیری ؛

یا نه اصلا میای همه ی اونایی که در حقت بدی کردن رو می بخشی ؛ همه رو ...

تفریح ؛ گردش ؛ مسافرت ؛ زیارت و ...و ...و  ولی هیچکدوم فایده ای نداره !

هرکاری میکنی اون حس و حال آرومی که داشتی برنمیگرده ؛

انگار یه چیزی گم کردی که هرچی بیشتر میری دنبالش کمتر پیداش میکنی ...

به هر دری میزنی ناامید میشی ؛ حتی نماز هم بهت اون آرامش قبل رو نمیده ؛

حتی دیگه زیارت قبور شهدا تسکین قلبت نیست ؛

عصر پنج شنبه شده و این تلاطم درونت داره از پا درت میاره ؛

دیگه کم کم داری نا امید میشی که یهو یاد این آیه می افتی " نحن اقرب من حبل الورید ... "

یادت میفته اولین جایی که باید میرفتی رو گذاشتی آخر ِ کار اومدی !

میری وضو میگیری ، سجاده ت رو باز میکنی و تا خود آسمون بال میگیری ...

شرمنده میشی که داری دربی رو میزنی که باید اولین بار سراغش میرفتی ولی گذاشتیش آخر آخر...

اصلأ همین که بفهمی این همه مدت زمین خوردی تا اونی که فراموش کردی رو یادت بیاد یه حالی میشی ...

دعای کمیل رو باز میکنی و با خط به خطش اشک میریزی و صداش میزنی ...از ته ته دل ...

میگی ببخش تورو یادم رفت ...ببخش که نفهمیدم باید تورو صدا بزنم ، از تو کمک بخوام ، از تو آرامش گم شده م رو بخوام ...

ببخش که یادم رفت گاهی باید یادم بیاد که خدای مهربونی دارم که همیشه هوامو داشته ...

ببخش که یادم میره این همه نعمت و الطاف و بخشش و ستار بودنت رو  ...ببخش که تو روزمرگی هام گمت کردم ...

وقتی تلاطم روحت آروم آروم میشه میفهمی که این حس نزدیک شدن به خدا همون چیزیه که کم داشتی ...

اونوقت تو اون لحظه همین که با تموم وجودت حس میکنی یه خدای مهربونی داری که هیچوقت تنهات نذاشته ،

بزرگ ترین خوشبختی ها و دلخوشی های عالم مال تو میشه و به یه "آرامش مطلق " میرسی ...

آرامش مطلقی که هیچ جای دیگه ای نمیتونی پیداش کنی ...

..........................................................................

پ.ن.1 : خدای خوبم دوستت دارم .هیچوقت رهام نکن . هیچوقت

پ.ن.2 : حالا که بنده ت عادت کرده که فقط موقع گرفتاری یادت کنه ، همیشه منو گرفتار کن که راه خونه ت رو گم نکنم ...

پ.ن.3 : داشتن همسر خوب نعمتیه که هرچی هم بابتش شکر کنی کمه . خدایا ازت ممنونم :)

پ.ن.4 : خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:44 عصر روز جمعه 91 فروردین 25



شاید امسال خدا خواسته بهتر باشم

بیشتر یاد غم غنچه ی پر پر باشم 

دم افطار ترک خورده لبم ... فهمیدم

 باید این لحظه به یاد لب اصغر باشم ...

-------------------------
التماس دعا ...



نویسنده » نرگس » ساعت 4:51 عصر روز یکشنبه 90 مرداد 23

..:: هوالرضا ::..

برای چشم هایم "نماز باران " بخوان ؛

بغض کرده ... ابریست ؛

اما نمی بارد...

راهی حرمت هستم ارباب ؛

کاری کن دل در حرم بیاید نه جسم ...



پ.ن.1 : مثل همیشه شرمنده از تمام خوبی هایت خوب ِ من ؛

پ.ن.2 : دعاگوی تک تک دوستان خواهم بود ؛

پ.ن..3 : التماس دعای خیر بعد از دعای فرج ؛ یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 3:35 صبح روز شنبه 90 مرداد 1

< به نام خدای مهدی موعود >



در دیار ما که هر کالا به هر جا درهم است

خوب و بد ، معیوب و سالم ، زشت و زیبا ، درهم است

گر خریداری کند کالای خوب از بد جدا

با تشر گوید فروشنده : که آقا درهم است

مهدیا ! یاران خوبت را مکن از بد جدا

روسیاه و روسفیدش ، جان مهدی ، درهم است ...

*****************************************

پ.ن.1 : آقا میدونم خیلی بدم ولی قسم به تموم بدیهام خیلی دوستت دارم ؛ تولدت مبارک مولای مهربونم

پ.ن.2 : ان شا الله عیدی همه مون فرج خود حضرت و یه لبخند آقا بر ما باشه .

پ.ن.3 : رفقا دارن میرن کربلا ، دلمون سخت هوایی شده ...ارباب داره دو سال میشه ...

پ.ن.4 : خیلی دعامون کنید ؛ یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 5:15 صبح روز یکشنبه 90 تیر 26

به نام خدای باد و باران ...



ای کاش دلم پنجره ای دیگر داشت

ای کاش خدا فقط شقایق می کاشت

ای کاش یکی می آمد و یا آمدنش غم ها را

از قلب اهالی زمین بر می داشت

****************************
یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:8 عصر روز یکشنبه 90 فروردین 21

به نام آرام دل ها

گاهی یادمان می رود که خدایی هست و نظاره گر اعمالمان ؛

گاهی یادمان می رود که امام زمان منتظر تغییر تک تک شیعه ها هستند ؛

گاهی یادمان می رود که مرگی هست و قیامتی در پیش ؛

حتی گاهی یادمان می رود که امده ایم تا با زندگی قیمت بگیریم نه به هر قیمتی زندگی کنیم...

مولای مهربانی ها ما را از غفلت برهان...این روزها سخت به تلنگرهایت نیازمندیم ؛

مرا و ما را از یاد نبردی ؛ می دانم... اما ما تو را از یاد برده ایم ...خود رابه یاد ما بیاور ...

************************************

پ.ن :نرگس چه دارد بگوید جز شرمندگی از محبتهای همیشگی مولایش ؟ / یا علی



نویسنده » نرگس » ساعت 1:46 صبح روز یکشنبه 89 اسفند 8

« هوالمحبوب العارفین »

السلام علیک یا ساقی العطاشا ...یا قمربنی هاشم ...

شاید این پنجمین باره که می نویسم ولی آپ نمی کنم ...
امشب یاد خیلی چیزا اشکامو جاری میکنه ...
هیچ بهونه ای نمیخوان این بار ...پلکامو روی هم که میذارم اشکام غلت میخورن و میان پایین ...
یاد اولین باری که چشمم به حرم حضرت علمدار افتاد داره دیوونه م میکنه ...
یاد اون پرچم قرمز روی گنبدش... با نوشته ی «یا قمر بنی هاشم » ...
رقص پرچم روی گنبدت و پرچم های اطراف حرمت ...
یاد تابلوی «السلام علیک یا ساقی العطاشا » روبروی پنجره هتل ...
کف العباس ...
علقمه ...
بین الحرمین ...
میدون مشک ...
فاصله ی بین علقمه تا کف العباس ...
خیمه گاه ...خیمه گاه ...
خیمه گاه و بلندترین خیمه ...
خیمه گاه و اولین خیمه ...خیمه حضرت عباس ...
یا ابالفضل دلم هوایی اون ضریح بلندته ...با نورهای قرمزش ...
لاله ها و چراغ های بلند توی حیاط حرمت ...
اون بوی خوش توی حرم باصفا و نورانیت ...
روضه های توی صحن و سرات ...هنوزم صداش تو گوشمه : « به خدا دنیا رو نمیخوام بی ابالفضل ...»
شب تولدت و چراغونی های حرمت ...خدایاااااااااااااااااا دیگه طاقت دوری ندارم ...
آقا دورت بگردم ...یادته ؟سرمو که میذاشتم روی ضریح باصفات از دنیا و مافیهاش سیر میشدم ...
آقا قرار بود زود منو بطلبی ...آقا قرارمون یادت رفته ؟!نکنه منو فراموش کردی آقا ؟؟
آقاجون قربونت برم دلم برات تنگه به خدا ...به خودت قسم ...
آقا به خودت قسم دیگه طاقت ندارم ...بذار بیام ...بذار یه بار دیگه سرمو بذارم روی ضریحت ...
آقاجون هرچقدرم بدم ولی با همه ی وجودم دوستت دارم ...

...............................................................................

پ.ن.1 : یک سال و سه ماه از اولین باری که چشمم به ضریحت افتاده گذشت ....نمیخوای به دل بی قرارم نیگاه کنی ؟؟

پ.ن.2 : « این نوشته صرفا یادی یه از حرم حضرت عباس ...یه درد و دلی کاملا شخصی ...»

پ.ن.3 : نوای وبلاگ دیوونه م میکنه ... « خاطره ی اولین بار ،نگاه به صحن علمدار ...دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار ...»

پ.ن.4 : محرم نزدیکه ...صدای تپش های قلب مسلمونا بخصوص شیعیان رو میشنوم ...

پ.ن.5 : التماس دعای فرج و التماس دعای خیر / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 3:34 صبح روز سه شنبه 89 آبان 18

« هوالمحبوب العارفین »

هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر .....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

shahid

دارم وبگردی می کنم که بطور اتفاقی به سایتی برمیخورم در مورد شهدا ...صدایی بلند میشه و توی اتاقم می پیچه ... شهید گمنام ....شهید گمنام
 ناخودآگاه دلم پرواز می کنه به سمت شهدا و مناطق عملیاتی .... به سمت بهشت خدا روی زمین ...به سمت آسمونا....خدایاااااااا
هرچقدر هم من بدم و از شهدا دوری می کنم و با گناهام دورتر و دورتر میشم ازشون اما بازم به مرام شهدا....بازم به مهربونی شهدا
بازم صدام میزنن و میخوان دستمو بگیرن....آی شهدااااا دلم گریه می خواد و ....یهو گونه هام خیس میشه....خدایا چقدر من ناسپاسم ؟؟
شهدا دلم برانون خیلی تنگ شده ...میدونم که این نوشته ها هم حاصل لطف شماست وگرنه دل سیاه منو چه به شهدا ؟!؟
شهدا در این هیاهو اسم شما مرهمی بود بر دل سیاه و خسته ام ...شهدا در این شهر پر زرق و برق دست منو رها نکنید ، میگم رها نکنید چون میدونم که گرفتید از سر لطفتون ، اما رهاش نکنید ....نذارید دلم از دست بره ....نذارید ازتون دور شم ...نذارید یه مرده متحرک بشم شهدااا
 
خلاصه اینکه شهدا با سلول به سلول وجودم دوستتون دارم

نوای وبلاگ
(آی شهیدان ....) رو خیلی دوست دارم .....صدای حاج مهدی سلحشوره

قبول کنن دارم میرم مزار شهدای استان کرمانشاه .... یا علی - التماس دعا



نویسنده » نرگس » ساعت 4:47 عصر روز پنج شنبه 89 مرداد 14

<      1   2   3   4   5      >