• وبلاگ : گل نرگس ... مهدي فاطمه
  • يادداشت : بوي محرم وحسين مي آيد ...حس مي كني؟
  • نظرات : 2 خصوصي ، 20 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عمو جونم تا تو بودي سر وساموني داشتيم
    تا تو رفتي دل پر خوني داشتيم
    آي اهل عالم بدونيد عمويي دارم
    نميدونيد که چقدر مهربونه
    قامتش تا کهکشونه

    لباسش رنگين کمونه
    توي چشماي قشنگش هزار هزار آسمونه
    مهربونه مهربونه مهربونه مهربونه
    وقتي شبا خواب ندارم
    روي شونش سر مي زارم
    تا که خوابم ببره آروم آروم
    تو گوشم شعر محبت مي خونه
    واي که چقدر مهربونه
    شونه هاش بالاتر ازهر چي بلندي روي زمين
    عمو جونم مي گه اي فرشتهِ روي زمين
    راه نرو خسته مي شي روي شونه هام بشين
    روي دوش عمو جون همهِ دنيا رو بين
    از تو چشماش مي خونم
    که چقدر دوستم داره
    از تو چشمام مي خونه
    که چقدر دوستش دارم
    به خدا مهربونه
    به خدا مهربونه
    اگر من تب بکنم ، تاب نداره
    اگر خار تو پام بره ، خواب نداره
    فکر مي کنم عمو جونم
    اگر که با ما نباشه
    خدا اون روز رو نياره
    خدا اون روز رو نياره
    هر چي ازش ميترسيدم
    خدايا اومد به سرم
    عموجون رفت آب بياره
    خبرش اومد به حرم

    عمو جونم با تو دنيامون قشنگه
    عموجونم بي تو دلها تنگ تنگه
    عموجونم با تو مثل غنچه بودم
    عموجونم بي تو يک ياس کبودم
    عموجونم چرا چشـمات روي هـم بسـته مي شه؟
    زبونم لال، نکنه گوشت از صداي من خسته مي شه؟
    حق داري اما من نمي خواستم که بره
    خاري به پاي تو عمو من به فداي تو عمو
    عمو جونم تا تو بودي غم نيومد!
    عمو جونم تا تو رفتي ماتم اومد!
    عمو جونم تا تو بودي دشمنامون مي ترسيدن
    تو که رفتي چشمت رو دور مي ديدن
    ماها گريون بوديم و اونا همه مي خنديدن
    عموجونم تا تو بودي چاره داشتيم
    عموجونم کي لباس پاره داشتيم؟
    عموجون تا تو رفتي ما همه بي چاره شديم
    دنبال زينب همه آواره شديم
    بي گوش و گوشواره شديم

    عموجونم تا توبودي غم نداشتيم
    تو رو داشتيم مثل بابا
    ديگه چيزي کم نداشتيم
    تو که رفتي سر به صحراها گذاشتيم
    پا برهنه روي خارها پا گذاشتيم
    عموجونم چرا از داغت نمردم؟!
    عموجونم به خدا من آب نخوردم!
    عموجونم بي تو سامون نداريم
    مثل زينب جون نداريم
    وقتي که چشمام روي هم بسته مي شه
    وقتي دلم از زمونه خسته مي شه
    ياد قديما مي کنم عقده هامو وا مي کنم چشمامو دريا مي کنم
    يادش بخير با بچه هاي کوچمون با چادراي مادرامون
    گوشه يک پياده رو...
    ياد محرم کرده بوديم فکر حرم کرده بوديم
    همه پيرن مشکي به تن سينه و زنجير مي زدن
    يه قلب کوچک تو سينه مست و خريدار حسين
    نوشته بود رو پرچما عباس علمدار حسين (عليهما سلام)