هو الحق
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت ....صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
عید فطر رو به تموم منتظران حضرت حجت (عج) تبریک عرض می کنم و از خداوند مهربان در این روز عزیز ،بهترین ها را برایتان خواستارم .
خیلی خیلی التماس دعا ...یا علی مدد و در پناه حق
نویسنده » نرگس » ساعت 8:19 عصر روز
شنبه 86 مهر 21
هو العلی الاعلی
توی نجف یه خونه بود
که دیواراش کاگلی بود
اسم صاحاب اون خونه
مولای مردا علی بود
نیمه شبا بلند مشید
یه کیسه داشت که برمیداشت
خرما و نون و خوردنی
هر چی که داشت تواون میذاشت
راهی کوچه ها میشد
تا یتیما رو سیر کنه
تا سفره ی خالی شو نو
پر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد
پس کوچه های کوفه رو
تا پر بارون بکنه
باغای بی شکوفه رو
عبادت علی مگه
میتونه غیر از این باشه ؟
باید مثه علی باشه
هر کی که اهل دین باشه
بعد علی کی میتونه
محرم راز من باشه ؟
درد دلم رو گوش کنه
تا چاره ساز من باشه
چشماتو وا کن آقا جون
بال های خسته مو ببین
منو نگاه کن آقا جون
دل شکسته مو ببین ...
مرحوم آغاسی
ضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین علی (ع) رو به تموم شیعه های اون حضرت ، تسلیت عرض می کنم .
توی شب های قدر خیلی دعام کنید ،آخه بدجور دلم گرفته .
یا علی مدد ....در پناه حق
نویسنده » نرگس » ساعت 8:33 عصر روز
یکشنبه 86 مهر 8
هو الحق
باز بوی ربنا و عطر خوش بندگی داره میاد ... صدای تکبیر موذن بلند میشه و تو با زبون روزه ،وضوی طهارت میگیری و سجاده ات رو که پر از عطر یاس و گل های مریم شده باز میکنی و بهترین نمازت رو میخونی ،با تسبیح تربت توی دستت که ذکر میگی ،چقدر احساس نزدیکی با امام حسین (ع) رو داری ،قرآن کریم هم کنار سجادت هست ،باز میکنی و آروم آروم با خدای خودت مناجات عاشقونه میکنی ،و چقدر این لحظه ها لذت بخشه !! بعد وقتی میخوای افطار کنی ، اولین دونه خرما رو که توی دهانت که میذاری ،خوشحالی که توی این مبارزه پیروز شدی!! حس می کنی چقدر سبک شدی و به خدای خودت نزدیک !!
توی اون لحظه ها ،فرج گل نرگس رو از خدای خودت بخواه !!خیلی برای فرج دعا کن ،خــــــــــیلی !!
شفای جانبازان عزیز و بیماران رو از یاد نبر ....
خونواده ،آشناها،دوستات و حتی دشمنات رو فراموش نکن .....
برای آمرزش و شادی روح همه اون کسایی که یه روز توی این دنیا ،مثل تو سر سفره های افطار می نشستند ،حتما دعا کن .
....برای من حقیر هم سر سجاده های عاشقیتون دعا کنید .
حرف آخر :دانشگاه ملی کرمانشاه (رشته کامپیوتر )قبول شدم ،برام دعا کنید .
یاعلی مدد ....در پناه حق
نویسنده » نرگس » ساعت 12:3 صبح روز
پنج شنبه 86 شهریور 22
یا الله مددی
مدتها بود که در این فکر بود که چگونه می تواند یک مهمانی باشکوه برگزار کند که در آن تمام دوست ها .آشناها و حتی کسانی را که مخالفش هستند در آن حضور داشته باشند .
می خواست به همه ی آنها کمک کند ...می خواست به آنها هدیه هایی بدهد...هدیه هایی که اصلا شبیه هم نبودند ...می خواست فرصت دیگری به تمام آنها بدهد
می خواست بهترین مهمانی و پذیرایی را داشته باشد ...می خواست...
به فکر دعوت نامه افتاد ...دعوت نامه هایی یک شکل و زیبا تهیه کرد و برای تمام آنها فرستاد...
تاریخ مهمانی کی بود ؟ اول رمضان ...
مدت مهمانی؟یکماه شبانه روز...
باحضور ؟ او و دوستانش ...
به صرف ؟بندگی کردن ...فرصت جبران ...فرصت فکر کردن ...
مکان مهمانی ؟مسجد...کنج اتاق...گوشه ی خلوت...داخل حرم...وهرجایی که خودش در آنجا حضور دارد.
آخر دعوت نامه برخلاف تمام دعوت نامه ها به جای جمله ی "لطفا از آوردن کادو خودداری کنید "نوشته شده بود
"لطفا تمام وجود خود را به این مهمانی بیاورید ...شاید آخرین مهمانی ات باشد "
روز مهمانی فرا رسید ...بعضی ها شاد و مسرور خود را آماده حضور در این مهمانی باشکوه کردند و به سوی مهمانی شتافتند.
بعضی ها هم فقط از روی اجبار و با کسالت روح و جان اما امیدوار خود را به این مهمانی باشکوه رساندند...
بعضی ها هم روی شرکت در این مهمانی و درک حضور او را نداشتند اما باز هم ته دلشان امیدوار بود که اوحتما تحویلشان می گیرد پس خود رابه این مهمانی رساندند...
اما بعضی ها که غفلت تمام وجودشان را فرا گرفته بود نه تنها در این مهمانی شرکت نکردند بلکه بیشتر و بیشتر از او دور شدند...
مهمانی به بهترین وجه برگزار شد ...او به بهترین شکل ممکن از مهمان هایش پذیرایی کرد...همه ی کسانی که در این مهمانی باشکوه شرکت داشتند خوشحال و راضی بودند و از مهمان نوازی او به وجد آمده بودند ...خیلی ها تغییر کردند ...خیلی ها شرمنده او شدند !به یاد کارهایشان افتادند ...به یاد اینکه چقدر او را اذیت کرده اند ...به خود آمدند !تصمیم گرفتند طور دیگری باشند.و او هم خیلی به آنها کمک کرد ... به آنها فرصت جبران داد و از گناهانشان درگذشت ... و این همان هدیه ای بود که برای بعضی از مهمان ها در نظر گرفته بود .
او باز هم به هدیه هایش که برای مهمان ها کنار گذاشته بود فکر می کرد...تصمیم گرفت خیلی از هدیه ها را در روزهای خاصی به
مهمان ها بدهد و بالاخره روز دادن هدیه ها را مشخص کرد...کی؟شبهای قدر !!
هدیه ها بین مهمان ها توزیع شد ....یکی جواز کربلا گرفت ...یکی مکه ...یکی مشهد...یکی سوریه ...یکی مغفرت...یکی شفا ...یکی مرگ زیبا...یکی آخرت زیبا ...یکی آرامش ...یکی درک حضور او را...یکی شهادت!...یکی معرفت...یکی دوستی با دوستان او ...ویکی...یکی...یکی!!
دیگر اواخر مهمانی بود اما هنوز عده ای هدیه نگرفته بودند !!دست به دامان دوستان او شدند و پاسخ گرفتند ...
محال بود که او آن ها را فراموش کرده باشد و هدیه ای برایشان در نظر نگرفته باشد ...بالاخره هدیه ی افرادی را که باقی مانده بودند به آن ها داد.هدیه چه بود ؟ حضور این مهمان ها در مهمانی سال آینده و این یعنی فرصتی دیگر !!
بالاخره روز آخر مهمانی فرا رسید ...تمام مهمان ها با دست پر و خوشحال و راضی با آرامشی که با وجودشان عجین شده بود در حال ترک مهمانی بودند ...اما به محض اینکه از مهمانی بیرون آمدند قطرات اشک بر روی گونه هایشان جاری شد ...
یعنی او از دست ما راضی بود ؟؟یعنی باز هم ما را در این مهمانی دعوت می کند ؟ و...کاش او از دست ما راضی باشد !!!
او همان خدای مهربان و کریم بود ...دوستانش هم همان ائمه بودند ...
این فرصت ها را از دست نده ...به مهمانی که رفتی بهترین هدیه ها را انتخاب کن . مطمئن باش هدیه ای بهتر از فرج آقا نیست پس توی این ایام مبارک خیلی برای فرج دعا کن ...به قول معروف چون که صد آمد نود هم پیش ماست ...تو برای ظهور آقا
دعا کن ...مطمئن باش آقا هم برات دعا می کنه...
راستی برای من حقیر هم دعا کن که خیلی محتاجم.ببخشید که طولانی شد ...ولی نمیشه که بحر رو توی کوزه کرد !
یا علی مدد...حق نگهدار
نویسنده » نرگس » ساعت 2:2 صبح روز
جمعه 85 مهر 7