بسم رب المهدی ...
سلام ...
نیمه شعبان اومد و همه شهر بوی حضرت مهدی پیچیده ...طاق نصرت های بزرگ و ایستگاه های متعدد صلواتی توی تموم سطح شهر ، دلتو یه حالی میکنه که هیچ وقت و هیچ سالی این حسو نداشتی ، مخصوصا اگه قبلش رفته باشی جمکران ...
مولای خوبم چند روزه توی رگ و پوست این شهر اسم و یاد تو جاری شده ...انگار توی این شهر که گاهی حس می کنم باخودش و مردمش غریبه م ! راحت تر میشه نفس کشید ...
چی میشد همیشه اینقدر توی فکر و دل مردمی مثل من که گرد غفلت رو قلبشونه ، بودی ؟ تا خدای مهربونم از بقیه غیبت صرف نظر میکردن ؟؟ چی میشد همیشه اینقدر توی دلم بودی و به فرجت فکر می کردم ؟چی میشد جشن میلادتونو با حضور خودتون میگرفتیم ؟!؟
مولای مهربونم خیلی دلم برای حرف زدن و درد و دل کردن باشما تنگ شده اما نمیدونم از سنگینی بار گناهامه یا راست راستی دارم بیرون میشم ، که نمیشه براتون بنویسم ...فقط اینو میدونم که با همه بدیم هنوزم دوستتون دارم ...
بقول شعر نوای وبلاگ :« گرچه عمرم نموده تباهم ... همچو موری در این بارگاهم ...»
راستی عزیزی می گفت وبلاگت بوی غم میده ، دوست دیگه ای میگفت وبلاگت غمگین شده ، شادش کن یه کم ،یکی دیگه میگفت خودتم شاد باش یه کم و...
قبول دارم که چندوقته نیستم و تا میامم از غم مینویسم اما خداییش من غمگینم ؟؟ دوستانی که هر روز مجبورن منو ببینن با اندک شناختی که از من دارن ، اونا بگن ،من شاد نیستم ؟؟ باور کنید گفتن حس دلتنگی و گفتن چیزایی که رو دلت سنگینی میکنه ، اونم اینجا که میدونی خیلی ها میان و میخونن ، فقط صرف یه درد و دله ، به منزله غم مطلق نیست ! اما روی چشمم ...شادش می کنیم اینجا رو اما به سبک خودمون ...
چندتا فایل صوتی دیدم خیلی قشنگ بودن ،میذارم اینجا که بقیه هم استفاده کنن:
آمده دنیا یوسف زهرا
اسیر خوی توام
مژده یاران گل درآمد
روزی تو خواهی آمد
فعلا یا علی و یا حق