سفارش تبلیغ
صبا ویژن



روزهای عجیب متاهلی ... - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
روزهای عجیب متاهلی ... - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
روزهای عجیب متاهلی ... - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998268
بازدید امروز : 60
بازدید دیروز :392
 RSS 

« هوالعلی الاعلی »


روزهای سخت و پرتلاطمی رو گذروندم و بالاخره روز موعود رسید ... " سالروز ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت امیر (ع) "
از صبح بیدار شدم و کارهامو با عجله انجام دادم ؛ بارون خیلی شدیدی می اومد و من به تموم روزهای گذشته فکر میکنم ...
آخرین ساعت های مجردی رو دارم میگذرونم ؛ همه روزهای گذشته زندگیم عین یه فیلم از جلو چشمام رد میشه ؛

پر از حس های مختلف میشم ؛ گاهی دلم لبریز از امید میشه و گاهی پر از استرس ؛ گاهی صلوات میدم و گاهی دعا می کنم .
توی اون بارون از خونه میزنم بیرون و میرم هیئت بلکه یه کم فکرم آروم شه ؛ وقتی برمیگردم می بینم مهمون ها رسیدن ! بعد از چند دقیقه عاقد هم میرسه ؛

دقایق به سختی و البته شیرینی داره میگذره ؛ عاقد شروع میکنه : بسم الله الرحمن الرحیم ، النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی ...

زیر لب دعای فرج رو زمزمه میکنم ؛ اشکام میخوان راهی واسه سُر خوردن پیدا کنن اما به سختی خودمو کنترل میکنم ؛ حس عجیب و وصف نشدنی ای دارم ؛ حس نزدیک شدن به خدا ... میگن موقع خوندن خطبه درب های آسمون باز میشه ، منم تند و تند دعا می کنم ؛
نگاه می کنم و می بینم دیگه فقط خودم تنها نیستم و یکی دیگه هم کنارمه ...

عاقد با صدای بلند میگه : عروس خانوم وکیلم ؟ چند لحظه مکث می کنم ؛ یه بسم الله الرحمن الرحیم از ته دل میگم و با صدای خیلی ارومی میگم : با اجازه پدر و مادرم بله ...

همه صلوات میدن و حاج آقا یه مقدار نصیحت میکنن و بعدش پدر و پدرشوهر 17 ربیع الاول رو هم واسه عقد دائم انتخاب کردن ؛

قبلأ خیلی شنیده بودم که بعد از خوندن خطبه خیلی چیزا عوض میشه اما واقعأ حس کردم که بعد از محرم شدن عجیب محبت سید تو دلم زیاد شده ؛ به چهره سید نگاه می کنم ؛ به نظرم نورانی تر از قبل شده ... خداروشکر می کنم و برای خوشبختی مون از حضرت زهرا و حضرت امیر مدد می طلبم ؛

بعد از رفتن مهمون ها توی همون هوا با آقاسید رفتیم مزار مرحوم آیت الله نجومی و مزار شهدا ؛ بعد هم رفتیم مزار شهدای گمنام ...

--------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن.1 : روزهای شیرین ، خاطره انگیز ، قشنگ و البته عجیبی رو داریم میگذرونیم ... برامون دعا کنید ؛

پ.ن.2 : همیشه دوست داشتم همسرم از نسل پاک سادات باشه ؛ خداروشکر که همسرم هم  سید ِ ، هم اخلاقش و ایمانش رو از سادات به ارث برده ؛ جد همسرم هم به آقام امام حسین (ع) میرسه ...

پ.ن.3 : برای خوشبختی و سر و سامون گرفتن همه جوون ها دعا کنیم ...

پ.ن.4: پیشاپیش عیدبزرگ غدیر رو به همه تون تبریک میگم ؛ / خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:28 عصر روز چهارشنبه 90 آبان 18