روضه خون بالای منبر میره
از زبون رقیه میگه :
بابا ؛ من پدربزرگم علی ِ که سر نماز انگشترشو به فقیر داد ؛
بابای مهربونم ؛ من عموم حسن ِ ؛ کریم اهل بیت ِ ؛
بابا ؛ من بابام حسین ِ ؛
بابایی خوبم ؛ ما کریم هستیم و کریم زاده ؛
اگه میگفت گوشواره مو میخواد خودم بهش میدادم ...
بابا حسین گوشام درد میکنه ...
این روضه منو از پا درآورد ... از اول محرم تا به امروز هر بار یادم اومده یه حالی شدم ...
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ...
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 11:11 عصر روز
یکشنبه 90 آذر 27