امروز که تولدمه دلم میخواد برم توی یه دشت پر از گل و فقط با خدا حرف بزنم ... تنهای تنها ...
ازش تشکر کنم بابت تک تک ثانیه هایی که من غافل بودم ولی هوامو داشت و نذاشت زمین بخورم .
بابت تموم لحظه هایی که تا سختی ای بهم رسید داد و بیداد و گریه و شکایت کردم
ولی خدای مهربون عاشقانه کنارم بود ...
بابت لحظه هایی که حس میکردم تنهاترین هستم ولی خودش دلداریم میداد و تنهاییمو پر میکرد.
بخاطر همه نعمت هایی که بی منت بهم داده و هیچوقت هم شکرگزارش نبودم و نمیتونم باشم .
که خدای منه و من ِ کمترین بنده ش ... بخاطر تموم صبوریاش در مقابل طغیان های من ...
بابت تموم ثانیه ها و دقایقی که به بنده ش "دل" و "امید" بسته بودم ولی بازم فقط خودش به دادم رسید .
دوست دارم عاشقانه ترین حرف ها و گریه ها رو با خودش داشته باشم و از ته ته دل بگم " دوسش دارم "
بگم ممنونم که یکبار دیگه بهم فرصت دادی که از زندگی و دنیا و نعمت های تو بهره ببرم و نفس بکشم .
خدایا میشه دیگه منم بنده ت باشم ؟ همون بنده ای که تو دوست داری ؟
میشه بیشتر هوامو داشته باشی ؟ میشه ... ؟
میشه در مقابل تموم خوبی هایی که تو داری و بدی ها و ناسپاسی هایی که من دارم ازم بگذری ؟
...................................................................
پ.ن.1 : خدای خوب و مهربونم هیچوقت تنهام نذار ...حتی به یک چشم به هم زدن ...
پ.ن.2 : امسال هم بخاطر تقارن با ایام شهادت بانو فاطمه (س)، بعد از ایام فاطمیه جشن تولد می گیرم .
پ.ن.3 : خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق