سفارش تبلیغ
صبا ویژن



عید مبعث مبارک .... - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
عید مبعث مبارک .... - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
عید مبعث مبارک .... - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998525
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز :153
 RSS 

هو الحق

از وقتی گفتن قراره خادم های اعتکاف رو ببرن مشهد ،دل تو دلم نموند !
یه شب کبوتر دلم باز هوایی شد ...پر کشید و رفت ،تا آسمونا اوج گرفت ، خواستم مهارش کنم ،ولی نشد ،اون دیگه رفته بود...بی اختیار منم دنبالش راه افتادم...وقتی دیدم یه جا توقف کرد و دیگه تکون نخورد ،منم از حرکت موندم ،سرم رو برگردوندم ...یه نور طلایی خیره کننده خورد توی چشمام ، چشمامو بستم و دوباره باز کردم ،دیدم نه ! مثل اینکه حقیقت داره ....بالاخره رسیدم !! اینجا حرم آقا علی ابن موسی الرضاست !

بازم مثل همیشه تا گنبد و گلدسته های طلایی رو از دور دیدم ،اشکام همین طور بی اختیار سُر خورد روی گونه هام و زیر لب آهسته آهسته ،در حالی که دستام رو روی سینه ام گرفته بودم ،گفتم :(السلام علیک یا ضامن آهو )!!بازم مثل همیشه نشستم روی زمین و از همین دور با اشک اذن دخول رو خوندم ... به خودم که اومدم ،دیدم که صورتم خیس خیس شده ،توی این حال و هوا بودم که یکهو یکی بیدارم کرد !!با خودم گفتم من کجام ؟! من توی خونه خودمون بودم....اشک توی چشمام جمع شد و باحسرت ،یادی از این رویا کردم ...توی این فکرا بودم که تلفن زنگ خورد ...

-بله ،بفرمایید ؟
-سلام نرگس جان ،خوبی؟
-سلام ،ممنونم ،تو خوبی ؟چه خبر؟
-نرگس جان ،خبر که داری ؟میای دیگه ؟نه؟
-چیو خبر دارم ؟! کجا میام ؟
-قراره همه خادم ها ،واسه عید مبعث بریم قم و جمکران و از اونجا هم بریم مشهد !!اونم چند روز؟ 10 روز ،که یه هفته کامل مشهد می مونیم !!

اشکام همین طوری می اومد ،نمی دونم چی گفتم و چطور گوشی رو قطع کردم ،فقط میدونم که بازم امام رضا (ع) منو شرمنده محبت هاش کرده ...

 اگه خدا بخواد ،دارم راهی حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (س) و مسجد مقدس جمکران میشم...اگه دعاهام قبول باشه ،واسه تک تک شما منتظران آقا دعا میکنم و از همتون التماس دعا دارم....
یا علی مدد و در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:56 عصر روز پنج شنبه 86 مرداد 18