*هوالرئوف*
امروز رفتم مزار شهدا ،آخ که چقدر دلم تنگ و مزار شهدا دلگیر بود !!…دوستان مدام از جنوب برام پیام می فرستند و دلم رو هوایی می کنن !! فقط خدا میدونه که چقدر دل تنگ خاک های فکه و شلمچه و طلائیه و…هستم .
همه میگن دیوونه شدی دختر !؟ بشین زندگیتو بکن ! خوبه حالا تو جبهه رو ندیدی ،اگه میدیدی میخواستی چی کار کنی ؟! آخه همه ی غصه ی منم اینه که جبهه رو ندیدم …مردای آسمونی رو ندیدم !!خلوص و صفا رو ندیدم ! از وقتی به دنیا اومدم ،توی این شهر آلوده،هیچی جز دروغ ،ریا،دورویی ،بی ایمانی ،بی حجابی ،بی تفاوتی و ...هزار گناه ریز و درشت دیگه ،ندیدم !!
همه میگن شما دیگه شورشو درآوردید !! همش شهید ،جنگ ،جبهه ،دفاع مقدس ،همایش ،جنوب ،غرب و….. !! بس کنید دیگه …زندگیتو ول کردی ،چسبیدی به این چیزا ؟!؟!
زندگی یعنی چی ؟زندگی من یعنی ،شهدا ،جبهه ،کتاب ها و عکس های شهدا ،خاک متبرک جنوب و غرب ،چفیه ام ،پلاکم و دفتر خاطراتم و تموم نامه ها برای شهدا ! …و همه اینا منو به خدا میرسونن !
من به زندگی بدون شهدا و جنوب و… میگم مرگ !!!میگم ننگ !! من چی بگم در جواب این آدما ؟! اینا نمیدونن ما چی رو حس کردیم که حاضر نیستیم ولش کنیم !!
اگه یه بار برن و صورتشون رو روی رمل های گرم فکه بزارن ،میفهمن زندگی یعنی چی ؟! اگه یه بار پاشون رو روی خاک شلمچه بزارن ،میدونن عشق یعنی چی ؟
کدومشون میتونن حس حضور شهدا و بوی گلاب رو توی مناطق عملیاتی بفهمن ؟!
کدومشون باور می کنن که خیلی ها ،شهدا رو توی خاک های طلائیه و … دیدند ؟!
به خدا زندگی بدون شهدا ،یعنی نیستی !! اگه با شهدا نبودی تا حالا ،بسم الله ! از همین حالا شروع کن …
بدون شهدا خیلی مهربونن ! فقط کافیه دستت رو دراز کنی طرفشون ،اون وقت می بینی چطور دستتو میگیرن …به بدی خودت نگاه نکن ،به خوبی و بزرگی شهدا نگاه کن ! به رئوف بودن خدای شهدا نگاه کن ! …وقتی یه مدت باهاشون باشی و خوب عشق رو تجربه کنی ،دیگه اگرم بخوای ولت نمیکنن ! به خدا با مرام تر از شهدا پیدا نمی کنی !! تو رو وصلت میکنن به خدا ،به ائمه ،به آسمون !! ….چیزهایی که قبلا نمی دیدی ،می بینی !! …باور کن اونا منتظرن …فقط دستت رو بگیر طرفشون و بگو یا علی !!
ببین تو رو کجاها میبرن ….ببین معرفت شهدا چقدر زیاده !!!
*اگه سیم دلت وصل شد ،توی اون حال و هوا ما رو از دعای خیرت محروم نکن …فرج آقا هم فراموش نکن !
*امروز، مزار شهدا ،با خواهران نجاتی ،وبلاگ "دل نوشته های دو دختر شهید " ،سر مزار پدرشون(شهید ابراهیم نجاتی ) ،جای همتون خالی بود …دو تا واسطه خوب برای شهید نجاتی برده بودم!!
*خیلی دلم گرفته ،با وجود اینکه بعضی وقت ها خیلی اذیت میشم از دوری مناطق عملیاتی جنوب و غرب ، و غصه ی عالم توی دلم میریزه ! ولی همین سوختن رو عشقه !
به قول آقای احمدیان(مدیر وبلاگ نشانه ) ،خدا این آتیش رو به جون همه بندازه ! خیلی شیرینه این سوختن !
*امروز تو فکر شهید حسین اجاقی و شهید مهدی (کوروش ) یزدان پناه بودم ؛ که دو تا اتفاق جالب افتاد: اول اینکه یکی از دوستان ازم خواست ببرمش سر مزار شهید اجاقی ،و من نمی دونستم کدوم قطعه است ،با هم رفتیم گشتن بین قبرها ،خیلی اتفاقی دوستم مزارش رو پیداکرد !خیلی عجیب بود …چون این دوستم کرمانشاهی نبود و اولین بارش بود که می اومد مزار شهدای کرمانشاه ! (مهمون نوازی شهدا رو می بینی ؟!)، دوم اینکه داشتم می رفتم سر مزار شهید یزدان پناه ،دیدم مادر و خواهرش اونجا نشستن ،از ذوق دلم می خواست دست مادرشو ببوسم و بغلش کنم ! ولی روم نشد ! در کل جاتون خالی …خیلی صفا کردیم امروز .
حرف دل : بسی گفتیم و گفتند از شهیدان …شهیدان را شهیدان می شناسند !
شادی روح همه شهدا بخصوص شهدای غریب غرب ؛صلوات
یا علی و یا حق