هوالمحبوب العارفین
سلام به محرم ...سلام به عشق عالمین ؛حسین (ع)...سلام به ساقی کربلا ؛عباس(ع)...سلام به ام المصائب ؛بی بی زینب (س)...سلام به سینه زنان حسین (ع)...سلام به زنجیرها و سنج ها ...سلام به نوحه خوان ها ....سلام به فریاد های "یا حسین"...سلام بر دم گرفتن "یا ابالفضل "عزاداران حسینی...سلام به تمام لحظه های عاشقی شیعیان در این ماه ...سلام به اشک عزای حسین ...سلام به شربت های نذری روزعاشورا که به یاد لب تشنه ی حسین می نوشیم !!...سلام به شفاگرفتان این ماه ،سلام بر دست های گره گشای عباس (باب الحوائج )....سلام به تمام لحظه های آسمانی شدن در محرم !
خیلی دلم گرفته ...به خدا دارم خفه میشم !! محرم که میاد داغ دلم تازه میشه انگار!!....چیزهایی که درمورد محرم ،عاشورا و کربلا خوندم ؛تعزیه هایی که دیدم ، یکی یکی یادم میاد و ....!!!
سر بریده ی امام حسین(ع) ،نیزه ها و سرهای مبارک بالای آن ، معجر کشیدن از سر اهل بیت امام حسین و بی بی زینب (س) ....زجری که حضرت زینب (س) و امام سجاد کشیدند !!...صدای قرآن خواندن !مشک پاره !دست بسته !کاروان خسته !و.......آخه چی بگم از کربلا و محرم ؟!
یک سال دیگه هم گذشت ،محرم داره میاد ...خیلی از دست خودم ناراحتم ،آخه هنوز نشدم همونی که آقا میخواد ،آخه هنوز نتونستم برات کربلامو از آقا بگیرم ...به خدا دارم دیونه میشم ، کی میاد اون روزی که بشینم تو بین الحرمین و رقص پرچم "السلام علیک یا ابا عبدالله " رو ببینم ؟! کی میاد اون روزی که زل بزنم به آب فرات و اشک بریزم ؟! کی میاد اون روزی که برم خدمت آقام ابالفضل و اذن ورود به حرم اباعبدالله رو بگیرم ؟!تا کی باید التماس کنم و جواب نگیرم ؟! به خدا خیلی سخته که در همسایگی آقا باشی و نتونی بری پابوس آقا !! خیلی سخته که هر روز شاهد کاروان هایی از همه جای ایران باشی که دارن میرن کربلا و تویی که در نزدیک ترین شهر به آستان مقدس کربلا زندگی می کنی ،نتونی بری !!خیلی سخته !! جز اشک حرف دیگه ای ندارم ....
نمی دونید امروز که بین الحرمین رو نشون داد چه حالی شدم ....!! خــــــــــــــــــیلی دلم گرفت !
در بحار الانوار روایت شده از حسن بصری و ام سلمه که حسنین وارد شدند بر رسول خدا و جبرئیل در نزد آن حضرت بود.پس ایشان در اطراف او گردیدند ،به گمان این که دحیه ی کلبی است .جبرئیل دست خود را حرکت داد ،مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد .پس سیب و بهی و اناری آورد و به ایشان داد .روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود.حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود :بروید نزد پدر و مادر خود .پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا اینکه پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند ،و هر چند از آن می خوردند ،به حال خود عود می نمود (باز می گشت)و به همین حالت بود ،تا زمانی که حضرت فاطمه (س) بشهادت رسید .حسین (ع) فرمود :"که انار مفقود شد، و چون امیرالمومنین (ع) شهید گشت، به ،مفقود شد.و سیب به حال خود باقی بود ،تا وقتی که آب را به روی ما بستند .پس چون تشنگی بر من غالب میشد ،آن را بو می کردم ،اندکی تشنگی بر من ساکن می شد .عاقبت چون تشنگی من به نهایت رسید ،دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم ."
حضرت امام سجاد(ع) می فرماید که : این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش ،و چون شهید گردید ،بوی سیب از محل شهادتش استشمام میشد ،ولی خودش را نیافتند ،و این رایحه در آن محل باقی است ،و هر کس از زوار بخواهد استشمام رایحه ی آن را نماید ،در وقت سحر به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد ،ان را استشمام خواهد نمود.(بحارالانوار ،ج43 ،ص 289 ؛ المناقب ،ج 3، ص 161)
2- همه ی چشم ها در روز قیامت ،گریان اند ،مگر چشمی که بر حسین (ع) گریه کرده باشد .پس او مسرور و خوشحال خواهد بود به نعیم بهشت.( بحارالانوار ،ج 44،ص293)
3- آن چشم البته روشن گردد به نظر کردن به سوی کوثر.( بحارالانوار ،ج 44،ص290)
4- آن چشم ،ممسوس ملائکه شود که اشک از آن پاک کنند و نگاه دارند .( بحارالانوار ،ج 44،ص305)
راهبی مسیحی ،در یکی از شهرهای شام در صومعه ای زندگی می کرد.وقتی جریان کربلا اتفاق افتاد و امام حسین (ع) و فرزندان و یاران فداکارش مظلومانه به شهادت رسیدند ،دشمنان خونخوار ،سرهای شهدا را از تن جدا نموده و آن ها را بر سر نیزه نصب کردند و به طرف شام به راه افتادند تا سرهای مقدس را برای یزید [ملعون] ببرند .
لشکریان یزید ،در راه از کنار صومعه ی آن راهب گذشتند .راهب از دور چشمش به سرهای بریده افتاد ،نورانیت و عظمت معنوی یکی از سرها ،نظرش را جلب کرد.فهمید که این بشر ،از مردم عادی نیست ،بلکه فردی الهی و بنده خاص و برگزیده خداوند می باشد .به همین دلیل سراسیمه از صومعه بیرون آمد و به طرف لشکر رفت و پرسید :رئیس این لشکر کیست ؟لشکریان شمر را به او نشان دادند.راهب به طرف وی رفت و پرسید :شما امشب در این راه جا می مانید ؟؟او گفت :آری! راهب گفت :ممکن است این سر بریده امشب نزد ِ من باشد ؟شمر گفت :ما چنین کاری نمی کنیم ؛زیرا این سر بسیار عزیز است،اگر آن را به یزید بدهیم ،به ما جایزه ی فراوانی می دهد .
راهب گفت :تمتم دارایی من دوازده هزار درهم است ،آن را به شما می دهم ،به شرط آنکه این سر یک شب مهمان من باشد .آن ها قبول کردند .پول را داد و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را گرفت و برد و ان را با گلاب شستشو داد و در همان حال آن را می بوسید .و گریه می کرد و می گفت :"ای آقا ،آقای من ! می دانم که تو بزرگی ،تو مظلومی ،این چه جنایتی بود که آن ها مرتکب شدند ؟!...)
راهب آن شب با آن سر بریده و مقدس راز و نیاز کرد .کسی نمی داند بین آن دو چه صحبت هایی رد و بدل شد ،فقط همین که روز بعد به برکت آن سر مقدس ،اسلام آورد و در زمره ی نیکوکاران قرار گرفت .
(معارفی از قرآن ،شهید آیت الله دستغیب ،ص 506)
** دلم میگیره هر وقت زمان امام حسین (ع) رو با زمان امام عصرمون مقایسه می کنم !! عمریه داریم میگیم یا حسین:"یا لیتنا کنا معک !!" ،اما حالا امام عصرمون تنها مونده و کاری نمی کنیم ! همش میگم نکنه آقا هم داره میگه "هل من ناصر ینصرنی " و کسی نمیشنوه ؟؟!.....تو رو به غربت امام حسین (ع) قسم ،توی این ایام عزیز، برای فرج گل نرگس خـــــــــــــیلی دعا کنید .
**هر جا سیم دلتون وصل شد ، بچه های نت و من حقیر رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید .
**نوای وبلاگ ،"کی میشه سر روی شیش گوشت بزارم؟..." ، با صدای سید مجید بنی فاطمه ،است.
حرف دل : یا حسین (ع)....بیمار غم عشق تو بیمار نباشد * بیمار بود هرکه مریض تو نگردد !