سفارش تبلیغ
صبا ویژن



جنوب - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
جنوب - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
جنوب - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998145
بازدید امروز : 329
بازدید دیروز :40
 RSS 

در طی روز شاید سه چهار ساعت بیشتر نمی خوابیدیم ولی هر روز انرژیمون بیشتر از روز قبل بود !

تو خونه خودمون به زور ساعت 9 و 10 بیدار می شدیم ولی اونجا قبل از اذان صبح چشامون خود بخود باز میشد

اولین صدایی که می شنیدیم صدای "دعای عهد"  بود و صبحونه رو هم با " دعای صباح " شروع می کردیم .

بعدش خادمی شروع میشد و ما می شدیم " خادم الشهدا "...

هنوزم صدای مداحی هایی که میذاشتیم و باهاش کار می کردیم دلمو هوایی میکنه ...

دلم تنگ شده واسه اهواز و صبح های با صفاش ؛

واسه شلمچه و شهدای گمنامش و اون حس و حال عجیبش ؛

شوش ، حرم دانیال نبی ، صبح های دل انگیزش و زیارت عاشوراهای دو نفره ی من و دوستم ...

فکه و رمل های داغش ، نماز ظهرهای فکه با اون آفتاب سوزان ...

طلائیه و سه راه شهادت ؛ طلائیه و اون پرچم های بزرگ قرمز رنگ "یا ابالفضل"  ؛

واسه معراج شهدای اهواز و اون شهدای گمنام ...

اروند و اون موج های آب ش که دیوونه ت میکرد ؛ غروب هاش که دیگه محشر بود ...

مسجد المهدی خرمشهر ، فتح المبین ، چزابه ، هویزه ، دهلاویه ، سبز قبا دزفول ، علی بن مهزیار و ...

حتی واسه تن ماهی خوردن وسط اون گرما  هم دلم تنگ شده !

یادش به خیر چه روزایی داشتیم ...
.............................................................................................................

پ.ن.1 :  حس میکنم حس و حال اون موقع دیگه هیچوقت تکرار نمیشه ....هیچوقت ...
پ.ن.2 : میدونم شهدا هنوز هم ما رو فراموش نکردن چون آخر معرفتن ولی ما بی معرفت شدیم...
پ.ن.3 :خیلی دلم تنگه .... واسه روزای خوب ...



نویسنده » نرگس » ساعت 11:4 صبح روز یکشنبه 91 بهمن 15

هوالحی

سلام و عرض ادب و احترام ...ممنون از همه عزیزانی که با وجود اینکه من در عین بی معرفتی نه بهشون سر زدم نه جویای احوالشون بودم ، مدام با اس ام اس و تماس و نظرات وبلاگ منو شرمنده کردن ، قول میدم بعد عید اگه زنده موندم همه این لطف هارو جبران کنم .البته اس ام اس و تماس رو از همین امروز شروع کردم
اگه خدا بخواد روز جمعه دو تا اتوبوس رو باید ببرم جنوب ...اونم بچه های دانشگاه فنی !! برام دعا کنین ، همشون شیطونن ...

بعدشم برا سال تحویل یه اتوبوس رو میبرم مشهد الرضا (البته حضرت سلطان میبرنمون ) ....بازم بچه های فنی و اون شیطنت هاشون که البته به جون میخرم چون کلی امام رضا منت به سرم گذاشته که میخوام بچه ها رو ببرم پابوسیش ....
کاش فقط اخلاص برا حتی یه ثانیه توی کارهام باشه که میدونم اگه باشه تا آخر زندگیم بیمه شده ...
بعد اونم اگه شهدا اذن بدن میخوام برم جنوب و تا آخر عید خادم شهدا بشم...


به جرات قسم میخورم ....به والله ...هیچی از این لطف ها بخاطر خودم نیست و همش لطف خودشونه ...
برام دعا کنین ...دلم میخواست زیاد بنویسم اما توی این کافی نت با این آهنگ بجای حس و حال نوشتن در مورد امام رضا و شهدا ، بیشتر .........
ان شا الله به شرط حیات بعد این مسافرت ها عکس های سوریه و مشهد و جنوب و... رو روی وب میذارم .
راستی پیشاپیش عیدتون مبارک .سال خوبی داشته باشید و ایام به کام ...
یا علی و یا حق ...التماس دعا



نویسنده » نرگس » ساعت 7:1 عصر روز سه شنبه 88 اسفند 18

بنام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد .

درد و دل با شهدا * نامه ای به شهید محسن آقا رضی*

برادرم سلام ...نمی دونم از کجا باید شروع کنم و از چی برات بنویسم ؟دلم پر از درد و دل ها و تنهایی هاست ،اما زیر هجوم کلمات ذهنم خالی شده...این بار اولی نیست که میخوام برای شهید نامه بنویسم ،اما اولین باره که اینقدر دل تنگم ...بغض گلوم رو فشرده و هوای ابری دلم میل باریدن داره ...نمی دونم چرا قلمم می لرزه ،شاید میخواد دل لرزونم رو همراهی کنه !!

برادرم ! مامن من توی این روزهای ابری فقط مزار شهداست و بس ! که اون هم میخوان ازم بگیرن !!
هیچ کس نمی دونه چه حالی دارم و به چی فکر می کنم ! بهم میگن دیوونه شدی ...نمی دونم چرا ؟! اما خودمم همین حس رو دارم ...حس می کنم شدم یه دیوونه به تموم معنا!اما دوسش دارم این دیوونگی رو ...دوسش دارم این سوختن رو ...دوست دارم زیر بار طعنه بودن رو !! 

آقا محسن،یادته اون روز آروم آروم به مزارت نزدیک شدم و زل زدم به عکست ؟! انگار داشتی باهام حرف می زدی !! یه لبخند ملیح روی لبات بود و من محو تماشا شده بودم .نمی دونی چه صفایی داشت وقتی سرم رو روی سنگ قبر سردت گذاشتم و آزاد از همه ی تعلقات و مادیات دنیا ،از ته دل و فقط برای دل خودم گریه کردم .فکر می کردم سرم رو روی پاهات گذاشته بودم و درد و دل می کردم و تو هم روی سرم دست می کشیدی و می خندیدی ...انگار واقعا دست تو روی سرم بود که اونقدر دلم آروم شد ...

کنار مزارت که خلوت خلوت بود ،یه دونه عود روشن کردم و روی قبرت گلاب ریختم ...آخ نمی دونی وقتی توی اون حالت نفس می کشیدم ،چقدر احساس خوبی داشتم !! کاش می شد هر چی رو که احساس می کردم برات بگم ،اما .... بگذریم .  

آقا محسن ؛داداشم ؛ دلم برای جنوب و غرب تنگ شده ...برای احساس یکی شدن با رمل های فکه ،برای گریه کردن از ته دل توی طلائیه ،برای بوی عطر و گلاب مناطق،برای در آغوش گرفتن قبر شهدای گمنام پاسگاه زید ،برای غروب دل تنگ شلمچه .....برای بریدن از دنیا در  ارتفاعات بازی دراز غریب ...برای تجربه عشق با شهدای غریب غرب ؛ برای پادگان ابوذر و اون حسینیه باصفاش !!برای ... داداش ! دلم حتی برای نفس کشیدن توی اون هوای پاک مناطق عملیاتی هم تنگ شده !!

داداشم ! نمی دونی یک سال انتظار چقدر سخته !! نمی دونی یک سال تموم ،همه ی غصه ها رو توی دل ریختن چقدر وحشتناکه !! هیچ وقت مثل من نبودی تا بدونی چی میگم !!به خدا تموم یک سال رو به امید اومدن به جنوب و غرب تحمل می کنم ...همه ی طعنه ها رو به جون می خرم به این امید که بیام و چند لحظه آزاد از همه چی ،سرم رو روی خاک پاک جبهه ها و جا قدم های شما بزارم و اشک بریزم تا دلم آروم شه !! کاش وصف اون لحظات رو می تونستم برات بنویسم ولی نمی تونم ....

داداشم ببخشید که خیلی حرف زدم و سرت رو درد آوردم ...ولی باور کن که اگه برای شما هم ننویسم ،توی این روزگار بی حضور مولا ،از غصه می میرم ...

داداش محسنم خیلی دوستت دارم .هوای ما زمینی ها هم داشته باش . به همه ی شهدا هم سلام من حقیر رو برسون.یا علی و التماس دعا

                                                                                      خواهر کوچیک تو ؛نرگس (مهناز)
 -----------------------------------------------------------------------------------------------------------
         یادش بخیر ..... :: تاریخ و مکان نوشتن نامه :21 بهمن 1386 - مزار شهدای کرمانشاه ::
                        نوای زیبا و دلتنگ در مورد شهدا »»» یه شهید یه پرچم عشق ...
                                                   یا علی و یا حق
 -----------------------------------------------------------------------------------------------------------
اضافه شده در روز 20/10/88 : 
چند روزه توی وبلاگ و به گوشیم هی پیام میاد که برید به مقام معظم رهبری رای بدید ، برید توی نظرسنجی بهترین رهبران ایرانی شرکت کنید و...
خداییش دوستان متوجه مضحک بودن این نظرسنجی نشدن ؟! از کی تا حالا ابوالحسن بنی صدر و تاج زاده و آقا سلطان و حامد اعرابی و ... شدن جزء رهبران ؟!؟! تازه جالبه موسوی اول شده ، مقام معظم رهبری دوم و امام خمینی چهاردهم !!!
 یادش به خیر یه موقعی حرف از داشتن بصیرت بود و ...
مردم عزیز ما آنچه شرح بلاغت بود در روز 9/10/88 گفتند ...
ازهمه دوستان ارزشی خواهش می کنم که این نظرسنجی مسخره رو  تحریم کنند...



نویسنده » نرگس » ساعت 4:40 عصر روز شنبه 88 دی 19