هوالمحبوب العارفین
سلام ...یه سلام دلتنگ بعد چند ماه دوری از نت ...خیلی به وب نویسی عادت کردم اونقدر که این چند ماه که نبودم همش حس می کردم یه چیزی رو گم کردم ...
چند روزی با خونواده رفتیم مسافرت و جای شما خالی خیلی خوش گذشت خصوصا باغ های اطراف لرستان سرسبز ، اما با اصرار فراوون و التماس به مامان و بابا ، منو برگردوندن کرمانشاه و رفتم اعتکاف ...خدا توفیق داد و باز خادم شدم ...سه روز خیلی ناب رو تو مسجد داشتیم و گریه های به یاد ماندنی مراسم بدرقه و ...
اما امان از حاشیه که هرچقدرم خودم ازش فراری بودم و هستم و خواهم بود باز دامن یکی دو تا از بچه ها رو گرفت و نصفه ضدحال بود برای من ...قراربود یه کار سنگین تو اعتکاف رو بسپرن به من که فعلا از زیر بارش شونه خالی کردم اما نمیدونم چی میشه ...شاید قبول کردم ...شایدم تکلیف کردن که قبول کنم ! به هر حال امیدوارم خیر باشه ...
فردا هم آخرین امتحانمه ...البته دیگه خیلی برام مهم نیست اصلش ریاضی کاربردی بود که علیرغم همه تلاش ها اون چیزی که میخواستم نشد (بغض)...
راستی قراره برم مشهد ، نمیدونم چرا هر کاری کردم نشد که مبعث برم ، دقیقا روز مبعث راه می افتیم البته اگه باز کنسل نشه ...در کل این روزا خیلی دلتنگم ...دلتنگ حرم ارباب ...دلتنگ امام رضای مهربونم ...دلتنگ خدا ...دلتنگ سجاده ای که یه روز پر از اخلاص بود ...دلتنگ دوستی که یه روز شونه هاش و حرفاش مرحمی بود بر دلم اما ....
دلتنگ روزای خوش حس خدا و نزدیک بودن به اون معبود مهربون ...
پ.ن.1 :عکس های کربلا و سوریه رو دارم آپلود می کنم ، منتظر یه فرصتم که یه کوچولو بنویسم و بعد عکس ها رو بذارم .
پ.ن.2 : تقریبا یک ماهی هست که یه بغض عجیبی تو گلومه ، دعاکنید بتونم برم مشهد چون همیشه خود ارباب آرومم کرده ...
پ.ن.3 : خیلی محتاج دعاییم ...دعامونم نکنید ما دعاگوییم (البته اگه بپذیرن )
فعلا یا علی و یا حق ...التماس دعا