« هوالمحبوب العارفین »
بالاخره طرح شروع شد و بچه ها رسما وارد طرح بزرگ «ضیافت اندیشه» شدند تا رمضانی متفاوت با طعم دانشجویی رو حس کنند ...
برنامه ی کلاس ها اعلام شد و اون روز که گروه بندی ها و کلاس ها اعلام شد ، با توجه به حجم بالای شرکت کنندگان ، ازدحام و شلوغی به اوج خودش رسید ...
همه سوال داشتن و کلی علامت سوال توی ذهن همه نقش بسته بود که 4 واحد درسی از گروه معارف چطوری باید انتخاب بشه ؟ هزینه ش چطوریه ؟ امتحاناتش چطوره ؟ این جزوه و کتابی که بهمون دادین چقدرشو باید بخونیم ؟ میشه غیبت کنیم ؟ و....
سرسام گرفته بودیم اما تهش خوشحال بودیم از این همه انرژی دانشجوها ، اونم با زبون روزه ! و همت مضاعف ! (: دی )
کم کم همه ، گروه بندی ها رو پیدا کردن و رفتن سر کلاس ها ...خیلی دلم میخواست برم سر کلاس ها و توی پرسش و پاسخ های دانشجویی و مباحثه با اساتید شرکت داشته باشم ، یه خط در میون هم سعی می کردم برم اما اونقدر کارهای اجرایی زیاد بود و تعداد عوامل اجرایی کم ! که مجبور می شدم برم سر کارها .
شش تا درس قرار بود تدریس بشه که برای خواهران و برادران شامل : قرآن /نهج البلاغه /نظام سیاسی/جنگ نرم/مهارت های زندگی و یک درس اختصاصی برای خانم ها با عنوان فمینیسم و حقوق زنان و برای آقایان با عنوان جریان شناسی فکری .
یه سری هم فوق برنامه برای استفاده ی بیشتر از این ماه مبارک تدارک دیده بودند که :
فوق برنامه های شب شامل دعای کمیل/دعای توسل/محفل انس با قران کریم /سخنرانی /پاتوق(پرسش و پاسخ )/و ...
فوق برنامه های آمفی تئاتر که در سه گروه برگزار میشد :نقد فیلم/مشاوره مذهبی/گفت و گوهای آزاد /گروه هنری و ...
برنامه های تفریحی هم شامل استخر / مسابقات ورزش(فوتسال، دارت ،طناب کشی و ... ) بود .
از این مراسم ها فقط میتونستیم قوق برنامه های شب رو بریم و گه گداری هم نقد فیلم یا مشاوره مذهبی و بقیه ساعات دنبال کارها بودیم ، از مهر کردن کارت های ارزیاب دانشجویان - کارت امتیاز شرکت در مراسم ها برای قرعه کشی حج و کربلا و... - (که انصافا سخت ترین و خسته کننده ترین بخش بعد از پایان هر مراسم برای همه عوامل اجرایی و حتی دانشجویان بود )، تا پخش کردن 2000جلد قران و 2000جلد مفاتیح هدیه به دانشجویان ، برپایی نمایشگاه کتاب ، فضاسازی مراسم ها ،برگزاری و ثبت نام مسابقات ، ثبت نام اعتکاف دانشجویی پایان این طرح ، پذیرایی از این دانشجوهای بی صبر و خسته در فوق برنامه ها و...
حرف های زیادی دارم از این طرح و حس و حال قشنگش ... از یادواره ی شهدا و سخنرانی پرشور حاج حسین یکتا ؛ از دعای توسل با صفا کنار شهدای گمنام دانشگاه رازی ؛ از جشن بزرگ میلاد حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام ) ؛ از محفل های دلنشین انس با قرآن ؛ از نماز جماعت های با حال کنار شهدا یا مسجد امام خمینی دانشگاه رازی ؛ از شب نخوابی های خوابگاه ، از بحث ها ، خنده ها ، گریه ها و حتی دعواها و تلخی ها ....
پ.ن.1 : خدا عمری بده بازم می نویسم ... فعلا برامون دعا کتید چون فردا دو تا دیگه امتحان داریم و بنده هم اصلا سر کلاس نرفتم ! (امتحان ها برای گواهی شرکت در دوره است و اون 4 واحد درسی که شامل اونایی میشه که هنوز این واحدها رو پاس نکردن )
پ.ن.2 : شب های قدر نزدیکه ، از تک تک تون التماس دعای شدید دارم ، دعا کنید آدم شم دیگه ... از ما هم قبول کنن دعاگوی تک تک تون هستیم .
پ.ن.3 : خیلی خیلی دلم برای امام رضا تنگ شده ولی صد حیف که لایق نیستم .....................
پ.ن.4 : یا علی و یا حق