« هوالعزیز »
چیزی جز اشک توی این روزا ندارم ...حتی آبروی اندکی هم که داشتم دیگه ندارم ...فقط اشک ...
یاد اون لحظه که به محض اینکه قدممو روی زمین کربلا گذاشتم و طنین صدام که ناخودآگاه گفتم :
«اعوذ بالله من الکرب و البلا » داره دیوونم میکنه ...
اسم حسین که میاد دلم میلرزه ...
یاد بین الحرمین ...
یاد حرم ارباب ...
یاد شش گوشه ...
یاد حرم سقا ...سقا...سقا ...
یاد تشنگی های کربلا و شرم از نوشیدن آب ...
یاد علقمه ...علقمه ...علقمه ...
یاد تل زینبیه ...
یاد پرچم سرخ روی گنبد ...
یاد خیمه گاه ...خیمه گاه ...خیمه گاه ...
یاد تصور صدای داداش داداش گفتن بی بی زینب ...
اشک و اشک و اشک ..............
حرف آخر : بشنوید اینو »»» ارباب خوبم صحن و سراتو عشقه ...
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 3:14 صبح روز
شنبه 88 آذر 28