امشب از اون شب هایی بود که سال ها بعد هم از خاطره ش دلمون شاد شه !
دومین سالگرد پیوند مقدس زناشویی و عقدمون بود و " تو" اونو به یکی از بهترین شب های عمرم تبدیل کردی .
همراه و همسر عزیزم ؛ بخاطر همه خوبی ها و مهربونی ها و صبوری هات ازت ممنونم .
اینو اینجا نوشتم چون "باید" امشب یادم بمونه ...
چون "باید" 17 ربیع الاول 1392 هم ثبت بشه در خاطرات خوب "ما " ... یعنی " من و تو "
...................................................
پ.ن :عکس تزئینی است !
نویسنده » نرگس » ساعت 10:0 عصر روز
یکشنبه 92 دی 29
« هوالعلی الاعلی »
روزهای سخت و پرتلاطمی رو گذروندم و بالاخره روز موعود رسید ... " سالروز ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت امیر (ع) "
از صبح بیدار شدم و کارهامو با عجله انجام دادم ؛ بارون خیلی شدیدی می اومد و من به تموم روزهای گذشته فکر میکنم ...
آخرین ساعت های مجردی رو دارم میگذرونم ؛ همه روزهای گذشته زندگیم عین یه فیلم از جلو چشمام رد میشه ؛
پر از حس های مختلف میشم ؛ گاهی دلم لبریز از امید میشه و گاهی پر از استرس ؛ گاهی صلوات میدم و گاهی دعا می کنم .
توی اون بارون از خونه میزنم بیرون و میرم هیئت بلکه یه کم فکرم آروم شه ؛ وقتی برمیگردم می بینم مهمون ها رسیدن ! بعد از چند دقیقه عاقد هم میرسه ؛
دقایق به سختی و البته شیرینی داره میگذره ؛ عاقد شروع میکنه : بسم الله الرحمن الرحیم ، النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی ...
زیر لب دعای فرج رو زمزمه میکنم ؛ اشکام میخوان راهی واسه سُر خوردن پیدا کنن اما به سختی خودمو کنترل میکنم ؛ حس عجیب و وصف نشدنی ای دارم ؛ حس نزدیک شدن به خدا ... میگن موقع خوندن خطبه درب های آسمون باز میشه ، منم تند و تند دعا می کنم ؛
نگاه می کنم و می بینم دیگه فقط خودم تنها نیستم و یکی دیگه هم کنارمه ...
عاقد با صدای بلند میگه : عروس خانوم وکیلم ؟ چند لحظه مکث می کنم ؛ یه بسم الله الرحمن الرحیم از ته دل میگم و با صدای خیلی ارومی میگم : با اجازه پدر و مادرم بله ...
همه صلوات میدن و حاج آقا یه مقدار نصیحت میکنن و بعدش پدر و پدرشوهر 17 ربیع الاول رو هم واسه عقد دائم انتخاب کردن ؛
قبلأ خیلی شنیده بودم که بعد از خوندن خطبه خیلی چیزا عوض میشه اما واقعأ حس کردم که بعد از محرم شدن عجیب محبت سید تو دلم زیاد شده ؛ به چهره سید نگاه می کنم ؛ به نظرم نورانی تر از قبل شده ... خداروشکر می کنم و برای خوشبختی مون از حضرت زهرا و حضرت امیر مدد می طلبم ؛
بعد از رفتن مهمون ها توی همون هوا با آقاسید رفتیم مزار مرحوم آیت الله نجومی و مزار شهدا ؛ بعد هم رفتیم مزار شهدای گمنام ...
--------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن.1 : روزهای شیرین ، خاطره انگیز ، قشنگ و البته عجیبی رو داریم میگذرونیم ... برامون دعا کنید ؛
پ.ن.2 : همیشه دوست داشتم همسرم از نسل پاک سادات باشه ؛ خداروشکر که همسرم هم سید ِ ، هم اخلاقش و ایمانش رو از سادات به ارث برده ؛ جد همسرم هم به آقام امام حسین (ع) میرسه ...
پ.ن.3 : برای خوشبختی و سر و سامون گرفتن همه جوون ها دعا کنیم ...
پ.ن.4: پیشاپیش عیدبزرگ غدیر رو به همه تون تبریک میگم ؛ / خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 11:28 عصر روز
چهارشنبه 90 آبان 18