به نام او که الطاف بی دریغش را نتوان شماره کرد ...
با روضه حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر میشود
.....................................................
روضه ها را که میشنوم تصاویر سفر کربلا یک به یک جلوی چشمانم می آید ؛
خیمه گاه ؛ اولین و بلندترین خیمه که رویش نوشته بود " خیمه العباس "...
تل زینبیه که فاصله ش تا حرم ارباب بی کفن اندکی بود ...
بین الحرمین و تصور بی بی زینب و غم های بی شمارش در آنجا...
کربلا و طفلی سه ساله ...کربلا و گوشواره ...
کربلا و تشنگی ...کربلا و مشک پاره ...کربلا و آتش خیمه ها ...کربلا و ...
هیچ کدام به اندازه دوری کف العباس تا علقمه دلم را نسوزاند ...
.............................................................................................................
پ.ن.1 : امسال محرم را طور دیگری آغاز کرده ام ،در حرم مولای مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا اذن ورود به محرم را گرفتم و برای اولین بار بعد از این همه سال حرم را خلوت یافتم و به کنار ضریح رفتم ...
هنوز حلاوت حضور در حرم با صفایش و شیرینی دست کشیدن به سردی شبکه های ضریحش در جان و دلم هست ...لذتش مداوم باد .
پ.ن.2 : جای خالی برادر شهیدم " سید رحیم خمیس آبادی " این روزها بیشتر پیداست ...هنوز صدای زیارت عاشورا خواندنش در گوشم می پیچد ...هنوز صدای مداحی ها و ناله هایش می آید انگار ...دلم برایش تنگ شده ...شادی روحش صلوات ؛
پ.ن.3 :دلم برای غروب باصفای کربلایش تنگ شده ...خدایا برات کربلای حسین میخواهم ...از خودت ...رد نکن این گدای روسیاهت را ؛
پ.ن.4 : نوای وبلاگ بدجور دلم را هوایی می کند ...اینم لینکش : دیوونه کربلاتم ...
پ.ن.5 : در این شب های عزیز برای همه ی جوان ها دعا کنید . /یا علی و یاحق
نویسنده » نرگس » ساعت 10:48 عصر روز
سه شنبه 89 آذر 16
« هوالمحبوب العارفین »
السلام علیک یا ساقی العطاشا ...یا قمربنی هاشم ...
شاید این پنجمین باره که می نویسم ولی آپ نمی کنم ...
امشب یاد خیلی چیزا اشکامو جاری میکنه ...
هیچ بهونه ای نمیخوان این بار ...پلکامو روی هم که میذارم اشکام غلت میخورن و میان پایین ...
یاد اولین باری که چشمم به حرم حضرت علمدار افتاد داره دیوونه م میکنه ...
یاد اون پرچم قرمز روی گنبدش... با نوشته ی «یا قمر بنی هاشم » ...
رقص پرچم روی گنبدت و پرچم های اطراف حرمت ...
یاد تابلوی «السلام علیک یا ساقی العطاشا » روبروی پنجره هتل ...
کف العباس ...
علقمه ...
بین الحرمین ...
میدون مشک ...
فاصله ی بین علقمه تا کف العباس ...
خیمه گاه ...خیمه گاه ...
خیمه گاه و بلندترین خیمه ...
خیمه گاه و اولین خیمه ...خیمه حضرت عباس ...
یا ابالفضل دلم هوایی اون ضریح بلندته ...با نورهای قرمزش ...
لاله ها و چراغ های بلند توی حیاط حرمت ...
اون بوی خوش توی حرم باصفا و نورانیت ...
روضه های توی صحن و سرات ...هنوزم صداش تو گوشمه : « به خدا دنیا رو نمیخوام بی ابالفضل ...»
شب تولدت و چراغونی های حرمت ...خدایاااااااااااااااااا دیگه طاقت دوری ندارم ...
آقا دورت بگردم ...یادته ؟سرمو که میذاشتم روی ضریح باصفات از دنیا و مافیهاش سیر میشدم ...
آقا قرار بود زود منو بطلبی ...آقا قرارمون یادت رفته ؟!نکنه منو فراموش کردی آقا ؟؟
آقاجون قربونت برم دلم برات تنگه به خدا ...به خودت قسم ...
آقا به خودت قسم دیگه طاقت ندارم ...بذار بیام ...بذار یه بار دیگه سرمو بذارم روی ضریحت ...
آقاجون هرچقدرم بدم ولی با همه ی وجودم دوستت دارم ...
...............................................................................
پ.ن.1 : یک سال و سه ماه از اولین باری که چشمم به ضریحت افتاده گذشت ....نمیخوای به دل بی قرارم نیگاه کنی ؟؟
پ.ن.2 : « این نوشته صرفا یادی یه از حرم حضرت عباس ...یه درد و دلی کاملا شخصی ...»
پ.ن.3 : نوای وبلاگ دیوونه م میکنه ... « خاطره ی اولین بار ،نگاه به صحن علمدار ...دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار ...»
پ.ن.4 : محرم نزدیکه ...صدای تپش های قلب مسلمونا بخصوص شیعیان رو میشنوم ...
پ.ن.5 : التماس دعای فرج و التماس دعای خیر / یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 3:34 صبح روز
سه شنبه 89 آبان 18