« به نام او که یادش و نامش باعث آرامش جان ها و قلب هاست ...»
دوباره ماه رمضون اومد ...ماه مناجات ...ماه خدایی شدن ...ماه آسمونی شدن و لمس خدا ...
خدایا تو رو شکر می کنم که بازم اجازه دادی وارد این ماه بشیم ...
خدایا دو ماه قبل (رجب و شعبان ) رو که توی غفلت کامل گذروندم ...خودت کمکم کن که ماه رمضون هم از دست ندم ...
خدایا هرسال این موقع که میشه خیلی نقشه ها میکشم که بنده ی خوبی بشم اما نمیتونم ...خیلی عهدها با تو می بندم اما زیرش می زنم ...خیلی بهت قول میدم اما دو روز از عید فطر نگذشته بازم میشم همون بنده ی بد قبلی ...خدایا امسال دیگه کمکم کن ...نذار اینقدر بد بمونم ...نذار زیر قول هام بزنم ...
خدایا دلم خیلی برات تنگ شده ...تو همیشه هستی ...همیشه ...این منم که حست نمی کنم ...این منم که مراقبت های تورو نمی بینم ...این منم که با همه ی بدیهام بازم ازت انتظار دارم ...
خدای خوبم ، خدای مهربونم ، خدای بخشنده م ....منو بخاطر همه ی بدیهام ببخش ...ببخش که یاد گرفتم تو زندگیم همه رو ببینم جز تو ...ببخش که همیشه تو رو آخرین نفر ، وقتی دستم از همه جا و همه کس کوتاه میشه ، صدا می کنم ...ببخش که با همه بار معصیت و نافرمونیم بازم ازت انتظار کمک دارم ...
ببخش که تا دیر جوابمو میدی نمی فهمم که میخوای دوسم داشته باشی و صدامو بشنوی ، زود شکایت می کنم ...بی ادبی می کنم ...
ببخش که درک نمی کنم تو اونقدر مهربونی و دوسم داری که بهم اجازه میدی «تو » صدات کنم ...
ببخش که هیچوقت قدر محبت ها و مهربونی هاتو ندونستم و شکر که نکردم هیچ ! ناسپاسی هم کردم ...
خدای خوبم ، خدای مهربونم ، ای ستار العیوب بازم دستمو بگیر و کمکم کن ...یه کاری کن که هر 12 ماه سال اینجوری یادت کنم که توی ماه رمضون یادت می کنم ...
خدایا بازم بهم توفیق بده که دستای خالیمو جلوی تو دراز کنم و ازت بخوام منو ببخشی ...
خدایا بهم این توفیقو بده که بی واسطه صدات کنم و با اشکای روی گونه م صدات کنم ...
معبود من ؛ نازنین من ؛ مهربون من ؛ مولای من توفیق بنده شدن و بندگی آستانت رو بهم عنایت کن ...اجازه بده الهی العفو رو به زبون بیارم و شب قدر رو ببینم ...
خدیا اجازه بده یه بار دیگه دعای سحر بخونم ...دعای افتتاح ...دعای ابوحمزه...مناجات حضرت امیر ...
آخ خدایا چقدر دوستت دارم و حواسم به این محبت نیست ...منو بخاطر اینکه بندگی نکردم ببخش ...ببخش مولای من ...
...............................................................
پ.ن.1 : پارسال اولین نفری که ورود به ماه رمضون رو بهم تبریک گفت ؛ داداش و پسرعمه ی شهیدم (سید رحیم خمیس آبادی ) بود؛ ولی امسال دیگه رحیم نیست ...جاش برای همیشه سر سفره ی افطار و سحر خالیه ...یادش بخیر چه سوز صدایی داشت و چه قرآنی میخوند ...داداش رحیم امشب بیشتر از همیشه دلم برات تنگ شد ...کاش بودی ...کاش بازم صدای قرآن خوندنت توی خونه می پیچید ...کاش اینقدر زود نمی رفتی ...کاش زودتر می فهمیدم کی هستی ....کاش (اشک و اشک و ....)
پ.ن.2: همسر پسرعمه ی شهیدم ، حالش زیاد مساعد نیست ، براش خیلی دعا کنید ، دعا کنید خدا صبرشون بده ...
پ.ن.3: خیلی دلتنگم ...بیشتر از هر جایی دلتنگ مسجد کوفه م و محرابش ...و بیشتر از هرکسی دلتنگ داداش رحیم ...خیلی جاش خالیه ...خیلی ...
پ.ن.4 : نوای وبلاگ (دعای ربنا ...) خیلی برام خاطره انگیزه ...اگه موقع شنیدنش حس و حالی پیدا کردید ؛ التماس شدید دعا ...(کاری به خط فکری خواننده ش ندارم فقط خاطره انگیزه برام .... )
پ.ن. 5 : خیلی دعامون کنید ما هم دعاگوییم (البته اگر بپذیرند )/ یا علی