سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خدایا دوستت دارم و به تو محتاجم ...رهایم مکن - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
خدایا دوستت دارم و به تو محتاجم ...رهایم مکن - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خدایا دوستت دارم و به تو محتاجم ...رهایم مکن - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :990188
بازدید امروز : 67
بازدید دیروز :60
 RSS 

هوالحق

خدایا سلام ...بعد از ماه ها دوباره میخام برات بنویسم ،اما نمی دونم چی بگم ؟
حرف های زیادی توی دلم تلنبار شده اما توون نوشتن ندارم ...
خدایا چقدر از تو دور شده بودم در عین اینکه فکر می کردم تو رو پیدا کردم ...چقدر گمراهی ؟!...چقدر ناسپاسی ؟!
اما تو باز هم ثابت کردی که رحمانیت فقط مخصوص خودته و بس...
چقدر بدی کردم و تو باز هم رهام نکردی ! چقدر دستامو  گرفتی و من با کارهام دستمو از دستای تو جدا کردم !!
چقدر غفلت ...؟! چه روزهای سختی بود زندگی بی تو ...
خدایا تو با اونکه به من نیاز نداشتی و بی نیازترینی اما صدام میکردی و من بی توجه به تو ! با اینکه بهت نیاز داشتم و نیازمندترین بودم ...
خدایا هی بهم مهلت دادی و من نفهمیدم ...هی بهم فرصت جبران دادی و من پشیمون که نشدم هیچ ...بدتر شدم !
اما تو بازم خدایانه دستامو گرفتی ،صدام کردی و گفتی توبه کن ... تو مشتاق به بخشش من بودی و من مشتاق به گناه ...
شب قدر رو پیش روم گذاشتی و گفتی توبه کن بنده ی من ...
تو اونقدر مهربون بودی که همه گناه ها ، بدیها ،ناسپاسی ها ،کم توجهی ها ،غفلت و ... رو نادیده گرفتی و شب قدر دلمو لرزوندی که به خودم بیام ....
نمیدونم شب قدر امسالم رو چطوری توصیف کنم ؟! با کوله باری از گناه و شرمندگی مقابل خدای به این مهربونی ایستاده بودم ...این بار دستام خالی تر از همیشه بود ...هیچی جز شرمندگی نداشتم ...فکر میکردم تو دیگه به من توجه نمیکنی...فکر میکردم دیگه رهام میکنی ...اما امکان نداشت ...تو خدایی ...تو مهربونی ...تو از بنده ات به توبه اش مشتاق تری ...تو دوسم داشتی که بازم شب قدر رو بهم مهلت دادی ...
انگار بعد مدت ها پیدات کردم ...عین بچه ای که از ترس به آغوش مادرش پناه میبره بودم...صدات کردم از ته دل ...
اشکام جاری شد ...قفل زبونم برای صدا کردن تو باز شد انگار ...سرم از شرم پایین بود و دستام خالی خالی ...
هزار تا اسمتو صدا کردم ...یکی یکی ائمه رو واسطه قرار دادم ....اسم مولامون علی (ع) رو بارها به زبون آوردم و به حق مولا قسمت دادم ...گفتم خدایا غلط کردم ...اشتباه کردم ...پشیمونم ...اشک امونم رو بریده بود ...با هق هق گریه اونقدر صدات کردم که تاوان تموم بی توجهی هامو بدم ...اما نمیشد ...دلم می خواست به جبران خطاهام تا آخر عمر اشک بریزم اما تو دلت نیومد ....بار هم خدای رحمان و رحیم من  ،تو اومدی کنارم ...حست می کردم ...حتی از رگ گردن هم نزدیک تر ...چقدر رها شدم ...چقدر به تو مشتاق شدم ...چقدر دنیا برام کوچیک شد...چقدر مهربون بودی و من درک نکرده بودم ...چقدر عیب هامو پوشوندی و من نفهمیدم ...خدایا چقدر دل تنگت بودم و نفهمیدم ؟!؟ چقدر...
من برگشتم خدا ...به آغوش تو پناه بردم ...رهام نکن ...دیگه هیچ وقت اینطوری امتحانم نکن ...من ظرفیت امتحان های سخت تو رو ندارم ...دیگه دوست ندارم حتی یه لحظه هم از یادت غافل بشم ...توام دستمو بگیر و نذار رها شم ...
خدایا خدایی رو در حق من تموم کردی ...کمک کن بتونم بنده ی حقیرت بمونم ....
خدایا عاشقانه و از ته ته ته دلم با صدای بلند و با قطره های اشک رو گونه هام میگم که دوستت دارم ... 

حرف آخر : خیلی التماس دعا ...یا علی مدد و در پناه حق 
/ دعاگوی همه دوستان نتی هستم ،ان شا الله محبت تک تکشون رو جبران میکنم./



نویسنده » نرگس » ساعت 2:4 عصر روز سه شنبه 87 مهر 2