امروز خیلی دل تنگم ارباب ...
دلتنگ ضریح و نورهای سبز و قرمزش ...
آن پرچم سرخ که با وزش باد دل زائرها را هم این و آن سو می برد ...
آن لیوان کوچک استیل حیاط حرم و آبش که زمزم هم به پای طعم شیرینش نمی رسد ...
بین الحرمین و نخل های بلند و سبزش ...
کف العباس و علقمه ای که یادآور وفاداری عباس است و بس ...
خیمه گاه و آن خیمه ی بلند که رویش نوشته بود : خیمة العباس ...
ورودی ها و کفشداری های حرم ابالفضل(ع) که روی پرده هایش نوشته بود " عتبة العباسیة المقدسة "
تسبیح ها و مهرهای تربت که رویش به خط درشت نوشته بود : "تربتة الحسین علیه السلام "
زیارت نامه های عربی ؛ اذن دخول خواندن عرب ها با صدای بلند و چشمان خیس ...
شمعدانی ها و لاله های درب حرم ارباب و علمدار... حتی دلتنگ شنیدن اذان حرم ...
----------------------------------------------------------------
پ.ن: از آخرین دیدار ضریحت دو سال و چند ماه می گذرد مولای من ؛ نمیخواهی دوباره اذن پابوسی بدهی ؟