سفارش تبلیغ
صبا ویژن



امام رضا - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
امام رضا - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
امام رضا - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998269
بازدید امروز : 61
بازدید دیروز :392
 RSS 

 « هوالعلی الاعلی »

 

روزی که با خبر شدم  ثبت نام اعتکاف رجب مسجد جامع گوهرشاد شروع شده ، طبق عادت هرساله به فکر ثبت نام افتادم اما اصلأ فکرشم نمیکردم که اسمم توی قرعه کشی در بیاد ...

اسم خودم و همسر رو نوشتم و بهش گفتم : میدونم اسمم درنمیاد ها ولی همیشه یه ذوقی دارم ! نمیدونم شاید دوست دارم حداقل آقا بدونه منم دلم اونجاست ...

یادمه به شوخی گفتم : حتی اگه بین دو نفر قرعه کشی بشه ، اسم من در نمیاد !

دو هفته بعد ، 8 صبح وقتی با صدای پیامک گوشیم از خواب بیدار شدم و پیامک : " سرکار خانم ..... ، شما در قرعه کشی اعتکاف مسجد جامع گوهرشاد پذیرفته شده اید ....  " را دیدم ، یقین پیدا کردم که اصلأ ربطی به قرعه کشی نداره !

خودش باید بخواد و حالا خواسته بود ...

کمتر از ده روز بود که از مشهد برگشته بودم و همسر هم مرخصی نداشت که منو ببره ، اما در نهایت ناباوری دوباره تموم مقدمات سفر ِ من ِ روسیاه از این فاصله 1400 کیلومتری تا مشهد مقدس جور شد ...

از پول گرفته تا هتل و همسفر و بلیط قطار و ...

تموم لحظاتی که از کرمانشاه به سمت مشهد راه افتادم تا حتی رسیدن به حرم و معتکف شدن و ... توی بهت مطلق بودم و به جرأ ت میتونم قسم بخورم که اون سه روز بهترین لحظات زندگیم تا پایان عمر خواهد بود ...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن.1 : تا همیشه مدیون الطاف خدای مهربون و امام رضای رئوف (ع) خواهم بود ... تا همیشه ...

پ.ن.2 : دیدن گنبد از پشت این درب و از این زاویه ، از اون تجربه های ناب این سه روز بندگی و معتکف شدن در حرم بود ...

پ.ن.3 : خداروشاکرم که من رو از مسلمین و شیعیان قرار داد تا بتونم از این لحظات معنوی بهره ببرم .

پ.ن.4 : این متن در همان زمان نوشته شد اما موفق به پست آن نشدم . خیلی التماس دعا / یا علی مدد

اعتکاف مسجد گوهرشاد



نویسنده » نرگس » ساعت 3:35 صبح روز چهارشنبه 93 خرداد 21

یا سریع الرضا

برف در حرم مطهر رضوی

از دوستام و همسرم جدا شدم و وارد رواق امام خمینی (ره)شدم ... مداح زیارت عاشورا خوند و بعدش هم روضه ی اباعبدالله الحسین (ع).

حال و هوای خوبی پیدا کرده بودم . یهو دلم هوای دیدن گنبد رو کرد و بی مقدمه از جام بلند شدم و اومدم بیرون ...

دیدم داره برف میاد ... تقریبأ تموم مردم یا داشتن میرفتن خونه یا پناه میبردن به داخل رواق ها و حرم ، ولی من انگار یه گمشده ای رو پیدا کرده باشم ، با خوشحالی تقریبأ می دویدم که برسم به صحن انقلاب ...

یکی از آرزوهای همیشگیم داشت محقق می شد ! دیدن حرم و صحن انقلاب توی یک شب برفی ...

خیلی سرد بود .حیاط هم خلوت خلوت شده بود . من اما مثل بچه های سربه هوا ، سرمو بالا گرفته بودم و توی حیاط راه میرفتم ! دونه های برف آروم آروم می نشست روی صورتم و با اشکام قاطی میشد ... هیچوقت اینطوری احساس سبکبالی نکرده بودم...

شاید حدود یک ساعت توی اون هوای برفی تو صحن انقلاب ، صحن آزادی و صحن جمهوری راه رفتم ... راه رفتم و فکر کردم ...

به اولین قدم هایی که روی سنگ های حرم برداشتم ... به اولین لحظه ای که وارد حرم امام رضا (ع) شدم ...

به اولین باری که روی شونه های پدرم به ضریحش رسیدم و محکم شبکه های ضریحش رو بغل کردم ...

به اولین باری که از کاسه های طلایی سقاخونه آب خوردم ...

به اولین باری که تو عالم بچگی عطر حرم مستم کرد و از بابام خواستم واسم عطر حرم بخره  ...

به تموم روزها و شب های بعد ِ اولین زیارت ... به سال 72 که دیگه گره خوردم به این حرم و سلطان ...

به لحظه لحظه هایی که دیگه قلبم فقط به عشق یه امام و یه حرم می تپید ...

به مشهد الرضا و امام مهربونی که از بچگی تا حالا تموم زندگیم شده بود ...

به امام رئوفی که گوشه گوشه حرمش از زبون مبارک خودشون نوشته بودن : " امام مونسی دلسوز ، پدری مهربان و برادری همدل است "

پ.ن.1 : بعد چند سال دوباره احساس خوب ِ درد و دل با پدری مهربان رو تجربه کردم و دست های نوازش ایشون رو روی سر همه زائرینش...

پ.ن.2 :
مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد ... هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر ! ( شعر از حسین رستمی )

پ.ن.3 : خاطرات خوبی برایم زنده شد ... خدایا بخاطر همه چیز تو را شکر ... :) // یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 1:13 عصر روز دوشنبه 92 آذر 18

هوالعلی الاعلی

حرم امام رضا (علیه السلام )

کرب و بلا بهشته ، اما برام / هیچ جایی مشهد الرضا نمیشه ...

خیلی دلتنگت بودم آقای مهربونم . هشت ماه دوری از شما واقعأ بهم سخت گذشت و اصلأ فکرشو نمیکردم که اینقدر زود حاجتم برآورده شه ...
اونم اینطوری ... اما بازم مشل همیشه لطف و عنایتت شامل حال این روسیاه شد ...

دلتنگی هایی زیادی داشتم این هشت ماه و خیلی وقتا اشکمو درآوردن این دلتنگی های گاه و بی گاه...
اون نور زرد دم صبح گنبد طلات ...
سقاخونه و آب خوشمزه ش که زمزم هم به پای طعم شیرنش نمیرسه ...
زل زدن به پنجره فولاد ...صلوات خاصه امام رضا ...
بوی اسپند خوش بوی حرم ...
صدای گریه ها و لبخندهای زائرین ...
نماز جماعت های صحن انقلاب ...
صدای آب حوض های صحن جامع رضوی ...
یا نه صدای بال کبوترا ...
آخ آخ ضریح با صفات و اون بوی خاص حرمت که آدمو مست میکنه ...
این مدت حتی دلتنگ باغچه ها و گل های حرم هم بودم ...

امام رئوفم خداییش خیلی خوبی ...خیلی

...........................................................

پ.ن.1 : مشهد رفتن تو روز مبعث یه آرزوی تحقق نیافتنی بود برام!خداروشکر که امسال داره برآورده میشه...

پ.ن.2 : الحمدالله  که آغاز زندگی مشترک مون از این حرم با صفا و نورانی خواهد بود و خداروشکر بابت همسفر عزیزی که قراره همسفر همیشیگیم باشه .

پ.ن.3 : نوای وبلاگ : دل از مدینه کندی و شدی مقیم خاک طوس ... برای ما ایرانیا کم نمیذاری آقا جون ...

پ.ن.4 : دعای خیرتون بدرقه ی این زندگی تازه و نوپای ما ... یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 7:55 صبح روز شنبه 91 خرداد 27

به نام محبوب رضا...
اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک ...

چقد این اذن دخول با دلم بازی می کند ...چقد دلم لک زده برای ایستادن در پشت ورودی های حرم امام رئوف و خواندن اذن دخول ...
دلم لک زده برای رد اشکهای داغی که بی هیچ واسطه ای گونه هایت را نوازش می دهند ...
همین چند روز پیش تولدش را در حرم باصفایش تبریک عرض کردم اما انگار سال هاست به مشهد نرفته م و چشمم به گنبد و ضریح نیفتاده است ...
دلم نوشیدن زمزم از سقاخانه اش را می خواهد ...
دلم ایستادن و زل زدن به پنجره فولاد و زمزمه های پر از راز و نیاز بیماران و آرزومندان و ... را می خواهد ...
دلم رقص پرچم سبز روی گنبد طلایی حرمش را می خواهد ...
دلم نوازش خنکای عطر حرمش را مطالبه می کند وقتی نزدیک ضریح باصفایش می شوی ...
دلم نشستن در ایوان مقصوره صحن گوهرشاد را التماس می کند ...
ایوان طلا ... روبروی ضریح ... دار الهدایه ...دارالحجه... صحن جمهوری ...صحن آزادی...ورودی شیخ حرعاملی...
دلم چه تقاضاها که ندارد ...
باز هم دلتنگ امام رئوفم ...کاش تمام روزها و شب هایم در حرم مولای مهربانی ها سپری میشد ...


**********************************

پ.ن.1 : تا آخر عمرم میگم : بنویسید به روی قبر و به روی کفنم ...عاقلا دیوونه ی امام رضا منم منم ...

پ.ن.2 : میلاد امام  مهربونی ها در حرم باصفاش دعاگوی تک تک دوستان نتی و غیر نتی بودم .(اگر بپذیرند )

پ.ن.3 :یا امام رضا رهام نکن ...یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:7 عصر روز سه شنبه 89 آبان 4

به نام خدایی که رضا ، راضی به رضای اوست و خدا راضی به رضای رضایش...



دوباره میلاد امام رئوف شده و دل پر میکشه به صحن و سرای باصفاش 
واسه ایوون طلاش ... واسه کاسه های پر از زمزم سقاخونه ش
چراغونی های مختلف و قشنگ صحن های نورانی حرمش
خادما و مراسم جارو کشیدن تو صحن ها و رواق ها ...واسه کبوترای حرم ...
واسه اینکه دست ارادت به سینه بذاری و بگی سلام امام مهربونم...
واسه اینکه توی حال خودت باشی و یهو یکی از خادما یه گل خوشگل روز تولد آقا بهت هدیه بده
گلبارون حرم ...مراسم های شب میلاد ...شیرینی های تولد آقا که درب حرم پخش میکنن
قطره اشکایی که از سر شوق روبروی پنجره فولاد جاری میشن ...

امشب پر از یاد رضای رئوفم ...یا امام رضا خیلی دوستت دارم ...تولدت مبارک ...


***********************************

پ.ن.1 : واسه همه ی این چندسالی که روز تولدت توی خونه ت راهم دادی ممنونم امام رضای عزیزم

پ.ن.2 : داداش رحیم جای خالیت هنوزم حس میشه ...هیچی نبودنت رو تسکین نمیده ...

پ.ن.3 : ان شا الله چند ساعت دیگه راهی حرم امام  رئوفم ،اگر بپذیرند دعاگوی همه دوستان خواهم بود .

پ.ن.4 : نوای وبلاگ رو خیلی دوست دارم ...خیلی ...(کفتر ایوون طلاتم ...یه عمریه که مبتلاتم ... )

پ.ن.5 :  یا علی و یا حق / التماس دعای فرج و دعای خیر



نویسنده » نرگس » ساعت 4:33 صبح روز شنبه 89 مهر 24

هوالانیس القلوب


چندین بار مسیر راه رو گریه کردم تا بلکم یه خورده دلم آروم شه اما نمیدونم چرا این سفر اینقدر سخت بود برام ....سخت و طولانی ...
نزدیک مشهد که شدیم دیگه نمیدونم چی شد ...وجودم همه سراسر آشوب بود ، هیچوقت موقع ورود به مشهد این طوری نبودم ...
یه مداحی گذاشتم و زار زدم ....اونقدر که یه کم دلم سبک شد ...مداح میگفت : « میون درد و دلام توی همین حال و هوا ، دیدم انگاری نشسته روبروم امام رضا ...دیدم آقای غریبم داره گریه می کنه ، سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه ... »
با دوستام رفتیم حرم ، موقع خوندن اذن دخول فقط خدا و امام رضا میدونن چه حالی داشتم ...
چشامو بستم و وارد حرم شدم ...فقط اشک مرهم دلم بود ... تموم وجودم خواهش بود و نیاز ...بوی عطر حرم و اسفند  می اومد ...همه ی اون هوا رو با همه وجود به ریه هام فرستادم و پر از امام رضا شدم ....
چقدر توی حرمش آروم بودم ....چقدر بی خیال همه چیز و همه کس بودم ...چقدر آرامش داشتم ...چقدر خدا رو حس می کردم ...
وقتی توی صحن گوهرشاد بودم ، رواق دار الحجه ، صحن انقلاب،صحن جامع رضوی و.... وقتی کنار حوض آب توی صحن جمهوری می نشستم و از ته ته دلم امام رضا رو صدا می کردم و اشک می ریختم ، چقدر آزاد و رها از این دنیا و تعلقاتش بودم ....اونجا دیگه دلتنگ هیچ چیز و هیچ کس نبودم ...فقط امام رضا بود و بس ... کاش میشد این حس رو همیشه نگه داشت ....کاش میشد هیچ وقت از حرم باصفا و نورانیش بیرون نیومد ....کاش ....


امام رضای مهربونم به خاطر همه ی الطافت ازت ممنونم .....با همه ی وجودم دوستت دارم ....
التماس دعا .... یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:9 عصر روز سه شنبه 89 شهریور 30

به نام آرامش دهنده ی قلب ها و جان ها


نصفه شبه و همه خوابیدن ، روزای آخر ماه رمضونه و دل من به وسعت تموم آسمونا و زمین گرفته ... داشتم دنبال یه مداحی میگشتم که یکدفعه بدون اینکه بخوام دستم خورد روی یکی از مداحی ها و پخش شد ...
خیلی آشنا بود ...اسم امام رضا که اومد یهو دلم لرزید و بی اختیار صورتم خیس شد ...

روی لوح دلم حق نوشته ...عشق تو بهترین سرنوشته ...بخدا اهل دل خوب می دونن ...حرمت قشنگتر از بهشته ...کفتر ایوون طلاتم ...یه عمریه که مبتلاتم ...مشتری درد و بلاتم ...مولا مولا مولا ...


آخه امام رضا قربون مهربونیت برم هنوزم حواست به این دل سیاه هست ؟؟؟ ......
هنوزم منو یادته مهربون ؟؟ هنوز ازم نا امید نشدی ؟؟ هنوزم هوامو داری ؟؟؟.......
چقدر توی گوشه گوشه ی حرمت با این مداحی صفا کردم و اشک ریختم ...چقدر حاجت ها باهاش گرفتم ...
چقدر این تیکه «کفتر ایوون طلاتم ....» رو تو حرمت تکرار کردم ؟؟

امام رضا دلت به چی این روسیاه خوشه که همش حواست بهش هست ؟؟.... این همه مهربونیت منو میکشه ...
گاهی دوست دارم فریاد بزنم که چرا اینقدر مهربونی ؟؟ چرا فراموشم نمیکنی ؟؟ چرا اینقدر محبت می کنی ؟؟
آقا جون به خدا شرمنده ام ...با همه اعضا و جوارحم ...با همه ی دم و بازدمم ...با همه ی نفس هام ...
 تو در اوج بی نیازی صدام میزنی و دنبالم میای اما  من در اوج نیاز ازت فراری ام ...

آقا جون این کنیزت خیلی بی مرامه ...خیلی عهدا باهات بسته و بازم شکسته ...خیلی شرمندته ...خیلی روسیاهه ...ولی بخدا توی عشق تو هنوز ثابت قدم مونده ...هنوزم دیوونه وار دوستت داره ...هنوزم اسمت دل سیاهشو میلرزونه ...هنوزم تو رو ارباب خودش میدونه ...اینو دلم و  اشکام داره میگه آقا ...نیگام کن مولا ...


آقا جون دلم واست تنگ شده ...واسه اون ساعت هایی که فقط تو بودی و من ...واسه سقاخونه ت ...واسه زل زدن به گنبد طلات و سرازیر شدن اشکای عاشقی ...واسه گوهرشادت ...واسه دونه دونه ی صحن ها و رواق ها ...حتی واسه کفش داریات و خاک پای زائرات ....واسه گلدونای حرمت ...واسه فرش ها ...واسه هرچی تو رو یادم میاره و خونه ی قشنگتو ...آخ واسه بوی بهشت رضوی ...

بد کنیزی هستم آقا ولی هنوزم عاشقتم ...با ذره ذره ی وجودم ...

میدونم خودت هوامو داری اونم نه بخاطر من ، به خاطر بزرگی و لطفت ، ولی تو این وانفسای دنیا بازم هوامو داشته باش مولای رئوفم ...
   
*****************************
پ.ن.1 : شمس جمال علی بن موسی الرضا صلوات ...اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم .

پ.ن.2 :‏ به شرط حیات و طلبیدن بزودی راهی حرم امام رئوف امام رضای مهربون هستم ...دعاگوی همه خواهم بود .

پ.ن.3 : شهید سید رحیم خمیس آبادی قبل شهادتش خیلی دلش هوای زیارت علی بن موسی الرضا کرده بود ...میخوام این بارم به نیت داداش رحیم برم زیارت امام رضا ...دعا کنید قبول کنن و قبول کنه .

پ.ن.4 : شادی روح همه ی شهدا صلوات .

پ.ن.5 : نوای وب «کفتر ایوون طلاتم ...» فوق العاده برام خاطره انگیزه و خیلی دوسش دارم ...

پ.ن.6: یا علی و یا حق /التماس دعا



نویسنده » نرگس » ساعت 4:11 صبح روز چهارشنبه 89 شهریور 17

« هوالمحبوب العارفین »

بالاخره طرح شروع شد و بچه ها رسما وارد طرح بزرگ «ضیافت اندیشه» شدند تا رمضانی متفاوت با طعم دانشجویی رو حس کنند ...

برنامه ی کلاس ها اعلام شد و اون روز که گروه بندی ها و کلاس ها اعلام شد ، با توجه به حجم بالای شرکت کنندگان ، ازدحام و شلوغی به اوج خودش رسید ...
همه سوال داشتن و کلی علامت سوال توی ذهن همه نقش بسته بود که 4 واحد درسی از گروه معارف چطوری باید انتخاب بشه ؟ هزینه ش چطوریه ؟ امتحاناتش چطوره ؟ این جزوه و کتابی که بهمون دادین چقدرشو باید بخونیم ؟ میشه غیبت کنیم ؟ و....
سرسام گرفته بودیم اما تهش خوشحال بودیم از این همه انرژی دانشجوها ، اونم با  زبون روزه ! و همت مضاعف ! (: دی )

کم کم همه ، گروه بندی ها رو پیدا کردن و رفتن سر کلاس ها ...خیلی دلم میخواست برم سر کلاس ها و توی پرسش و پاسخ های دانشجویی و مباحثه با اساتید شرکت داشته باشم ، یه خط در میون  هم سعی می کردم برم اما اونقدر کارهای اجرایی زیاد بود و تعداد عوامل اجرایی کم ! که مجبور می شدم برم سر کارها .

شش تا درس قرار بود تدریس بشه که برای خواهران و برادران شامل : قرآن /نهج البلاغه /نظام سیاسی/جنگ نرم/مهارت های زندگی و یک درس اختصاصی برای خانم ها با عنوان فمینیسم و حقوق زنان و برای آقایان با عنوان جریان شناسی فکری .
یه سری هم فوق برنامه برای استفاده ی بیشتر از این ماه مبارک تدارک دیده بودند که :

فوق برنامه های شب  شامل دعای کمیل/دعای توسل/محفل انس با قران کریم /سخنرانی /پاتوق(پرسش و پاسخ )/و ... 
فوق برنامه های آمفی تئاتر که در سه گروه برگزار میشد :‏نقد فیلم/مشاوره مذهبی/گفت و گوهای آزاد /گروه هنری و ...
برنامه های تفریحی هم شامل استخر / مسابقات ورزش(فوتسال، دارت ،طناب کشی و ... ) بود .

از این مراسم ها فقط میتونستیم قوق برنامه های شب رو بریم و گه گداری هم نقد فیلم یا مشاوره مذهبی و بقیه ساعات دنبال کارها بودیم ، از مهر کردن کارت های ارزیاب دانشجویان - کارت امتیاز شرکت در مراسم ها برای قرعه کشی حج و کربلا و... -  (که انصافا سخت ترین و خسته کننده ترین بخش بعد از پایان هر مراسم  برای همه عوامل اجرایی و حتی دانشجویان بود )، تا پخش کردن 2000جلد قران و 2000جلد مفاتیح هدیه به دانشجویان ، برپایی نمایشگاه کتاب ، فضاسازی مراسم ها  ،برگزاری و ثبت نام مسابقات ، ثبت نام اعتکاف دانشجویی پایان این طرح ،  پذیرایی از این دانشجوهای بی صبر و خسته در فوق برنامه ها و...

حرف های زیادی دارم از این طرح و حس و حال قشنگش ... از یادواره ی شهدا و  سخنرانی پرشور حاج حسین یکتا ؛ از دعای توسل با صفا کنار شهدای گمنام دانشگاه رازی ؛ از جشن بزرگ میلاد حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام ) ؛ از محفل های دلنشین انس با قرآن ؛ از نماز جماعت های با حال کنار شهدا یا مسجد امام خمینی دانشگاه رازی ؛ از شب نخوابی های خوابگاه ، از بحث ها ، خنده ها ، گریه ها و حتی دعواها و تلخی ها ....

پ.ن.1 : خدا عمری بده بازم می نویسم ... فعلا برامون دعا کتید چون فردا دو تا دیگه امتحان داریم  و بنده هم اصلا سر کلاس نرفتم ! (امتحان ها برای گواهی شرکت در دوره است و اون 4 واحد درسی که شامل اونایی میشه که هنوز این واحدها رو پاس نکردن )

پ.ن.2 : شب های قدر نزدیکه ، از تک تک تون التماس دعای شدید دارم ، دعا کنید آدم شم دیگه ... از ما هم قبول کنن دعاگوی تک تک تون هستیم .

پ.ن.3 : خیلی خیلی دلم برای امام رضا تنگ شده ولی صد حیف که لایق نیستم .....................

پ.ن.4 : یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 3:26 صبح روز شنبه 89 شهریور 6

هوالحی

سلام و عرض ادب و احترام ...ممنون از همه عزیزانی که با وجود اینکه من در عین بی معرفتی نه بهشون سر زدم نه جویای احوالشون بودم ، مدام با اس ام اس و تماس و نظرات وبلاگ منو شرمنده کردن ، قول میدم بعد عید اگه زنده موندم همه این لطف هارو جبران کنم .البته اس ام اس و تماس رو از همین امروز شروع کردم
اگه خدا بخواد روز جمعه دو تا اتوبوس رو باید ببرم جنوب ...اونم بچه های دانشگاه فنی !! برام دعا کنین ، همشون شیطونن ...

بعدشم برا سال تحویل یه اتوبوس رو میبرم مشهد الرضا (البته حضرت سلطان میبرنمون ) ....بازم بچه های فنی و اون شیطنت هاشون که البته به جون میخرم چون کلی امام رضا منت به سرم گذاشته که میخوام بچه ها رو ببرم پابوسیش ....
کاش فقط اخلاص برا حتی یه ثانیه توی کارهام باشه که میدونم اگه باشه تا آخر زندگیم بیمه شده ...
بعد اونم اگه شهدا اذن بدن میخوام برم جنوب و تا آخر عید خادم شهدا بشم...


به جرات قسم میخورم ....به والله ...هیچی از این لطف ها بخاطر خودم نیست و همش لطف خودشونه ...
برام دعا کنین ...دلم میخواست زیاد بنویسم اما توی این کافی نت با این آهنگ بجای حس و حال نوشتن در مورد امام رضا و شهدا ، بیشتر .........
ان شا الله به شرط حیات بعد این مسافرت ها عکس های سوریه و مشهد و جنوب و... رو روی وب میذارم .
راستی پیشاپیش عیدتون مبارک .سال خوبی داشته باشید و ایام به کام ...
یا علی و یا حق ...التماس دعا



نویسنده » نرگس » ساعت 7:1 عصر روز سه شنبه 88 اسفند 18

 ..:: هوالرحیم ::..

ز تار و پود جان فریاد دارم                هوای صحن گوهرشاد دارم

مسجد گوهرشاد... 

یادش بخیر چه خاطراتی با بچه ها  داشتیم اینجا.....................

آخ امام رضای مهربونم دلم خیلی هواتو کرده .....خـــــــــــیلی.....

مداحی زمینه وبلاگ رو گوش بدید

یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 1:35 صبح روز پنج شنبه 88 آذر 12

   1   2      >