سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حسین - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
حسین - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
حسین - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998030
بازدید امروز : 214
بازدید دیروز :40
 RSS 

 

لب های من عسل شده از گفتن حسین
آقا چقدر نام شما مزه می دهد
 
بعد از سه روز راه... عمود هزار و صد.
رفتن به عشق کرب و بلا مزه می دهد

 پای پیاده... فاصله ی آخرین عمود
تشنه,گرسنه,سعی صفا مزه می دهد

 چایی تا کمر شکر و قهوه های تلخ
در این مسیر.. تاول پا مزه می دهد



نویسنده » نرگس » ساعت 4:0 عصر روز دوشنبه 92 دی 16

اربعین

حدود 1600 ستون را یکی یکی و با شوق برای دیدن حرمت می شمردم تا به این تابلو برسم. اصلأ در قید زمان و مکان نبودم ، فقط چشمم به ستون ها بود تا مبادا ثانیه ای از این شوق و حرارت را از دست بدهم . تشنگی و گشنگی که نکشیدیم اما همین اصرارها و احترام ها و پذیرایی های خدام برای ما زائرین کافی بود تا بیشتر اشک مان دربیاید .

وقتی پاهایم از رمق می افتاد و خسته میشدم ، فقط ذکر "یا زینب " و " یا رقیه " بود که آرامم می کرد ...

نقل پیاده روی و خستگی ما در قبال آن چهل منزل هیچ بود ...هیچ ...

آن چهل منزلی که من ِ زائر هم بعد هزار و اندی سال با تصورش سوختم ...

چهل منزل با پای پیاده ، با داغی که بر دل داشتند ،
همراه با سرهای عزیزانشان...
به ساحت مقدسشان توهین شد ،
نامردی و بدعهدی کم ندیدند ،
پاهایشان تاول زد . خسته شدند ، تشنه شدند ،
دلتنگ بابا و برادر و فرزند و ... شدند ،
به جای پذیرایی سنگ به سویشان پرتاب شد ،
مجلس شراب ، شام ، حرمت شکنی ها و...
رفتن رقیه ...

هزار بار از نجف تا کربلا سوختیم با تصور این حوادث که قطره ای از دریایش را با کلی تفاوت می دیدیم ... اما میدانم نچشیدیم ذره ای ، حتی ذره ای از خستگی ها و دل سوختگی های زینب (س) را ...
........................................................................................................
پ.ن.1 : خدایا تا ابد دست ما را از دامن اهل بیت علیهم السلام کوتاه مکن .

پ.ن.2 : اگر بپذیرند دعاگوی تک تک دوستان بودیم .

پ.ن.3 : خدایا تو را به خاطر همه چیز شکر ... یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 3:59 عصر روز سه شنبه 92 دی 10



وقتی اسم کربلا میاد ناخودآگاه دل آدم پر غصه و دلتنگی میشه

حالا وقتی مسافر کربلا داشته باشی این دلتنگی بیشتر میشه

و هر چی این مسافر بیشتر بهت نزدیک باشه ، آه و حسرتت بیشتر ...

به اندازه خود کربلا دلتنگ کربلام ...

دلتنگ رقص اون پرچم سرخ روی گنبد ، قدم زدن تو بین الحرمین

دلتنگ کبوترهای حرم ...

شیش گوشه ، خیمه گاه ، علقمه ، کف العباس و ...

ارباب دلم خیلی تنگته ...

.................................................................................

پ.ن.1 : خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 9:59 عصر روز دوشنبه 90 دی 19

به نام او که الطاف بی دریغش را نتوان شماره کرد ... 

یا عباس

با روضه حسین نفس تازه  می کنم

وقتی هوای شهر نفس گیر میشود

.....................................................

روضه ها را که میشنوم تصاویر سفر کربلا یک به یک جلوی چشمانم می آید ؛

خیمه گاه ؛ اولین و بلندترین خیمه که رویش نوشته بود " خیمه العباس "...

تل زینبیه که فاصله ش تا حرم ارباب بی کفن اندکی بود ...

بین الحرمین و تصور بی بی زینب و غم های بی شمارش  در آنجا...

کربلا و طفلی سه ساله ...کربلا و گوشواره ...

کربلا و تشنگی ...کربلا و مشک پاره ...کربلا و آتش خیمه ها ...کربلا و ...

ه
یچ کدام به اندازه دوری کف العباس تا علقمه دلم را نسوزاند ...

.............................................................................................................

پ.ن.1 : امسال محرم را طور دیگری آغاز کرده ام ،در حرم مولای مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا اذن ورود به محرم را گرفتم و برای اولین بار بعد از این همه سال حرم را خلوت یافتم و به کنار ضریح رفتم ...
هنوز حلاوت حضور در حرم با صفایش و شیرینی دست کشیدن به سردی شبکه های ضریحش در جان و دلم هست ...لذتش مداوم باد .

پ.ن.2 : جای خالی برادر شهیدم " سید رحیم خمیس آبادی " این روزها بیشتر پیداست ...هنوز صدای زیارت عاشورا خواندنش در گوشم می پیچد ...هنوز صدای مداحی ها و ناله هایش می آید انگار ...دلم برایش تنگ شده ...شادی روحش صلوات ؛

پ.ن.3 :دلم برای غروب باصفای کربلایش تنگ شده ...خدایا برات کربلای حسین  میخواهم ...از خودت ...رد نکن این گدای روسیاهت را ؛

پ.ن.4 : نوای وبلاگ بدجور دلم را هوایی می کند ...اینم لینکش : دیوونه کربلاتم ...

پ.ن.5 : در این شب های عزیز برای همه ی جوان ها دعا کنید . /یا علی و یاحق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:48 عصر روز سه شنبه 89 آذر 16

« به نام خدای صبوری که صبر زینب قطره ایست در برابرش ...»

دلم میخواهد فقط بنویسم ...
از بزرگ بانویی که در دامن بانویی بزرگ پرورش یافت ...
از بانویی که حسین است در آینه تأنیث ...
بانویی که صبر است و صبر ...
بانویی که دختر شیرخدا  «حیدر »  است و جرم خود و خاندانش در این عالم فقط همین بود ...
بانویی که جبرئیل هنگام تولدش گریست ...
بانویی که مجتبای صبور از صبرش گفته بود ...
بانویی که فقط در آغوش حسین آرام می گرفت ...
بانویی که غیرت الله «ابالفضل » رکابش میشد ...
بانویی که بی لیاقتی چون من قرار است زائرش شود ...

دلم نمی آید از رقیه نگویم و بروم ...
از بانوی کوچکی که بزرگ ترین بانوان به گرد ناخن پایش هم نمیرسند ...
از دست های کوچک ورم کرده ای که بزرگ ترین گره ها به دستش باز می شود ...
از فاطمه ثانی ...از کبودی صورت ...از سیلی ...
از پاهای کوچکی که دیگر توان راه رفتن نداشت ...
از گیسوان سوخته و پریشان...
از دل سوخته ای که دیگر تاب دوری پدر را نداشت ...
رقیه جان ...بانو ...شرمنده تمام لطف هایت هستم ...
مرا دریاب که میخواهم سلام حضرت حیدر ، پدر و عمو را برایت بیاورم ...
مرا دریاب بانوی خوبی ها ...

السلام علیک یا زینب کبری (س)
بهر درمان از چه رو نزد طبیبان می روی ؟ ...خرده نان از سفره زینب کفایت می کند ...


دیشب داشتم میگفتم  میدانم که لایق این سفر نیستم ، میدانم که لایق سفر کربلا هم نبودم ، اما نمیدانم حکمت این سفر سوریه آن هم بعد از کربلا چیست ؟؟ عزیزی گفت شاید تکمیل سفر کربلاست ....از کربلا تا شام ..... از دیشب تا بحال بدجور سوخته م از این جمله ...
بی بی جان شرمنده تمام خوبیهایت هستم ...مرا در آغوش لطفت بگیر باز هم ...

اگه خدا بخواد راهی سفر سوریه هستم ...راهی  شهر عشق «دمشق»...
هفت توی دین ما عدد مقدسیه ...هفت روز کربلا بودیم ...ان شا الله هفت روز هم دمشق ...میشه 14 روز !!
کاش معرفت این همه لطف و کرامت رو داشته باشم ...
کاش فقط سنگین کردن بار مسئولیتم نباشه ...کاش فقط طی راه نباشه ..کاش ...کاش ...
به یاد تک تک دوستان عزیز هستم ، دعاتون می کنم اگه قبول کنن ، اسماتونم نوشتم که یادم نره ...
شمام دعا کنید یه ذره معرفت پیدا کنم ...دعا کنید دست پر برگردم ...

                          بشنوید نوای زیبای وبلاگ را »»» دل و دلدار کیست ؟ زینب است ...
                                        یا علی و یا حق ...التماس دعای خیر



نویسنده » نرگس » ساعت 3:2 صبح روز چهارشنبه 88 بهمن 28

بنام خدایی که بار دیگر دشمنان اسلام را رسواتر کرد ....

حمد و سپاس مخصوص خداییست که بار دیگر در عاشورای سالار شهیدان ، دشمنان اسلام را بیش از پیش رسوا فرمود ....!

خواهرم ، برادرم ! یزیدیان این زمان می خواهند که اسلام را از ما بگیرند ...
می خواهند عشق اباعبدالله الحسین و ابالفضل العباس را از ما بگیرند ...
می خواهند حب علی و اولاد علی را از سینه ما بیرون بکشند ...
می خواهند اشک بر مصیبت سالار شهیدان را از ما بگیرند ...
می خواهند اصل ولایت فقیه را که در این زمان به حضرت مهدی عجه الله تعالی فرجه الشریف تعلق دارند را از ما بگیرند ...
می خواهند حجاب و شرف را از ما بگیرند ...
می خواهند غیرت و آزادگی و عزت و مسلمانی را از ما بگیرند ...
دم از حسین می زنند و گستاخانه قرآن را به آتش می کشند ... !!
دم از حسین می زنند و جیره خوار یزید شده اند !!!
دم از حسین می زنند و پرچم عزای مظلوم تاریخ را به آتش می کشند !!
دم از اسلام می زنند و عزاداران حسینی را بی آنکه جرمی جز عشق اهل بیت داشته باشند سنگباران می کنند !!
دم از اسلام می زنند و بین المال و بیت الناس را به آتش می کشند !!
دم از خمینی می زنند و مخالف خمینی کبیر را رهبر خود می پندارند !!
دم از حسین می زنند و حرمت عاشورایش را چنین بی شرمانه زیر سوال می بردند !!
سوت و کف و هو کشیدن هایشان در روز عزای سالار شهیدان را به حساب کدام دین بگذاریم ؟!؟!

... و امروز جبهه ای دیگر به راه افتاده و عاشورایی دیگر به پا شده است ...
امروز در نقطه ای حساس از تاریخ قرار گرفته ایم ... نقطه ای که دیگر سکوت و بی طرفی عین خیانت است ...
مسلمانان غیور ایران بنگرید که دست بیعت به که داده اید ؟؟؟
بنگر که در لشگر حسینی یا با یزید و یزیدیان هم کاسه شده ای ؟؟
بنگر که با حب علی درون سینه ات چه کرده اند ؟؟ 
نکند تاریخ دوباره تکرار شود !!! نکند ما از کوفیان هم بدتر شویم !!!
نکند بار دیگر علی زمانه را تنها بگذاریم و نکند ....!!
نمی شود حب علی درون سینه داشت و سر سفره معاویه نشست !!

بنگر که در کجای تاریخ قرار داری و در کدام صف قرار گرفته ای !!؟ خواهرم ، برادرم ، خوب بنگر به اطرافت ....
خدایا در این برهه از زمان ، ما را از لشگر حسین(ع) قرار بده که دیگر «یا لیتنا کنا معک » کافی نیست ! چون عاشورایی دیگر به پا شده است و فتنه ای دیگر ...
خدایا شناخت حق و باطل را به ما بیاموز که فرق میان حق و باطل تار مویی بیش نیست ...

نابودی دشمنان اسلام و تعجیل در فرج حضرت مهدی و سلامتی مقام عظمای ولایت 5 صلوات ختم بفرمایید

یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 88 دی 7

« هوالعزیز »

چیزی جز اشک توی این روزا ندارم ...حتی آبروی اندکی هم که داشتم دیگه ندارم ...فقط اشک ...
یاد اون لحظه که به محض اینکه قدممو روی زمین کربلا گذاشتم و طنین صدام که ناخودآگاه گفتم :
«اعوذ بالله من الکرب و البلا » داره دیوونم میکنه ...
اسم حسین که میاد دلم میلرزه ...
یاد بین الحرمین ...
یاد حرم ارباب ...
یاد شش گوشه ...
یاد حرم سقا ...سقا...سقا ...
یاد تشنگی های کربلا و شرم از نوشیدن آب ...
یاد علقمه ...علقمه ...علقمه ...
یاد تل زینبیه ...
یاد پرچم سرخ روی گنبد ...
یاد خیمه گاه ...خیمه گاه ...خیمه گاه ...
یاد تصور صدای داداش داداش گفتن بی بی زینب ...
اشک و اشک و اشک .............. 

حرف آخر : بشنوید اینو »»» ارباب خوبم صحن و سراتو عشقه ... 

یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 3:14 صبح روز شنبه 88 آذر 28

هوالعلی الاعلی

سلام خدمت همه دوستان عزیز

چند روزیه که از کربلا برگشتم ، میخواستم از حال و هوای اون سرزمین عشق بنویسم اما الان اصلا نمیتونم ...

تا میخوام بنویسم گریه امونم نمیده ...یادش بخیر ...

یادش بخیر کربلا ...یادش بخیر نجف ...یادش بخیر سامرا ...یادش بخیر کاظمین ...

 ان شا الله در اولین فرصت سوغاتی کربلا رو برای دوستان نتی روی وبلاگ میذارم .

دعا کنید که لایق باشم و بتونم نگهش دارم این حال و هوا رو ...

منم دعا میکنم دیدن کربلا روی دل هیچ شیعه ای نمونه چون وقتی میری کربلا ، تازه معنی « حسین(ع) » رو میفهمی...

تعجیل در فرج حضرت حجت 5 صلوات ختم بفرمایید .

خیلی التماس دعا - یا علی و یا حق 

--------------------------------------------------------------------------------------------

برای شرکت در مسابقه زیر اینجا را کلیک کنید .



نویسنده » نرگس » ساعت 4:3 عصر روز پنج شنبه 88 مرداد 8