سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998889
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز :41
 RSS 

هو المحبوب العارفین

 

سلام آقا جان...حال شما خوب است ؟ مولای رئوفم باز میخواهم عقده دل باز کنم ...

مولایم چند روزی است که خیلی حالم گرفته است ....نمی دانم چرا...یعنی هم میدانم و هم نمیدانم !!!

خسته شده ام آقا !این جمله ای است که گه گهگاهی ورد زبانم می شود امااین بارواقعا خسته شده ام

....بریده ام ...

از این دنیا ...از این مردم ...از خودم. شاید تکراری باشد اما هرچه باشد حرف دلم است .....

مولا جان  خسته شده ام  ...آن قدر چشم به در دوختم که .......آن روزها که کوچک تر بودم شنیدم که مولا می آید ...شنیدم که شیعه اگر یک روز مولایش را نبیند کور می شود ،این حدیثی بود که بارها و بارها آن را با خود تکرار کردم ....مولا...شیعه...کور؟!؟!شیعه ....مقتدا...چشم ؟!؟!کور می شود ؟؟؟ پس...؟!از آن روز به بعد بود که به هر که سلام می کردم او را خوب می نگریستم ! خیال می کردم می توانم آقا را بیابم و او را از نزدیک زیارت کنم !! اما غافل از این دل که بعدها چه بر سرم آورد !غافل از حال زار خودم بودم و سرمست پی مولایم می گشتم ! حیاط دلم را با اشک چشم شست و شو دادم و دور تا دور آن گل های نرگسی را که با قطرات اشک  آبیاری شده بودند با وسواس تمام چیدم و مسیر حرکت آقا را صد بار رفتم و آمدم و گل های یاسی را که برای اقایم گرفته بودم ،شمردم 1...2...3...4....شمردم و شمردم تا 11 ! دوازدهمین گل نبود ؟! یعنی اشتباه کرده ام ؟! باز هم شمردم نه یکبار بلکه صد بار ،11 تا بود !!  هر بار که می شمردم 11 تا بود ؟! پس ...!!!

 

قطعه ی گمشده ای از پرپرواز کم است.....یازده بار شمردیم یکی باز کم است...

اینهمه آب که جاریست نه اقیانوس است...عرق شرم زمین است که سرباز کم است...

 

راستی این گل سوم چرا سر ندارد ؟!؟ چرا ؟!؟!.....

خدایا این چه حکمتی بود ؟  به هر حال گل ها را با اشک عزای حسین (ع) دسته کردم ...روی پله های انتظار نشستم ....نشستم ؟!؟ نه شاید هم ایستادم ؟!؟ شاید هم راه می رفتم !! نمی دانم !خدای من! چرا من اینطوری شدم ؟! چرا قلبم اینقدر تند تند می زند ؟! این نوای "انا بقیه الله " را کی می شنوم دیگر ؟!

نفسم در سینه ام حبس شده بود و دائم زیر لب زمزمه می کردم "اللهم ارنی الطلعه الرشیده " ...مدام ذکر "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان" را تکرار می کردم ...

منتظر بودم که آقا سوار بر ذوالجناح و ذوالفقار به دست بیاید ....منتظر بودم که سر بر شانه اش بگذارم و عقده دل وا کنم ....منتظر خیلی چیزها بودم ........

فکر کردم که دیگر همه چیز مهیای آمدن آقاست ....اما ؟! ناگهان یادم آمد که من کیستم !!! همه چیز به هم ریخت !اشک بود که روی صورتم غلت می خورد و پایین می ریخت .....من ِ بی لیاقت کجا و مولای بی منتها کجا ؟؟

 

گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ؟؟؟          گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است !

گفتم که از که پرسم جـــــــــانا نشان کویت ؟؟         گفتا نشان چه پرسی،آن کوی بی نشان است

گفتم  مرا   غم   تو   خوشـــتر   ز شادمانی             گفتا  که در ره  ما ، غم   نیز شادمان  است

 

آه چرا یادم آمد من کیستم ؟!؟! چرا ؟!؟! ولی  آقا جان خیال تو هم زیباست !! اگر خیالت نبود که من .....!!!  حالم خیلی خراب شد....فکر کردم که آقا به بدها سر نمی زند ....یعنی سر نمی زند ؟!؟! نه !امکان نداشت !مطمئنم که آمد ....یعنی هر روز می آید ....این را عطر گل نرگسی که هر روز همه جا می پیچید ، گواهی می دهد...

من مطمئنم که می آید ....هر روز می آید ....... من نمی بینم ! مشکل منم و....!

 

جرم از خار است گرنه فیض ابر                          بر گل و بر خار یکسان می رسد !

 

من می دانم که روزی آقا می آید و برای همیشه می ماند !! خدا کند آن روز دور نباشد و ما هم باشیم ! خدا کند....او خواهد آمد و نوای "انا بقیه الله" اش رعشه برتن  تمام ستمکاران خواهد انداخت ....

 

او خواهد آمد .....

                او خواهد آمد.....

                                     او می آید !

 

                 "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان"



نویسنده » نرگس » ساعت 12:37 صبح روز چهارشنبه 86 اردیبهشت 19

                                    بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

رفته  بودم  ســـــفری  سوی  دیار شهـــــدا                   که طوافی  بکنم گرد مزار    شهــــــــدا

به  امیدی   که   دل  خسته  هوایی  بخورد                   متبرک شود از گرد و غبار   شهـــــــــدا

هرچه زد خنجراحساس به  سرچشمه عشق                شرمگینم که  نشد اشک  نثار  شهـدا

خشکی چشم عطش خورده ازآن است که من              آبیاری  نشد فصل بـــــــــهار  شهـــــــدا

دل سنگم که  نشد شمع  سوزد  شب  عشق             کاش میشد که شود سنگ مزار شهـدا

آخــــــــــرین خط  وصایای  من این  است                      که به  خـــاکم  بسپارید  کنار   شهـــدا

 

می خواستم از مناطق عملیاتی و لذت مناجات هایش بنویسم اما نتوانستم ...یعنی نه قابل نوشتن است و نه قابل توصیف کردن !!باید فقط ببینی و درک کنی !! هر بار می خواستم بنویسم فقط صدای همسفرانم در شلمچه( که الحق کربلای ایران است!) در گوشم می پیچید  که با هم نغمه ی 

زیبای    "کجائید ای شهیدان خدایی "  را می خواندند .... صدای العفو گفتن های همسفرانم در پادگان میشتاغ ، جایی که فقط نور مهتاب آن را روشن می کرد به گوشم می رسید ...چه شبی بود آن شب!!!

از چه بنویسم ؟!؟! از غروب شلمچه و اشک و استغاثه ی بچه ها  یا از دلتنگی بچه ها در پاسگاه زید؟!از 13 فروردینی که به یاد مادنی ترین 13 به در شد ؟!آن هم کجا ؟! فـــــــکه ، زیرنم نم  باران !!

نه !شاید ،باید از طلائیه گفت !همان جایی که شهیدان باکری پر کشیدن به سوی معبود !!همان جایی که دستان حاج حسین خرازی ،به دستان ابالفضل العباس (ع) اقتدا کرد !همان جایی که وقتی رسیدیم ،جزکاروان ما

هیچ کس نبود ...زیر آفتاب با اشک و ناله ،"نسیمی جان فضا می آید ....بوی کرب وبلا می آید "  واقعا چسبید!از کجای سفر بنویسم ؟! ازنشستن ما روی پشت بام های دو کوهه یا کنارحوض کوثریا حسینیه ی حاج همت ؟!

خدایا !از چه بنویسم ؟؟ از هویزه ،دهلاویه،فتح المبین،خرمشهر و مسجد جامع ، اروند ،مزار شهدای گمنام  یا رزم شبانه ای که  به ما ثابت کرد "جگر شیر نداری سفر عشق مرو! " ،خیلی ملاحظه ی ما بچه ها رو کردن !ما خیلی بچه ایم هرچند مثلا بزرگیم !چهار تا تیر وانفجار و خمپاره ای که مطمئن بویم به ما نمی خوره و فقط قطره ای از قطره های جبهه است ...چنان ما رو ترسوند که پسر و دختر گریه می کردن !؟!؟!

"جگر شیر نداری سفر عشق مرو!"

یا نه !شاید باید از شهدای مظلوم غرب بنویسم که گمنام کار کردن و گمنام شهید شدن و گمنام هم موندن !!هنوز هم گمنام هستن !! هم با بعثی ها جنگیدن ،هم با کومله ها و منافق ها !!هیچ جا هم اسمی ازشون نیست !!

همین کرمانشاه ما 200 سردار شهید داره که یکیشون هم درست و حسابی برای مردم شناخته شده نیستن  !! حتی برای  خود من هم که کرمانشاهی هستم ! فقط می دونم که اسم غرب و غریب با هم گره خورده !!خوش به حال شهدا که رفتن ....اونم چه رفتنی ؟!       

دلم بازم تنگ شد برای اون لحظه های ناب ناب !!خدایا متشکرم که برای بار دوم بهم این افتخار رو دادی که پاهام روی جای پاهایی بذارم که فقط در راه تو قدم برداشتن !!ممنونم خدا !                                      

                                                                                                                 شهدا التماس دعا  



نویسنده » نرگس » ساعت 4:50 عصر روز یکشنبه 86 فروردین 19

                                    هو العلی الاعلی

 

سلام به همه ی دوستان عزیز ...خوبید؟ عیدتون مبارک .

 تقریبا از الان تا تحویل سال 1386 حدود3-2 ساعتی مونده...واقعا که عمر چقدر زود می گذره !! انگار همین دیروز بود که توی اوج خوشحالی با لباس های جدیدی که برای عید گرفته بودم ،نشستم سر سفره ی هفت سین ...لحظه ی تحویل سال ساعت 4-5 صبح بود و من دلم می خواست که بعد تحویل سال با لباس هاینویی که گرفته بودم, برم مهمونی ! حالا هر چی هم می گفتن که بزارصبح بشه راضی نمی شدم و اونقدر اصرار کردم که ساعت 7(یا شایدم 8) که شد ...رفتیم خونه ی پدربزرگ و مادربزگ ....همون خونه ی بزرگ و قدیمی و باصفا ،پر از درخت و گل ...دلم تنگ شده برای اون روزای خوب کودکی ...همون روزایی که عید برام جذابیت داشت ... عید اون سال های قشنگ کودکی کجا و عیدهای الان کجا؟ دلم تنگ شده برای اون عیدهای قشنگ !همون عیدایی که   پدر بزرگ عزیزم  هم بود....همون عیدایی  که پدر بزرگم ،اسکناس های تا نخورده ای رو ازلای قرآن قدیمیش درمی آورد و بهم عیدی می داد... همون عیدهایی که تا از در قدیمی خونه ی پدربزرگ وارد خونه می شدی ، بوی چای دارچین مادربزرگ مهربونم می اومد ...عید اون سالهایی که پدربزرگ از توی مغازه ی کوچیک ولی باصفاش برام کلی شکلات و خوراکی می آورد...دلم تنگ شده  .... دلم واسه پدربزرگ های   عزیز و مهربونم تنگ شده ...خداوند روح پدر بزرگ های عزیز من و تمام پدربزرگ ، مادربزرگایی که

دیگه در جمع ما نیستن، رو شاد کنه و همشون رو بیامرزه ....

 بسه دیگه ....همش از دلتنگی گفتم ....خوب امیدوارم که سال تحویل هرجا هستید ،سالم و تندرست باشید و سر سفره های هفت سینتون ،وقتی دارید قرآن می خونید،من رو از دعای خیرتون فراموش نکنید ...برای سلامتی همه خصوصا مریض ها دعا کنید . برای آمرزش و شادی روح رفتگان ،امام خمینی و شهدای عزیزی که مدیون خون پاکشون هستیم  دعا کنید ...برای پایداری انقلاب اسلامی و رهبر عزیزمون ،سید علی خامنه ای عزیز دعا کنید... و از همه مهم تر برای فرج گل نرگس عزیزمون دعا کنید....دعا کنید که هر چه زودتر آقا بیاد ...چون عید واقعی ما شیعه ها زمانیه که مهدی فاطمه (عج) بیاد...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

خدایا ممنونم که یک فرصت دیگه بهم دادی ...!بازم کمکم کن شاید...!بگذریم ...

دوستون دارم و  برای همتون سال خوشی رو آرزو دارم ...

 

التماس دعا...یا علی مدد...حق نگهدار



نویسنده » نرگس » ساعت 12:59 صبح روز چهارشنبه 86 فروردین 1

به نام خدا

"بقیه الله اجرک الله"

سلام محرم …سلام ماه شور و اشک و ماتم ….1سال است که به انتظارت نشسته ام ….

در باورم نبود که دوباره ببینمت اما تو آمدی و من هم هستم !!

عاشورای سال پیشت یادت هست ؟ به تو گفتم میشود  نام من هم در لیست عزاداران حسینی سال بعد بنویسی؟!؟! چون هنوز کربلا را ندیده ام !! می خواهم برات کربلا بگیرم …هنوز غصه های دلم آرام نگرفته است ….هنوز اشک هایم تمام نشده اند !هنوز داغ دلم تازه است !!! هنوز …

محرم تو از همه به آقا حسینم نزدیک تری …..تویی که روز عاشورا با حسین (ع) بودی و…تویی که پابه پای زینب و  طفلان حسین (ع)اشک ریختی !!

تویی که نامت با حسین و عباس و عاشورا و اشک و ماتم و داغ عظیم شیعه ها گره خورده !! تویی که سالهای سال است همراه حسین (ع) آمدی و اشک های عاشقان حسینی را دیدی .  تویی که هر وقت می آیی و می روی  داغ دلمان را تازه ترمی کنی !!

تویی که مسبب کربلایی شدن خیلی ها شده ای !!تویی که همه دوستت دارند ونامت با حسین گره خورده !تو به آقایم بگو…

بگو نرگس دیوانه شده است …بگو نرگس در این وادی …نه اصلا دراین دنیا نیست !!بگو همیشه در بین الحرمین کربلا قدم می زند واشک می ریزد …

بگو چــــندین سال است دارد در می زند اما کسی در را به روی این بنده گناهکار باز نمی کند …بگو نرگس منتظر است …بگو سال هاست دلش را به پنجره ضریح شش گوشه ات گره زده است …بگو تمام حرفهای ناگفته دلم را که سال هاست با اشک هایم به تو می گویم …بگو از آغاز این نامه تا آخرش اشک ریخته ام …بگو نرگس گفت خیلی دوستت دارم …بگو تمام دلتنگی هایم را در این سال ها !!بگو دل نرگس فقط با دیدن شش

گوشه ات آرام می گیرد …..بگوفقط آب میدان مشک،عطش او را رفع می کند!!

 فدای  لب خشکیده حسین(ع) و عباس(ع)

 السلام علیک یا ثارالله

بگو که روز میلاد امام رضا در مشهد کنار پنجره فولاد فقط  برات کربلا خواستم  و دیگر هیچ !!بگو که نقش انگشتری عقیقم که از مشهد گرفتم رویش نوشته "السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین (ع)" !!!

بگو با خود عهد کرده که تا کربلا نرود آن انگشتر را به دست نمی کند ...تو به آقایم بگو که... من به کرمت امید دارم و منتظرم ….بگو گفت خیلی گناهکارم اما به اندازه تمام گناهانم به خدا و تو امید دارم …(پس امیدواری ام خیلی زیاد است !!!!)

مُحرَم !مَحرم رازهایم باش و رسم امانتداری را به جا بیاور و تمام حرف ها و اشک هایم را به آقایم برسان …شاید این بار جوابم بدهد…شاید …

شاید هم قرار است مولایم بیاید و همه شیعه ها با صاحب الزمان به کربلا بروند ...شاید...

بوی محرم می آید …محرم خوش آمدی …

منتظران عزیزدراین شب های نورانی وپربرکت دعا برای فرج آقا یادتان نرود...التماس دعا

                                                                                                                                                          

                                                                                یا علی مدد...حق نگهدار...مجنون الحسین(ع)  



نویسنده » نرگس » ساعت 1:9 صبح روز شنبه 85 دی 30

                                                      یا الله مددی
مدتها بود که در این فکر بود که چگونه می تواند یک مهمانی باشکوه برگزار کند که در آن تمام دوست ها .آشناها و حتی کسانی را که مخالفش هستند در آن حضور داشته باشند .
می خواست به همه ی آنها کمک کند ...می خواست به آنها هدیه هایی بدهد...هدیه هایی که اصلا شبیه هم نبودند ...می خواست فرصت دیگری  به تمام آنها بدهد
می خواست بهترین مهمانی و پذیرایی را داشته باشد ...می خواست...
 به فکر دعوت نامه افتاد ...دعوت نامه هایی یک شکل و زیبا تهیه کرد و برای تمام آنها فرستاد...
تاریخ مهمانی کی بود ؟ اول رمضان ...
مدت مهمانی؟یکماه شبانه روز...
باحضور ؟ او  و دوستانش ...
به صرف ؟بندگی کردن ...فرصت جبران ...فرصت فکر کردن ...
مکان مهمانی ؟مسجد...کنج اتاق...گوشه ی خلوت...داخل حرم...
وهرجایی که خودش در آنجا حضور دارد.
آخر دعوت نامه برخلاف تمام دعوت نامه ها به جای جمله ی "لطفا از آوردن کادو خودداری کنید "نوشته شده بود
"لطفا تمام وجود خود را به این مهمانی بیاورید ...شاید آخرین مهمانی ات باشد "
 روز مهمانی فرا رسید ...بعضی ها شاد و مسرور خود را آماده حضور در این مهمانی باشکوه کردند و به سوی مهمانی شتافتند.
بعضی ها هم فقط  از روی اجبار و با کسالت روح و جان اما امیدوار خود را به این مهمانی باشکوه رساندند...
بعضی ها هم روی شرکت در این مهمانی و درک حضور او را نداشتند اما باز هم ته دلشان امیدوار بود که اوحتما تحویلشان می گیرد پس خود رابه این مهمانی رساندند...
اما بعضی ها که غفلت تمام وجودشان را فرا گرفته بود نه تنها در این مهمانی شرکت نکردند بلکه بیشتر و بیشتر از او دور شدند...
مهمانی به بهترین وجه برگزار شد ...او به بهترین شکل ممکن از مهمان هایش پذیرایی کرد...همه ی کسانی که در این مهمانی باشکوه شرکت داشتند خوشحال و راضی بودند و از مهمان نوازی او به وجد آمده بودند ...خیلی ها تغییر کردند ...خیلی ها  شرمنده او شدند !به یاد کارهایشان افتادند ...به یاد اینکه چقدر او را اذیت کرده اند ...به خود آمدند !تصمیم گرفتند طور دیگری باشند.و او هم خیلی به آنها کمک کرد ... به آنها فرصت جبران داد و از گناهانشان درگذشت ... و این همان هدیه ای بود که برای بعضی از مهمان ها در نظر گرفته بود .
او باز هم به هدیه هایش که برای مهمان ها کنار گذاشته بود فکر می کرد...تصمیم گرفت خیلی از هدیه ها را در روزهای  خاصی به
 مهمان ها بدهد و بالاخره روز دادن هدیه ها را مشخص کرد...کی؟شبهای قدر !!
هدیه ها بین مهمان ها توزیع شد ....یکی جواز کربلا گرفت ...یکی مکه ...یکی مشهد...یکی سوریه ...یکی مغفرت...یکی شفا ...یکی مرگ زیبا...یکی آخرت زیبا ...یکی آرامش ...یکی درک حضور او را...یکی شهادت!...یکی معرفت...یکی دوستی با دوستان او ...ویکی...یکی...یکی!!
دیگر اواخر مهمانی بود اما هنوز عده ای هدیه  نگرفته بودند !!دست به دامان دوستان او شدند و پاسخ گرفتند ...
 محال بود که او آن ها را فراموش کرده باشد و هدیه ای برایشان در  نظر نگرفته باشد ...بالاخره هدیه ی افرادی را که باقی مانده بودند به آن ها داد.هدیه چه بود ؟ حضور این مهمان ها در مهمانی سال آینده و این یعنی فرصتی دیگر !!
بالاخره روز آخر مهمانی فرا رسید ...تمام مهمان ها با دست پر و خوشحال و راضی با آرامشی که با وجودشان عجین شده بود در حال ترک مهمانی بودند ...اما به محض اینکه از مهمانی بیرون آمدند قطرات اشک بر روی گونه هایشان جاری شد ...
یعنی او از دست ما راضی بود ؟؟یعنی باز هم ما را در این مهمانی دعوت می کند ؟ و...کاش او از دست ما راضی باشد !!!
      
او همان خدای مهربان و کریم بود ...دوستانش هم همان ائمه بودند ...
این فرصت ها را از دست نده ...به مهمانی که رفتی بهترین هدیه ها را انتخاب کن . مطمئن باش هدیه ای بهتر از فرج آقا نیست پس توی این ایام مبارک خیلی برای فرج دعا کن ...به قول معروف چون که صد آمد نود هم پیش ماست ...تو برای
ظهور آقا
دعا کن ...مطمئن باش آقا هم برات دعا می کنه...
راستی برای من حقیر هم دعا کن که خیلی محتاجم.ببخشید که طولانی شد ...ولی نمیشه که بحر رو توی کوزه کرد !
یا علی مدد...حق نگهدار



نویسنده » نرگس » ساعت 2:2 صبح روز جمعه 85 مهر 7

***بسم رب الحسین***

**روز جوان و میلاد حضرت علی اکبر (ع)مبارک**

 

سلام به همگی ...خوبید ان شا الله ؟

روز جوان و میلاد حضرت علی اکبر (ع) را به تمامی منتظران عزیز تبریک عرض می کنم .امیدوارم که همگی جوانان عزیزئذ کارهایشان از جوان رشید کربلا الگو بگیرند .

ای ســــــرو بوستان ایستادگی  !

ای زیباترین گل باغ حــسین (ع) !

ای جوان رعنا و رشید حسین (ع) !

ای علی بن ابی طالب(ع) را یادگار !

ای علی اکبر! گلستانی از زیباترین گل های فداکاری و دریایی از آبیِ  عطوفت را در دل خود، جمع داشتی.

لوح عاشورا، در انتظارِ قلم شمشیر تو نشسته تا خاطره دلیر مردی      های بدر و حنین را بر آن نقش نمایی و تمثال قدم های رسول خدا(ص) را بر پهنه کربلا حک کنی. تو که در صورت و سیرت شبیه ترین   بودی به پیامبـر خیر و برکت (ص)!

* ســـلام ودرود بی پایان برصورت وسیرت پیامبرگونه ات*



نویسنده » نرگس » ساعت 1:26 صبح روز دوشنبه 85 شهریور 13

هــــــــو المحبوب العارفین

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

 سلام به همگی ...خوبین ؟

عید مبعـث خاتم الانبیاءمحمد مصطفی (ص) را به تمامی منتظران مهدی موعود (عج) تبریک عرض می کنم واز خدا میخوام که سال بعد این موقع مدینه باشیم و این سعادت نصیبمون بشه که عید رو اونجا جشن بگیریم .ان شا الله  

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

اینم بگم که من دارم راهی مشهد الرضا میشم و ان شا الله اگه قبول باشه نائب الزیاره همه منتظران هستم ...بالاخره بعد سیزده سال امام رضا اجازه داد که برم پابوسی !! یادمه اولین(و البته آخرین ) باری که رفتم مشهد فقط 5 سال داشتم .

آخ که چه روزهای خوبی بود ...توی صحن امام رضا (ع)بودم بایه دل صاف و بدون گناه !! اما امروز که میخوام برم ....بگذریم ...

اما یه لحظه فکر کنید که توی این سیزده سال ببینی که خونوادت میرن مشهد و برمیگردن و تو هنوز نرفتی!!! شرایط جور میشد اما امام رضا (ع) منو نمی طلبید.

اما حالا دیگه میدونم خودش طلبیده... باورتون نمیشه دارم بال درمیارم ...بعد از 5 بار کنسل شدن رفتن به حرم امام رضا (ع) بالاخره جور شد ...اونم خیلی اتفاقی !!

الهی هزار مرتبه شکر ...امام رضا (ع) از همین جا میگم که خیلی دوست دارم و ممنونم که بالاخره من گنه کار رو طلبیدی !

راستی دعا کنید اگه قراره بمیرم بعداز زیارت باشه!چون دائم فکر میکنم ممکنه نرسم این بار هم زیارت کنم !! دعا کنید ....

ان شا الله که قسمت همگی بشه و منم به آرزوم برسم ... 

 التماس دعا ...یا علی مدد ...خدانگهدار



نویسنده » نرگس » ساعت 6:0 عصر روز دوشنبه 85 مرداد 30

هو المحبوب العارفین

 

خبر آمد خبـــــــــــــری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شایــــــــــــــــد

پرده از چهره گشاید شایــــــــــــــــد

 

 

برای ظهور مولایمان آقا امام زمان (عج) صلوات



نویسنده » نرگس » ساعت 5:11 صبح روز جمعه 85 مرداد 13

*هو القدوس*

 

معــرفت     محبت     انتظــار

انتظار بدون محبت و محبت بدون معرفت بی معناست

 
یا علی



نویسنده » نرگس » ساعت 8:39 صبح روز جمعه 85 اردیبهشت 15

به نام آرامش دهنده ی قلب ها


امروز دوباره دلم گرفته و از زمین و زمان خسته شدم .آخه چرا بعضی از این مردم اینطورین ؟چرا همه اصلشون رو از یاد بردن ؟دنبال چین تو زندگیشون ؟هر وقت میرم بیرون کلی دلم میگیره !آخه تو رو خدا ما هم دلمون خوشه که شیعه ایم ؟دلمون

خوشه که منتظریم ؟به همه چی فکر میکنیم الا خدا !!لابد انتظار داریم که خدا هم همیشه کمکمون کنه ؟!حتما فکر میکنیم شفاعت ائمه هم شامل حالمون میشه !آخه چرا ؟؟چرابعضی از ما  شیعه ها به جای اینکه بهتر بشیم و زمینه رو برای ظهور آقا آماده کنیم روز به روز بدتر میشیم !آخه بی انصاف ها یه کم هم به فکر مولای غریبمون باشین.دیگه چقدر غصه ی ما شیعه ها رو بخورن و هر جمعه از دیدن نامه ی اعمالمون که به دستشون میرسه گریه کنند ؟تا کی؟کی دیگه میخوایم یه تغییر تو زندگیمون بدیم ؟آدم میره بیرون از دختر بودن خودش خجالت میکشه بس که بعضی از دختر خانوم های با کلاس ومتمدن و مد روز با لباس های مفتضح و آرایش های بدتر از لباساشون توی خیابون هستن .

وضع آقا پسرا هم بهتر از اینا نیست .با همه نیستم طرف صحبتم با اوناییه که بهتره بهشون بگیم آبجی تا پسر !!!دیگه از غیرت و مردونگی هم  هیچی نمونده ! به خدا دیگه نفس کشیدن هم توی این فساد و بدبختی سخته !بسه دیگه !دختر خانوم ها و آقا پسرای امروزی !فقط یه لحظه با خودتون فکر کنید که شما که شیعه اید چرا؟؟چرا با رفتارهای ناشایستتون قلب آقا رو بدرد میارید ؟؟فکر کنید به چه قیمتی دارید لـــــــــــذت!!!!!!!!! میبرید ؟؟حالا همین ماهایی که بارها و بارها عزیز زهرا و دردونه ی نرگس رو ناراحت میکنیم ...اگه یه خواسته از آقا داشته باشیم ....هیچ وقت از کمکشون دریغ نمیکنند !!اما ما چی ؟؟؟ما هم منتظرای خوبی برای آقا بودیم ؟؟؟یه لحظه به این فکر کن که آقاوقتی جمعه نامه ی عملتو میبینه و از ریز و درشت کارات باخبر میشه ...لبخند میاد روی لباشون یا گریه میکنن؟؟فکر میکنی آقا از دست من و تو که شیعه اش هستیم راضیه یا خدای نکرده ناراضی؟؟؟بهتره یه کم به خودمون بیایم و تغییری تو زندگیمون بدیم !!تا خدا هم از بقیه غیبت صرف نظر کنن و جمعه هامون رنگ دیگه ای بگیره با حضور آقا....به امید اون روز ........اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا از همگی ...یا علی مدد   

منتظران عزیز برای ظهور هرچه زودتر منجی عالم بشریت صلوات ختم کنید    



نویسنده » نرگس » ساعت 9:30 عصر روز دوشنبه 85 اردیبهشت 4

<   <<   21   22   23      >