سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998790
بازدید امروز : 54
بازدید دیروز :27
 RSS 

هو الرئوف

سلام به همه منتظران ...

میخوام از شرهانی بگم براتون ...از بهشت خدا روی زمین !!
نمی دونید از روز عرفه تا حالا چند بار مردم و زنده شدم تا الان بتونم بنویسم ،هنوز هیچی ننوشتم گریه ام گرفته ...!! به خدا اینا همش حرف دلمه ....چندسالی میشه که با خاک های داغ جنوب و غرب انس گرفتم ،با تک تک مناطق خاطرات خیلی زیادی دارم ،خاک فکه ،شلمچه،طلائیه ،اروند و ...مرحم دلم شده توی این سال ها !هر وقت کم میارم میرم سراغ اون خاک ها ...اما به خدا هیچ کدوم از این مناطق شرهانی نمیشه !! نمی دونم چی داره این خاک که اینقدر بی قرارت میکنه .... ورودی شرهانی چند تا تابلو هست که نوشته هاش دیوونت میکنه !!
"شرهانی قطعه ای از بهشت است !"
"سلام بر اولین تفحص کننده نور ،حضرت زینب (س) ) !
"سلام علی قلب زینب الصبور!" و ....
20 کیلومتر با کربلای معلی فاصله داره فقط !!
یه معراج شهدا داره که از همون دور بوی گلاب و عطرش دیوونت میکنه !!!
به والله هنوز گیجم !!هنوز نمی دونم چرا منو اونجا راه دادند ؟! هنوز از حس اونجا بیرون نیومدم !! اصلا  نمی دونم دارم  چیکار می کنم ! حالی که توی شرهانی داشتیم اصلا زمینی نبود .... به خدا شرهانی خود آسمونه !!

ادامه مطلب...


نویسنده » نرگس » ساعت 7:13 عصر روز شنبه 86 دی 1
نظرات شما ()

هوالرئوف

سلام بر همه منتظران حضرت صاحب...
سالروز شهادت عزیز دل امام سجاد (ع) رو به محضر مبارک حضرت بقیه الله(عج) و  امام زین العابدین (ع) و  همه  شما  شیعیان  عزیز تسلیت عرض می کنم .


مادرگرامی باقرالعلوم (ع) ،حضرت فاطمه (س) (دختر امام حسن مجتبی(ع)) و پدر بزرگوارشون امام سجاد (ع) است ...یعنی نسب این امام از طرف مادر به امام دوم و از طرف پدر به امام سوم میرسند.
از امام محمد باقر (ع) چیز زیادی نمی دونم ؛جز اینکه ....
خیلی دوسشون دارم ،خیلی زیاد ...
تا میخوام یادی از این امام عزیز کنم ،،فقط بقیع و اون غربت دیوونه کننده اش میاد تو ذهنم ...
فقط این دلم رو میسوزونه که جز تولد و شهادت ایشون کسی حرفی از غربت این اماممون یا زندگیشون نمیزنه !!
دلم میگیره وقتی باید برای کتابی درباره ایشون کتابخونه به کتابخونه بگردی و آخرش هم هیچی !! چند تا کتاب که اکثرشون شبیه همن !
دلم میگیره که وقتی از بقیع  حرف میزنن...فقط از غربت امام حسن مجتبی(ع) میگن !! تو رو خدا بگید ،مگه امام ها با هم فرقی دارند ؟؟ مگه ما شیعه نیستیم خیر سرمون ؟! پس چرا این همه تبعیض ؟! چرا این همه بی تفاوتی ؟! خدا وکیلی امروز که روز شهادت امام محمد باقر (ع) بود ،همون عزاداری رو کردید که توی محرم می کنید ؟!؟ کاش یه روزی بیاد که همه امام ها رو یکجور دوست داشته باشیم !! از ته دل ها ،نه ظاهری !!
برای غربت این امام مظلوم ، همین بس که اولین قدم های مبارکشون رو، روی ریگ های داغ و سوزان صحرای کربلا گذاشتند ...و توی این ایام، چه ها که ندیدند ؟!.......................(ترجیح میدم چیزی نگم !! فکر کنید ،خیلی گویاست !!)

فرمایشاتی از امام محمد باقر (ع)؛ تقدیم شیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) :
*هیچ چیز در نزد خداوند،بهتر از سوال و عرض حاجت بدو نیست !
*هیچ چیز در دفع بلاها و حوادث ناگوار ،بهتر از دعا نیست .
*بزرگ ترین عیب آنست که انسان چشم خود را به عیب های مردم بدوزد و از عیب خود چشم پوشی کند .
*اگر بندگان وقتی نمی دانند ،توقف کنند(و اظهار نظر ننمایند)و آنچه را که درک نکرده اند ،انکار نکنند ،کافر نمی شوند .

- شادی دل امام محمد باقر (ع)،5 تا صلوات ...
- ان شا الله ،روز عرفه در منطقه شرهانی (20کیلومتری کربلا و محل شهادت بسیاری از عزیزان ما در دوران دفاع مقدس ) ،دعاگوی همه عزیزان هستم . شما هم ما رو از دعای خیرتون فراموش نفرمایید .
- یا علی مدد ...در پناه حضرت حق


حرف دل : آقاجون آجرک الله ،فدای شال سیاهت،چی میشه روضه بخونی ،برامون با اشک و آهِت ؟!(شعر از ؟ )


نویسنده » نرگس » ساعت 1:25 عصر روز سه شنبه 86 آذر 27

بنام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد .

  چند روزی بود که یه بنر خیلی بزرگ توجهم رو به خودش جلب کرده بود "یازدهمین کنگره شهداء دانشجوی استان کرمانشاه "با حضور دانشجویان بسیجی استان برگزار می شود .
سخنران :حجت الاسلام و المسلمین گودرزی (نماینده محترم ولی فقیه در لشکر چهارم بعثت )
راوی عشق :سردار محمد احمدیان
همراه با حضور خانواده های معظم و معزز شهداءدانشجو .
 

تصمیم گرفتم که حتما توی این کنگره شرکت کنم ،برای همین پنج شنبه رو مرخصی گرفتم و ساعت 8 صبح روز پنج شنبه ،22 آذر ماه 1386 راهی این مراسم شدم …خیلی شلوغ تر از اونی که تصور می کردم بود ،چند ردیف اول خانواده های عزیز شهدا نشسته  بودند و بقیه هم دانشجویان بسیجی دانشگاه های مختلف کرمانشاه .
عکس ها ،تابلوها و دکوری که در ورودی تالار بود، دکور زیبای سالن،بوی عود ، ،مادرها و پدر های پیری که چشماشون با دیدن عکس بچه های شهیدشون روی در و دیوار سالن ؛پر از اشک شده بود ،چفیه هایی که به دانشجویان داده شد، آهنگ سیمرغ و….همه و همه حال و هوای دیگری به مجلس داده بود …. انگار صاحب تک تک اون عکس هایی که دور و بر سالن رو پر کرده بودند ،باهات حرف می زدند …اونا دانشجو بودند و ما هم ؟!؟...
مراسم بعد از قرائت قرآن شروع شد ،بهترین مجری استان کرمانشاه رو آورده بودند ،مثل همیشه گل کاشت ! شروع کرد به خوندن شعر ….اولین شعر از آقا امام زمان (عج) بود …خیلی زیبا بود !! تموم چراغ های سالن خاموش بود و از گوشه و کنار صداهایی می اومد ...بازم مثل همیشه توی توصیف فضا موندم ، برای همین من در حد وسعم  میگم ؛ خودتون اون فضا رو تصور کنید ….
- در ابتدای مجلس توسط 3 نفر شعر خونده شد ،هر 3 شعر درباره مولامون حضرت مهدی (عج) بود(بدون هماهنگی !)
- موقع سرود جمهوری اسلامی همه بلند شده بودند ،حتی پدر و مادرهای شهید (خیلی ها شون از توی بستر بیماری بلند شده و اومده بودند ،مثل پدر شهید علی اکبر پاشایی !)
- سخنرانی حاج آقای گودرزی ("مقایسه جبهه امروز و دیروز و اشاره به اینکه جنگ دیروز ما اگر تلفات(شهید ) داشت ،مایه ی افتخار و سربلندی بود و هست ،اما جبهه ی امروز ،حتی 1 تلفات هم مایه ی ننگ و شکست است !!..." نه خدائیش برید تو عمق این حرف !)
- قرائت تکه هایی از وصایای شهداءدانشجو ، توسط دانشجویان دانشگاه امام حسین استان (حدود 15-10 نفر از دانشجویان این دانشگاه یکی یکی وصیت نامه رو می خوندند و پشت سنگری که در قسمت جایگاه درست کرده بودند ،می نشستند !! …الحق که طرح جالبی بود …هزار تا حرف داشت این نشستن !!!)
- پخش کلیپ ها و فیلم هایی از مناطق عملیاتی ،تشییع شهدا ، قتله گاه فکه و بازدید خانواده شهدا از شهدای تفحص شده !!! (تصور این صحنه دل هر آدمی رو میسوزونه !! "توی فیلم اول قتله گاه فکه رو نشون داد ….لحظات مجروح شدن رزمنده ها و بعد لحظه ی شیرین وصال (شهادت !) …..بعد از اون یه خونواده شهید رو نشون داد که دور تابوت شهیدشون نشسته بودند و مادر این شهید تند و تند کفن بچه اش رو می بوسید ،یکدفعه کفن رو باز کرد …..!!!!!!!"
حالا حال اون  پدر و مادر شهدایی که توی مجلس بودند رو تصور  کنید !! هنوز هم صدای مویه های مادر شهیدی که اونجا حالش بد شد ،و نزدیک من بود ، توی گوشمه !!! …..
- ضربه ی آخر هم که سردار احمدیان زد….مثل همیشه این شعر رو خوندند : اگر حجاب ظهورت ،وجودتار  ِ من است …خداکند که بمیرم ،چرا نمی آیی ؟!...بعد هم تعریف خاطراتی بسیار زیبا از جنگ (ایشون فوق العاده زیبا روایت و تصویرسازی می کنند !)  که واقعاً به قول خودشون آتیش به جون آدم میندازه!!...

سرداراحمدیان


- تجلیل از خاونواده های معظم شهدا توسط استاندار محترم  (مهندس غفوری )
- آخر مراسم و شعر پایانی هم  درباره امام زمان (عج) 
 

** اول و آخر مراسم به نام مبارک آقا امام زمان (عج) مزین شده بود و برای ما صدها درس داشت ! (البته به شرط فهمیدن !)
** از اون مراسم هایی بود که من خیلی دوست دارم ! ...خلاصه جاتون خالی بود .
** آخر مراسم با سردار احمدیان(مدیر وبلاگ زیبای نشانه ) صحبت کردم و خودم رو به ایشون معرفی کردم ! بالاخره بعد 6-5  باری که ایشون رو زیارت کردیم و استفاده ها از صحبت های ایشون از طریق دنیای واقعی و مجازی کردم ،و زحمت های زیادی که بهشون دادم ،لازم بود ایشون بدونند که این مزاحم همیشگیشون کیه ؟!نه ؟! 
توضیح ضروری :از این به بعد تمام دوستان ،من را با اسم (نرگس) بشناسند . از همه دوستان نتی و غیر نتی خواهش می کنم اسم دیگه ای به کار نبرند .اسم من همینه !با تشکر

 
حرف دل : عشق من این شعره : " سرگشته محضیم در این وادی حیرت...عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ! "

  

**التماس دعا....یا علی مدد...در پناه حضرت حق**

***شادی روح همه شهدا ،بخصوص شهدای غریب غرب ،صلوات *** 



نویسنده » نرگس » ساعت 10:48 عصر روز پنج شنبه 86 آذر 22

*هوالمحبوب العارفین*

سلام علیکم به همه منتظران ....

سالروز شهادت مظلومانه یگانه گل حضرت رضا (ع)،امام جواد (ع) رو به محضر مبارک حضرت بقیه الله (عج) ، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) ،و همه شیعیان عزیز تسلیت عرض می کنم .

نمی دونم که چرا چند روزه منتظر امروز هستم تا بنویسم و آروم شم یه کم !! هروقت زندگی نامه امام جواد (ع) رو می خونم ،خیلی حالم گرفته میشه !! امام مظلومی که دختر مامون (ام الفضل( لعنه الله علیه)) ،زنشون بوده !! امامی که توی خونه ی خودش هم آسایش نداشته !! امامی که از پدر بزرگوارشون دور بودن !! امامی که موقع شهادت پدر فقط 8 سال داشتند !! امامی که موقع شهادت ،فقط 25 سال سن داشته !!!‏ امامی که خیلی مظلوم بوده !!!! امامی که مثل مادرش حضرت زهرا(س) عمری پر از رنج و مظلومیت ،خیلی کوتاه ولی پرباری داشته !!! آخ که الان مشهد چه حالی داره ؟؟ الان حرم رضوی ،پرچم سبز روی گنبد طلا ،خادم های آسمونی حرم امام رضا (ع) و خود امام رئوف(ع) سیاه پوش شدن!! الان آقام امام رضا (ع)خیلی ناراحت و غمگینه !! زائرانی که برای عرض تسلیت تک گل باغ هستیش به محضرش مشرف شده اند ،متوجه این حس دل تنگی میشن !!.....باور کن حس می کنی که الان آقا خیلی دلش گرفته !!!....آخه امام رضا (ع) خیلی جوادشون رو دوست دارن ! ببین چقدر عزیز دلشون رو دوست دارن که تا میگی یا امام رضا (ع) به حق جوادت !!! .....همه چی حل میشه ؛به خودش قسم !!
کاش میتونستیم بریم خدمت آقا برای عرض تسلیت .....ولی عیب نداره ! از همین جا هم میشه به آقا امام رضا (ع) گفت :آقا جون تسلیت ! و بعد دانه های اشک .................. خودشون میدونند چطور آقا رو تسلی بدن !!!
راستی هنوز هم خودم نمی دونم چرا از کاظمین نگفتم ؟!؟! نمی دونم .....شاید غربت و مظلومیت آقا امام جواد (ع)....!!!

 

یا جواد الائمه

 اینم یه چند تا حدیث از آقا امام جواد (ع) تقدیم شما عاشقان ائمه اطهار (علیهم السلام ):
*ولی و دوستدار خدا در آشکار و دشمن خدا در پنهانی مباش !
*اعتماد به خداوند متعال بهای هر چیز گران است و نردبانی است به سوی هر بلندی .
*از دوستی با آدم نادان و بد بپرهیز ،زیرا مانند شمشیر کشیده است ،منظرش نیکوست ولی آثارش زشت می باشد.
*شخص مومن نیازمند سه خصلت است :توفیق از جانب حق تعالی،واعظی از نفس خود که پیوسته او را پند دهد و قبول کند ،پذیرش نصیحت از آنکه او را به هدایت وادارد و نصیحت کند .
*عزت مومن در بی نیازی او از مردم است .

**نوای وبلاگ روضه ی بسیار زیبا و غمگینی با صدای حاج سعید حدادیان است (مادر بیا که قلب جوادت کباب شد .....)؛اگه طاقتش رو دارید ،حتما گوشش کنید !!(یه کم طولانیه ولی محشره !!)

** بابت عکس هم از برادر خوبم (مدیر وبلاگ قافله شهدا ) تشکر می کنم .

حرف دل :سرگشته محضیم در این وادی حیرت/عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم !!

خیلی التماس دعا ...یا علی مدد و در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:27 عصر روز دوشنبه 86 آذر 19

*هوالرئوف*

وقتی به نزدیکی مشهد مقدس رسیدم ،تازه باور کردم که امام رضا (ع) منم برای جشن تولدش دعوت کرده ،اما جز کوله باری از گناه ،هیچ هدیه ای از خودم ندارم که تقدیم به مولای رئوفم کنم ….همین دو سه ماه پیش که مشهد بودم ،به امام رضا (ع) گفتم :آقا جونم ، اگه بازم برای جشن تولدت دعوتم کنی ،قول میدم دیگه "آدم "شم !!

اما بازم روسیاه و شرمنده در مقابل دریای رافت مولایم  مونده بودم …وقتی اذن دخول رو خوندم و پاهای لرزانم  رو در حرمش گذاشتم ،دیگه نمی دونم چی بر سر دلم اومد !!

همین قدر بگم براتون که یه پیام کوتاه با مضمون "اینجا بهشته ،جای همتون خالیه ! صحن انقلاب دعاگو هستم ." برای همه دوستام فرستادم و بعدش تلفن هایی که پر از التماس دعا و گریه بود ….نمی دونستم باید بخندم یا گریه کنم !؟

باور کنید از ته دل شاد ِ شاد بودم ،اما نمی دونم چرا اشکام تند و تند و بی محابا می اومد !؟ تضاد زیبایی بود !!خنده و اشک با هم !!! همه زائرا همین طور بودند …

انگار همش خواب بود ، صحن انقلاب ،گنبد طلا ،صدای نقاره خونه،آب سقاخونه ،ایوون طلا، کبوترا و رقصشون توی آسمون ، بوی اسفند و گلاب ،خادم های آسمونی حرم آقا ،عطر حضور امام رضا (ع) و مهمونی که به وسعت تموم عالم بود …..فقط باید ببینی تا بفهمی چی میگم !! (ان شا الله خدا قسمت همتون کنه.)

 السلام علیک یا ضامن آهو                        

انگار تمام ملائک دست در دست هم ،دور ضریح مطهر مولای رئوف، طواف می کردند و خودشون رو به لباس زائرای آقا امام رضا (ع) متبرک می کردند ….

وقتی سخنران با گریه گفت :" در بهترین شب زندگی امام رضا (ع) مهمون امام رضاییم ،باید قدر خودمون رو بدونیم …." ،صدای گریه ی همه بلند شد ….هر کی خودش رو بهتر میشناسه دیگه !! ……

باز سخنران گفت :"زیارت مولای رئوف ،نسبت به تموم ائمه ،فضیلت خیلی بیشتری داره ،می دونید چرا ؟؟ چون در بین تموم ائمه ،فقط امام رضا (ع) این وعده رو به ما داده که هر بار به زیارتش مشرف بشیم،به ازای تموم اون زیارت ها به دیدنمون میاد ! " …فقط آرزو می کنم که قسمت همتون بشه تا بدونید اون لحظه زائرا چه حالی شدند !! خلاصه جاتون خیلی خالی بود.

 السلام علیک یا امام الرئوف

اما بگم از روز آخر و وداع با حضرت رضا (ع) ….من میگم ،خودتون تصور کنید چه حالی داشتم !!؟

ساعت 5 صبح یک روز بارانی ….نماز صبح توی سرما و زیر بارون ….کجا؟صحن انقلاب…همه زائرا دارن سریع از حرم خارج میشن تا از بارون در امان باشن ،اما من ؟! تازه اول عشق بازیم شروع شده ،قدم زدن زیر بارون توی اون هوای بارونی و ابری ، دعای وداع و اشکهایی که بی اختیار می اومد  ....خیلی خیلی سخت بود !!

.............................

* دعاگوی تک تک بچه های نت در کنار ضریح و پنجره فولاد بودم ،چه اونایی که التماس دعا گفتن چه اونایی که نگفتن ....اسم همتون رو نوشته بودم که یادم نره .

 *مولای مهربونم ،حضرت رضا (ع) ، پنج تا عیدی خیلی خوب به من دادند !!
1.زیارت و پابوسی حریم رضوی و دعوت به جشن میلاد با سعادت خودشون برای دومین بار .
2.  دیدن خواهر مهربون و دوست عزیز و نازنینم ، (فاطمه،مدیر وبلاگ صبح صادق )در صحن انقلاب برای اولین بار .
3.زیارت حرم نورانی و با صفای حضرت معصومه (س) .
4.مشرف شدن به جمکران ،میعادگاه عشاق مهدی (عج) .
5.زیارت مزار متبرک و باصفای داداش عزیزم ،سردار شهید مهدی زین الدین در قم .

 *خواهشا دعا بفرمایید . "یک خانمی که پزشک هستند و یک دختر بچه پنج ساله هم دارند ، از بیماری سرطان رنج می برند" دوست این خانم از شما خواهش کردند که برای شفای این خانم دعا کنید .فقط به خاطر جوونی خودش و دختر کوچیکش ! ممنون.

 * حرف دل : خوب است که نمی فهمم مهربانی خدایم چقدر زیاد است ،چون اگر می دانستم ،کوله بار گناهانم چقدر سنگین میشد !!!!

  التماس دعای فرج...یا علی مدد ...الله یارتون ....دعام کنید .

 السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا



نویسنده » نرگس » ساعت 5:22 عصر روز پنج شنبه 86 آذر 8

*بنام خدای شهیدان*

 

می نویسم برای برادر شهیدم....سردار شهید مهدی زین الدین .

برادری که در سال هایی نه چندان دور در همین سرزمین زندگی می کردو و با نفس هایش زمین  را معطر می کرد...

برادری که دلش پر از یاد خدا بود....

برادری که صبح هاش رو با یاد مولاش مهدی (عج)  آغاز می کرد ...

برادری که حالا دیگه نیست ....برادری که مطمئنا  تا ابد زنده است ،  اما جسمش دیگه نیست تا رفع بلا از زمینیان کنه !

حاج مهدی عزیزم ،در روزگاری تو رو پیدا کردم که تو دیگه نبودی ...نفس هات نبود ...فقط چند تا عکس بود و چندتا کتاب که تو در قالبش نمی گنجیدی ....در روزگاری تو رو یافتم که دیگه چشمان آسمانی و نافذت که همیشه از خوف خدا گریان بود ،نیست تا نگاهم کنه ...حالا سالروز شهادتت شده و من دلم پر از غصه است اما نمی دونم چطور باید بگم ...

آخه می دونی چه شده ؟! روزگار خیلی عوض شده داداش مهدی ...

دیگه حرف زدن از شهدا یعنی جا موندن از قافله ی پیشرفت و تمدن ،یعنی دیوونگی ...دیگه کسی نمیگه شهید واسه چی رفت و آرمانش چی بود ؟؟ اصلا شهید کیه ؟؟

دیگه کسی براش اهمیت نداره که مادر و پدر همون شهدایی که قرار بود  جای خالی بچه اش رو واسشون پر کنیم ،چه بلایی سرشون میاد ....

دیگه چادرهای مشکی که یادآور چادر خاکی بی بی دو عالم بود خریداری نداره ،هر کی هم بپوشه میشه اُمُل ! ....

 داداش خوش به حالت که نیستی این اوضاع رو ببینی ....!!

نیستی ببینی روسری  همه دخترا عقب نشینی کرده و مانتوها و شلواراشون آب رفته....داداش اینجا کسی معجر از سر کسی نکشید ، اینجا خودشون معجر از سر کشیدن !! همه اون خون های سرخ رنگ شماکه قرار بود به سیاهی چادرهای خواهرهاتون به امانت بسپارید،شده رنگ و لعاب روی صورتهاشون !!

نیستی ببینی پسرها زیر ابرو میگیرن ،آرایش می کنن،ساعتها وقتشون رو صرف موهاشون میکنن ، و....!! یه روزگاری پسرهای با غیرتی بودند که همه هم و غمشون دفاع از کشور و دین و ناموس این ملت بود، اما حالا خیلی از پسرها ،خودشون شدن مخل آسایش این مردم !!

حالا گوش این مردم  پُر شده از آهنگ ها و ترانه های غربی ...یاد اونایی بخیر که گوششون با نوای "یا حسین " و "یا حیدر "و "یا زهرا " آشنا بود ...یاد اونایی بخیر که بجای زنگ موبایل و اس ام اس و... با صدای دعای صباح و دعای عهد از خواب بیدار می شدند ....یاد اونایی بخیر که قوت قلب رهبر و مردمشون بودند ...یاد همه شهدا بخیر ...

حالا  خیلی چیزا عوض شده ...حالا پیر ما سید علی خیلی تنها شده ...حالا قلب امام زمان (عج) به درد اومده و بی یار مونده ...حالا پسر شیعه میره دختر غیر مسلمان میگیره و خودشم مسلمونی رو رها میکنه!!حالا کسی جرات نداره امر به معروف و نهی از منکر کنه ، چون یا کشته میشه یا کتک میخوره !! حالا .....

داداش عزیزم ،حرف زیاده و دلم پُر ولی مجالی نیست ...در آخر میگم :داداش مهدی عزیزم شهادتت مبارک .برامون دعا کن ...

 پیکر پاک شهید مهدی زین الدین

 

شهیدان مهدی و مجید زین الدین

 ** 27 آبان ، سالروز شهادت مظلومانه "سردار عزیز شهید مهدی زین الدین" و برادر گرامی ایشان "شهید مجید زین الدین " رو به همه شهید دوستان، تبریک و تسلیت عرض می کنم .

** من با عنایت حق ،دوباره  بعد از  حدود 4 هفته ،نوشتن رو ، به خاطر یک سری مسائل ،شروع کردم ،اما با انگیزه و اطمینان بیشتر و بدون خستگی .دعا کنید کم نیارم .

** از همه ی عزیزانی که منو به ادامه ی وبلاگ نویسی تشویق کردند ،تشکر می کنم .

**پارسال، سالگرد شهیدان زین الدین ،با کمک دوستان هیئتی ،حدود 213 زیارت عاشورا و 19 هزار و 523 گل صلوات با "و عجل فرجهم " ،نثار روح پاک این شهیدان شد؛  به این امید که باعث شادی روح این عزیزان شده باشد و ان شا الله در قیامت شفیع ما شوند . امسال هم طرح مشابهی را قرار دادیم ، بنابراین هر کدام از دوستان که مایل  بودند در این طرح شرکت کنند ،نام خود  و"  تعداد صلوات یا زیارت عاشورا " برداشته شده را قید کنند تا در آخر شمارش شود . ممنون از همگی ،التماس دعا ...یا علی مدد

**ان شا الله، میلاد امام رضا (ع)،در مشهد مقدس و قم و جمکران ،دعاگوی تمام دوستان خواهم بود .

**نوای وبلاگ ،دعای کمیل باصدای ملکوتی شهید مهدی زین الدین است .

 حرف دل : مکه برای شما! فکه برای من! بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند." شهید سید مرتضی آوینی

برای دیدن خاطرات شهید رویادامه مطلب...


نویسنده » نرگس » ساعت 12:57 صبح روز چهارشنبه 86 آبان 23

هو الحق

سلام ...میخوام بی مقدمه برم سر اصل مطلب .من دارم میرم....نه برای همیشه ،اما زمان برگشتنم هم معلوم نیست ! شاید چند هفته،شاید چند ماه ،شاید هم چند سال .اصلا شاید وقتی برگشتم ،دیگه این وبلاگ حذف شده باشه ! نمی دونم . فقط می دونم خسته شدم ....از این دنیای مجازی و مردمش !‏
تقریبا دو ،سه ساله که دارم به عشق خدا و تنها معبودم ،به عشق آقام صاحب الزمان (عج) ،به عشق ائمه و به عشق شهدا می نویسم ؛اما حالا دیگه خسته شدم . میخوام دل تنگی هام هم برای خودم باشه ! میخوام همه خوشی ها و دل تنگی هام واسه خودم باشه !‏ درست یا غلطش رو نمی دونم ! اما می دونم این وبلاگ هر چی هم با نوشته های من بدرد نخور بود ،لااقل در مقابله و مبارزه با وبلاگ های سیاه که روز بروز زیاد تر هم میشن ،خوب بود ! ولی دیگه نه اعصابش رو دارم نه حوصلشو .....نه حتی عشق نوشتن رو !!!‏
میخوام اول خودم رو پیدا کنم ،خُدامو بشناسم ،امامم رو بشناسم ،بعد بنویسم ...اونم فقط برای رضای خدا ! اگه به اون رضایت از خودم و اعمالم برسم ،که مغرور هم نشم ! اون وقت باز قلمم رو بر میدارم و برای رضایت الهی می نویسم . اما فقط برای رضای خدا !!‏پس زمانش معلوم نیست .
توی این مدت خیلی ها با نظراتشون منو به ادامه ی کارم تشویق کردند، و همیشه مایه ی دلگرمی من بودند که از همین جا ازشون صمیمانه تشکر می کنم و امیدوارم که بتونم جبران کنم .
این لینک های دوستان  که گذاشتم همه و همه بارها با نظراتشون منو شرمنده کردند چون خیلی زیاد هستند فقط اسم چند نفر رو میگم : برادران خوبم مدیر وبلاگ های (نشانه ،قافله شهدا ،شلمچه،بنی آدم،لبگزه،منتظر کوچک ،ایران اسلام ،حریم یاس ،داداش حسن ،منطقه 727،همیشه دم از صلح بزن ولی آماده جنگ باش،نوشته های شخصی محمد علی مقامی،از شیر مرغ تا جون آدمیزاد،خاطرات جبهه،منتظران یوسف فاطمه ،شناخت روستای حداده دامغان،عشق ملکوتی و....)
خواهران عزیزم مدیر وبلاگ های (آدینه ،صبح صادق،در انتظار ظهور آقام ،ترانه تارا ،یاران ناب،السلام علیک یا ابا عبدالله ،دم مسیحایی،خلوت تنهایی،خانوم فاطمه الزهرا(س)،شماطیل،باران ، خواهر گلم آزاده و ....)
تشکر ویژه هم از عموی مهربونم ،راهنما و مشاور همیشگیم ،عمو ابالفضل ....امیدوارم بتونم زحمت هاتون رو جبران کنم .

***اگه اسمی از قلم افتاد ،به بزرگی خودتون ببخشید .(زیاد حال و روز خوشی ندارم !) 

در آخر  میخوام که اگه هر بدی ،جسارتی ،خدای نکرده ناخواسته توهینی و... رو از ما دیدین ،حلال کنید و همیشه برام دعا کنید ؛قول میدم اگه دعاهام قبول باشه واسه همتون دعا کنم .اسم همه رو یادداشت کردم تا یادم نره !!‏پس خیلی دعام کنید . اگه خدا بخواد میلاد امام رضا (ع) میخوام برم مشهد و قم و جمکران ،دعاگوی همتون هستم .دلم برای همتون تنگ میشه .اما امیدوارم که همتون موفق و موید باشد .

التماس دعای فرج(یارب الحسن(ع)،بحق الحسن،اشف صدر الحسن ،بظهور الحجه(عج)) ....

یا علی مدد ....خدانگهدار همه ی دوستداران و منتظران ِ  گل نرگس ...مهدی فاطمه !



نویسنده » نرگس » ساعت 1:26 صبح روز شنبه 86 مهر 28

هو المحبوب العارفین

امروز عجیب دل تنگم ....

دل تنگ مناطق عملیاتی و زمزمه های لبم و لرزش های قلبم  ....

دل تنگ مظلومیت ِ عینی شهدای غرب و ارتفاعات بازی دراز ......

دل تنگ پادگان ابوذر و تپه های روح الله ....

دل تنگ سرپل ذهاب و شهید امینی  ....

دل تنگ حس ِ صدای ِ الله اکبر ِ شهدا در مرصاد ....

دل تنگ "بازی دراز" ی که شهید بهشتی درباره اش گفت : "عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است !" ....

دل تنگ فکه و رمل های داغ و سوزانش ....

دل تنگ شلمچه و آسمانی بودن ....

دل تنگ طلائیه و باران هایش .....

دل تنگ پاهای بدون کفش و اشک های  بدون خجالت ....

دل تنگ دل تنگی ها در پاسگاه زید و با شهدای گمنامش ....

دل تنگ خاکی شدن و درد و دل کردن با شهدا ....

دل تنگ فریادهای خاموش .....

دل تنگ سه راه شهادت و حس غریبش ....

دل تنگ چزابه و غروب با صفایش ....

دل تنگ زیارت عاشوراهای پر از گریه  ....

دل تنگ میشتاغ و  رزم شبانه و فریاد العفو ها .......

دل تنگ دهلاویه و سکوت و خلوت  دوست داشتنی اش .....

دل تنگ اروند و آن آب گِل آلودش که با هر موجش چه صداهایی که نمی شنوی!.......

دل تنگ مسجد جامع خرمشهر .......

دل تنگ حس حضور معطر شهدا .......

دل تنگ صبح های پر از یاد مولا صاحب الزمان(عج)  .....

دل تنگ دو کوهه و حسینیه شهید همت ....

دل تنگ تنهایی های پر از حضور ملموس و عینی خدا !!

دل تنگ همه چیز و خسته از همه جا  و همه کس !!

خسته شدم از شهر و مردمش ....از همه تعلقاتش !! از همه محدودیت هایش !! از مسخره کردن اعتقادات !!

خدایا به کجا می رویم ؟؟ بی یار شده ایم ، تو یارمان باش !!

خدایا ! نفس کشیدن هم برایم سخت شده است !!

دلم میخواهد روی رمل های داغ فکه سر بگذارم و زار زار گریه کنم !

خدایا ! دلم برای تنهایی خودم در این روزگار می سوزد !

اما عیبی ندارد ، همه غصه ها برای من !! همه غصه ها به لبخند و دعای مادر شهید می ارزد !!
همه غصه ها به جنوب یا غرب رفتنش می ارزد !! همه تنهایی ها به صفای ِ تنهایی با شهدا می ارزد !!
همه غصه ها به خیلی چیزها می ارزد !

 همه ی غصه ها باشد تا وقتی به طلائیه و سه راه شهادت برسم !!باشد تا .....

حساب ما باشد با شهدا و کَرَ مِشان  .....اما شهدا !! تنهایمان نگذارید که ما به خاطر خواستن ِ  شما تنها مانده ایم !!

 دعایمان کنید ...

 التماس دعا از همه ....یا علی مدد ...در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:24 عصر روز پنج شنبه 86 مهر 26

هو المحبوب العارفین

چون خیلی دلم برای داداش شهیدم ، تنگ شده بود ،تصمیم گرفتم از ایشون بنویسم .
دلم تنگ شده که برم گلزار شهدای قم و قبر داداشم رو بغل بگیرم ....
شادی روح تموم شهدا ،بخصوص سردار شهید مهدی زین الدین ،صلوات.... 
خیلی دوستت دارم داداش.

شادی روح شهدا صلوات

شادی روح شهدای لشکر 17 علی بن ابی طالب صلوات. 

قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاک زیستن، چادرها را سر پا کردیم. شبی برادر زین الدین با یکی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌کردند. من خواب بودم که رسیدند. خبری از آمدنشان نداشتیم. داخل چادر هم خیلی تاریک بود. چهره‌ها به خوبی تشخیص داده نمی‌شد. بالا خره بیدارشدم رفتم سر پست. مدتی گذشت. خواب و خستگی امانم را بریده بود پست من درست افتاده بود به سا عتی که می‌گویند شیرینی یک چرت خواییدن در آن با کیف یک عمر بیداری برابری می‌ کند، یعنی ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به کندی می‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصری» که باید پست بعدی را تحویل می‌گرفت. تکانش دادم. بیدار که شد، گفتم: «ناصری. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینکه چیزی بگوید، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود که یکهو دیدم یکی به شدت تکانم میدهد … «رجب‌زاده. رجب‌زاده.» به زحمت چشم باز کردم. «بله؟» ناصری سرا سیمه گفت: «کی سر پسته؟» «مگه خودت نیستی؟» «نه تو که بیدارم نکردی» با تعجب گفتم: «پس اون کی بود که بیدارش کردم؟» ناصری نگاه کرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: «فرمانده لشکر» حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدی میگی؟» «آره» چشمانم به شدت می‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست می‌گفت. خود آقامهدی بود. یک دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذکر می‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام کرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصری اصرار کرد که اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت. گفت: «من کار دارم می‌خواهم اینجا باشم» مثل پدری مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.

با تشکر از برادرخوبم (قافله شهدا) برای نوای وبلاگ (دعای کمیل با صدای ملکوتی شهید زین الدین ).

 منبع:کتاب افلاکی خاکی
راوی:حسین رجب‌زاده

یا علی مدد ....خیلی التماس دعا ....در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 12:6 عصر روز چهارشنبه 86 مهر 25

هو الحق

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت  ....صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

عید فطر رو به تموم منتظران حضرت حجت (عج) تبریک عرض می کنم و از خداوند مهربان در این روز عزیز ،بهترین ها را برایتان خواستارم .

خیلی خیلی التماس دعا ...یا علی مدد و در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 8:19 عصر روز شنبه 86 مهر 21

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >