سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998791
بازدید امروز : 55
بازدید دیروز :27
 RSS 

هو العلی الاعلی

 

توی نجف یه خونه بود

که دیواراش کاگلی بود

اسم صاحاب اون خونه

مولای مردا علی بود

نیمه شبا بلند مشید

یه کیسه داشت که برمیداشت

خرما و نون و خوردنی

هر چی که داشت تواون میذاشت

راهی کوچه ها میشد

تا یتیما رو سیر کنه

تا سفره ی خالی شو نو

پر از نون و پنیر کنه

شب تا سحر پرسه می زد

پس کوچه های کوفه رو

تا پر بارون بکنه

باغای بی شکوفه رو

عبادت علی مگه

میتونه غیر از این باشه ؟

باید مثه علی باشه

هر کی که اهل دین باشه

بعد علی کی میتونه

محرم راز من باشه ؟

درد دلم رو گوش کنه

تا چاره ساز من باشه

چشماتو وا کن آقا جون

بال های خسته مو ببین

منو نگاه کن آقا جون

دل شکسته مو ببین ...

 

مرحوم آغاسی

 

یا علی دوستت دارم !مرا نیز دریاب . 

ضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین علی (ع) رو به تموم شیعه های اون حضرت ، تسلیت عرض می کنم .

توی شب های قدر خیلی دعام کنید ،آخه بدجور دلم گرفته .

یا علی مدد ....در پناه حق 



نویسنده » نرگس » ساعت 8:33 عصر روز یکشنبه 86 مهر 8

هو الحق

سلام به همه دوستان ….خوبید ان شا الله ؟؟ طاعاتتون قبول باشه …ببخشید که نمی تونم لطف همتون رو جبران کنم ….از همه عزیزانی که بهم سر میزنن و جویای احوالم هستن و با نظرات زیبا و سازندشون منو راهنمایی می کنن ،واقعا ممنونم و از خداوند مهربون برای همشون ،شهادت در راه خدا و در رکاب حضرت مهدی(عج) رو خواستارم . ….

نمی دونید پنج شنبه چقدر به من خوش گذشت …آخه همایش عاشورائیان بود .

اونم با حضور چه کسانی ؟؟ سردار علی شادمانی و جناب آقای محمد احمدیان .

واقعا محشر بود ،جای همتون خالی بود …..

فکر می کنم که همه با آقای احمدیان آشنا باشند ،اما برای اونایی که آشنا نیستند ،چند جمله  میگم که مطمئنا در قالب کلمات نمیشه به شخصیت بی نظیر ایشون پی برد ! ان شا الله ایشون رو از نزدیک ببینید و متوجه منظور من بشید .

ایشون از رزمندگان باصفای لشگر 14 امام حسین (ع) هستن ،حاج حسین خرازی فرمانده و دوست ایشون بودند ،در طول دوران دفاع مقدس در جبهه حضوری پررنگ داشتند و با خیلی از شهدای معروف و باصفا هم رزم بودند.بعد از جنگ هم در گروه تفحص با شهیدان پازوکی ،محمودوند و .... مشغول به کار شدند  و صدها خانواده رو از چشم انتظاری درآوردند ،قلم بسیار توانایی دارند و در دفتر مجله امتداد (از مجله های پر تیتراژ دفاع مقدس ) هم نویسندگی می کنند . کتابی با عنوان "نشانه " هم از ایشون به چاپ رسیده که بی نظـــــــــــیره !! توصیه می کنم حتما حتما بخونید .

ایشون وبلاگ پر محتوایی هم دارند به نام "نشانه" که آدرسش اینه :

www.neshane.parsiblog.com  حتما یه سر بزنید ....

ایشون هم چنین مسئول مهندسی مناطق عملیاتی جنوب هستند و الان هم افتخار روایتگری شهدا رو دارند و الحق هم که خوب روایت می کنند ...حرفاشون خیلی به دل میشینه !!ااگه اغراق نشه ،باید بگم که با کلماتشون جادو می کنن !!

این پنج شنبه هم ،استان عزیز من (کرمانشاه ) و هم استانی های عزیزم ، میزبان ایشون بودند ، ساعت 4 که مراسم شروع شد،بعد از صحبت های مجری ، آقای شادمانی سخنرانی کردند و ما کلی استفاده کردیم .بعد از ایشون آقای احمدیان ،صحبت های شیرینشون رو راجع به جبهه و تفح شروع کردند ،اول صحبت هاشون با این شعر بود :

 

سنگین ترین مصیبت دل این مصیبتم ******  جامانده ام مسافر شهر شهادتم

ادامه مطلب...


نویسنده » نرگس » ساعت 7:36 عصر روز یکشنبه 86 مهر 8

هو الحق

باز بوی ربنا و عطر خوش بندگی داره میاد ... صدای تکبیر موذن بلند میشه  و تو با زبون روزه ،وضوی طهارت میگیری و سجاده ات رو که پر از  عطر یاس و گل های مریم شده باز میکنی و بهترین نمازت رو میخونی ،با تسبیح تربت توی دستت که ذکر میگی ،چقدر احساس نزدیکی با امام حسین (ع) رو داری ،قرآن کریم هم کنار سجادت هست ،باز میکنی و آروم آروم با خدای خودت مناجات عاشقونه میکنی ،و چقدر این لحظه ها لذت بخشه !! بعد وقتی میخوای افطار کنی ، اولین دونه خرما رو که توی دهانت که میذاری ،خوشحالی که توی این مبارزه پیروز شدی!! حس می کنی  چقدر سبک شدی و به خدای خودت نزدیک !!

توی اون لحظه ها ،فرج گل نرگس رو از خدای خودت بخواه !!خیلی برای فرج دعا کن ،خــــــــــیلی !! 
شفای جانبازان عزیز و بیماران رو از یاد نبر ....
خونواده ،آشناها،دوستات و حتی دشمنات رو  فراموش نکن .....
برای آمرزش و شادی روح همه اون کسایی که یه روز توی این دنیا ،مثل تو سر سفره های افطار می نشستند ،حتما دعا کن .
....برای من حقیر هم سر سجاده های عاشقیتون دعا کنید .

حرف آخر :دانشگاه ملی کرمانشاه (رشته کامپیوتر )قبول شدم ،برام دعا کنید .

کاش دل ها آنقدر پاک بود که دعاها مستجاب میشدند ،قبل از اینکه دست ها پایین بیایند !
یاعلی مدد ....در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 12:3 صبح روز پنج شنبه 86 شهریور 22

                                                            هو القادر 

 

 

در آستانه هفته دفاع مقدس، به لطف خدا و مدد شهداء، وبلاگ گروهی معبر با همکاری دفتر توسعه وبلاگهای دینی "دینی بلاگ" درنظر دارد مسابقه وبلاگ نویسی معبر را در رشته های مختلف زیر برگزار نماید:

بخش اول: وبلاگ نویسی
بخش دوم : طراحی و ویرایش قالب
بخش سوم: طراحی پوستر
بخش چهارم: طراحی کلیپ و فلش

برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره به سایت  http://www.shalamche.ir  یا http://www.mabar.ir مراجعه کنید .

 

دوستان گرامی که مایل به همکاری در این مسابقه می باشند می توانند با قرار دادن لوگو تبلیغی مسابقه و همچنین تبلیغات بین دیگر دوستان علاوه بر پرشکوه تر برگزار شدن مسابقه،‌ در زمره برگزار کنندگان این کار فرهنگی قرار گیرند.

مطالب برگرفته از سایت http://www.mabar.ir

التماس دعا از همه دوستان ...یا علی مدد ...در پناه الله


 



نویسنده » نرگس » ساعت 11:48 عصر روز شنبه 86 شهریور 17

                                                                            * بسم رب المهدی *

 *از خاطرات تفحص

جنگ تمام شده بود و خیلی از شهدا جا مانده بودند.دلمان پیش آنها بود. باید می رفتیم و برمی گرداندیمشان؛اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمی کرد. هرجوری شده یک فرصت ده روزه گرفتیم.گذشته از دوری راه،دور و برمان پر بود  از میدان های وسیع مین.چندروز کارمان گشتن بود و دست خالی برگشتن . مهلت ما نیمه شعبان تمام میشد. بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روزعید به خودمان برسیم.اما شهید غلامی گفت:"نه ،تازه امروز روز کار است و باید برویم عیدی را از آقا بگیریم ."همه به این امید حرکت کردیم ،اما هر چه بیشتر گشتیم ،ناامید تر شدیم .

 

آفتاب داشت غروب می کرد که صدای ناله و توسل شهید غلامی بلند شد:"آقا جون دیگه خجالت می کشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم ...."باید وداع می کردیم و بر می گشتیم . بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند....چند لحظه بعد ،فریاد شهید غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج  شهدا از ریشه در بیاورد ،میخ کوبمان کرد . دویدیم طرفش ...شقایق درست روی جمجمه ی یک شهید سبز شده بود ! چه حالی می شدی توی این غروب نیمه شعبان ،اگرمی دانستی که نام این شهید ،"مهدی منتظرالقائم "است ؟!

 

برگرفته از کتاب نشانه ؛ خاطره از آقای محمد احمدیان

                                                                           *********************

       *      مژده  ای دل که   شب ِ نیمه شعبان آمــد                         بر تن مــــرده و بی جان جهان جان آمد

*      بانگ ِ تکبیر  نگر در همه عالم  برپاست                             همه گویند مگر جلوه یـــــــــزدان آمد؟

*      عالم کون ومکان درطرب و وجد وسرور                              حور و غلمان و ملائک همه خندان آمد

*      از زمین نور به   بالا  رود امشب ،  زیرا                               نــــور خورشید ِ امامت همه  تابان آمد

*      فاش گویم کـه  شود  شاد  دلت زین مژده                         مهـــدی فاطمه ، آن مهر  ِ  فروزان آمد

*      قائم آل محمد (ص) ،   گــل گلزار رسول                             حجه بن الحسن، آن مظهر ایمان آمد

                                                      *********************

                                              
***تا حالا شده به این فکر کنی که این دعایی که تو برای فرج ِ آقا  میکنی ،اصلا تاثیر داره یا نه ؟!  خیلی به این موضوع فکر کردم ، همیشه پیش خودم می گفتم :آخه دعای من ِ گناه کار چه تاثیری داره ؟! ولی بعدش با خودم گفتم که " حتی اگه این دعای من ،چند دقیقه ،فقط چند دقیقه هم فرج رو جلو بندازه ،اونم خودش خــــــــــــــیلیه !! شاید همون دقایق ، دقایق ِ قبل از مرگت باشه !! شاید توی همون چند دقیقه لطف آقا شامل حالت بشه !!! پس برای فرج دعا کن و به لطف خدا امیدوار باش...

*صلوات برای فرج گل نرگس...مهدی فاطمه !*

منتظران عزیز می توانند در صورت تمایل ، در شب و روز میلاد حضرت حجت (عج) تا آخرین روز ماه شعبان ،339 صلوات به نیت فرج آقا امام زمان (عج) ختم کنند و در این طرح شرکت نمایند.حالا قضیه این 339 : جمله ی "مهدی! جان ِ زهرا بیا !" که  با حروف ابجد می شود 339؛ لطفا کسانی که در این طرح شرکت می کنند ،نام خود را در قسمت نظرات بنویسند تا در آخر شمارش بشه !ممنون از لطفتون.توی این شب ِ عزیز و نورانی از همتون التماس دعا دارم.

التماس دعای فرج ؛خیلی زیاد...یا علی مدد ...در پناه الطاف حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:49 عصر روز سه شنبه 86 شهریور 6

هو الحق


به مشهد که رسیدیم ، ساعت 12.5 شب بود ، چشم بچه ها که به گنبد افتاد ،همه زدن زیر گریه ،الا من ...اصلاحال و هوای خیلی عجیبی داشتم ...خیلی لحظات سختی بود ....بی اختیار مداحی "اذن دخول حرم تو یاابالفضله ..." رو گذاشتم ،صدای گریه ی همه بلند شده بود و من حتی قطره ای اشک نداشتم ....بار گناهانم‏آنقدر زیاد شده بود که ...توی همین حال و هوا بودم که چشمم خورد به عکس شهید بزرگوار"شهید عبد الحسین برونسی"...ناخودآگاه به این شهید متوسل شدم و ازش خواستم واسطه ی من پیش امام رضا (ع) بشه و......بخدا قسم میخورم که تا این حرفارو زدم ،اشک تموم صورتم رو پوشوند ،اون موقع بود که تازه سرم رو بلند
کردم و گنبد طلایی اقا رو دیدم ....وقتی رسیدیم اردوگاه همه خوابشون برد ...اما من نمی خواستم بخوابم و بااشتیاق وصف ناشدنی و عجیبی ، آماده رفتن به حرم شدم ... من و زینب (خواهر صیغه ای ام )و زهرا ،تاخواستیم حرکت کنیم ،دیدیم که چند تا دیگه از بچه ها از خوابشون زدن وبا ما همراه شدن ،کم کم جمعیت بچه ها زیاد شد و حدودا20-25 نفری شدیم ...

 

به حرم که رسیدیم ،خیلی از بچه ها از شوق ،سجده شکر به جا آوردن و من ...باز هم گناهانم را مانع حتی نگاه کردن به گنبد دیدم...نمی توانستم بیشتر از چند ثانیه به گنبد نگاه کنم و .... اذن دخول رو که خوندیم ، همه واردحرم آقا علی بن موسی الرضا (ع) شدن و اما قصه ی من و چند تا از بچه ها چیز دیگه ای بود...

میگن اذن دخول واقعی ،اشک و گریه است ...اما آقا منو هنوز اذن نداده بود ....2 تا از بچه ها ،هی اصرار می
کردن که بیا تو دیگه ....اما نه ! بی ادبی بود وقتی صاحب خونه اجازه نمیده ،وارد شیم ....


ادامه مطلب...


نویسنده » نرگس » ساعت 8:33 عصر روز سه شنبه 86 شهریور 6

هو الحق

از وقتی گفتن قراره خادم های اعتکاف رو ببرن مشهد ،دل تو دلم نموند !
یه شب کبوتر دلم باز هوایی شد ...پر کشید و رفت ،تا آسمونا اوج گرفت ، خواستم مهارش کنم ،ولی نشد ،اون دیگه رفته بود...بی اختیار منم دنبالش راه افتادم...وقتی دیدم یه جا توقف کرد و دیگه تکون نخورد ،منم از حرکت موندم ،سرم رو برگردوندم ...یه نور طلایی خیره کننده خورد توی چشمام ، چشمامو بستم و دوباره باز کردم ،دیدم نه ! مثل اینکه حقیقت داره ....بالاخره رسیدم !! اینجا حرم آقا علی ابن موسی الرضاست !

بازم مثل همیشه تا گنبد و گلدسته های طلایی رو از دور دیدم ،اشکام همین طور بی اختیار سُر خورد روی گونه هام و زیر لب آهسته آهسته ،در حالی که دستام رو روی سینه ام گرفته بودم ،گفتم :(السلام علیک یا ضامن آهو )!!بازم مثل همیشه نشستم روی زمین و از همین دور با اشک اذن دخول رو خوندم ... به خودم که اومدم ،دیدم که صورتم خیس خیس شده ،توی این حال و هوا بودم که یکهو یکی بیدارم کرد !!با خودم گفتم من کجام ؟! من توی خونه خودمون بودم....اشک توی چشمام جمع شد و باحسرت ،یادی از این رویا کردم ...توی این فکرا بودم که تلفن زنگ خورد ...

-بله ،بفرمایید ؟
-سلام نرگس جان ،خوبی؟
-سلام ،ممنونم ،تو خوبی ؟چه خبر؟
-نرگس جان ،خبر که داری ؟میای دیگه ؟نه؟
-چیو خبر دارم ؟! کجا میام ؟
-قراره همه خادم ها ،واسه عید مبعث بریم قم و جمکران و از اونجا هم بریم مشهد !!اونم چند روز؟ 10 روز ،که یه هفته کامل مشهد می مونیم !!

اشکام همین طوری می اومد ،نمی دونم چی گفتم و چطور گوشی رو قطع کردم ،فقط میدونم که بازم امام رضا (ع) منو شرمنده محبت هاش کرده ...

 اگه خدا بخواد ،دارم راهی حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (س) و مسجد مقدس جمکران میشم...اگه دعاهام قبول باشه ،واسه تک تک شما منتظران آقا دعا میکنم و از همتون التماس دعا دارم....
یا علی مدد و در پناه حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:56 عصر روز پنج شنبه 86 مرداد 18

                           هو العلی الاعلی
هزاران سال پیش جهان به عطر نفس های پاک کودکی پاک معطر گشت .در چنین روزی درب کعبه به افتخار این کودک باز شد تا زیبارو ترین و زیبا سرشت ترین کودک در زیباترین مکان قدم به این دنیا بگذارد.در چنین روزی به میمنت متجلی شدن واقعی آیه ی "فتبارک الله احسن الخالقین " اولین و استوارترین پایه مذهب شیعه شکل گرفت .در چین روزی بود که خداوند شفاعت گروهی را به دست این کودک سپرد.گدام گروه ؟شیعیان او !! نام کودک را خود خداوند برگزید تا به جهانیان بفهماند که مخلوق بی همتا ،نامی بی همتا می خواهد ! نامش را علی نهادند ....نامی که هنوز هم صلابتش قلب همه (چه دوست و چه دشمن ) را به لرزش در می آورد .عجب صلابتی دارد این نام !! راستی می دانی که راز خلقت علی چیست؟!خدا علی را افرید تا جهانیان 2 دسته شوند ....دسته ای در رکاب او و دسته ای در مقابل او ....بهشتی یا جهنمی ؟! اصلا راز خلقت علی همین بود ....در اینکه جاذبه و دافعه اش دوستان و دشمنان او را جدا سازد تا از هم باز شناخته شوند ....
راستی تو هم بر این باوری ؟!کدام باور ؟! همین که خداوندهم ،به خودش "فتبارک الله" گفت برای خلقت علی (ع) !!
و امروز تو ای شیعه اثنی عشری  ،ای شیعه مولا علی (ع) !ببال به خود و افتخار کن که خداوند ،در بین تمام جهانیان ،تو را برای این مذهب آسمانی برگزید و تو را دنباله رو بهترین مخلوقات خود قرار داد ...ببال به خود که مولا و مقتدایت تنها کسی بود که قدومش را بر بوسه گاه جبرئیل (کتف مبارک حضرت محمد (ص)) نهاد ،ببال و افتخار کن به مولایی که زمین و آسمان و هرچه در او هست و جهان و جهانیان (جز عده ای منافق ) همه دل در گرو عشق او دارند .ببال به مولایی که افتاب در یک روز فقط به خاطر علی (ع) بعد از غروب کردن دوباره بر فراز آسمان ها درآمد ....بال به مولایی که در دامن پر مهر بهترین و برترین مخلوق خدا ؛ بهانه ی آفرینش هستی ؛ حضرت محمد مصطفی(ص) پرورش یافت و افتخار دامادی اش را پیدا کرد ! ببال به مولایی که مردانگیش تمام مردان را سرافکنده کرده ....همه جا مرد اول بود , در ابتدای دعوت رسول الله ،در پذیرفتن دین حق تعالی ،در جهاد در راه حق،در مبارزه در رکاب حضرت رسول (ص)،در شب لیله المبیت و......!
ببال به مولایی که هم ولادت باسعادتش و هم شهادت مظلومانه اش (در اوج قدرت )،در خانه ی خدا بود !
ببال به خودت ،افتخار کن به خودت که نام علی اینگونه با دلت بازی می کند ؛
ببال به خود که نامت شیعه است و آن دنیا هم تو را به همین نام می خوانند .ببال به خود و علوی بودنت را در همه جا فریاد بزن ...در تقویم ها اضافه کنید ؛روز شیعه !
شیعه !علوی بودنت مبارک !!
یادت باشد در روز شیعه از علی (ع)،ابر مرد تاریخ، آمدن علی ثانی را بخواهی .
امیدوارم راهتان سبز سبز ،زندگیتان علوی ،و مرگتان علوی گونه باشد ! ـ

13 رجب ،روز میلاد مولی الموحدین ،امام المتقین ،امیر المومنین ،حضرت حیدر (ع) را به تموم شیعیان مولا (ع) و تموم پدر های دنیا ،مخصوصا پدر مهربون و عزیز خودم تبریک میگم ...

امروز دارم برای دومین بار به عنوان خادم المعتکفین(که میدونم لیاقتشو ندارم و فقط لطف خداست !) میرم مراسم معنوی اعتکاف !! خیلی التماس دعا دارم از همگی ...

راستی کنکور هم دادم و تموم شد ...بازم برام دعا کنید خیلی زیاد !

                                             یا علی مدد ....در پناه حضرت حق



نویسنده » نرگس » ساعت 4:44 عصر روز جمعه 86 مرداد 5

هو الحق

سلام به همه منتظران ...میلاد حضرت زهرا(س) بزرگ بانوی  اسلام  و روز مادر رو به همه شما منتظران گل نرگس ...مهدی فاطمه ! و مادر خیلی عزیزم  تبریک عرض می کنم . 

راستش  توی این روزها من خیلی اضطراب دارم ، و سخت مشغول درسام هستم ونمیتونم زیاد بیام نت ،واسه اینکه حدودا 22 روز دیگه کنکور (فنی و حرفه ای) دارم.اومدم که هم میلاد رو تبریک بگم حضورتون ،هم خدا رو شکر کنم واسه اینکه منتظر کوچک به لطف خدا حالشون خوب شده ....و هم ازتون خواهش کنم که واسه من و دوستام دعا کنید ....مخصوصا توی نمازهاتون .

 

 التماس دعا ...یا حق ...علی مدد

 السلام علیک یا فاطمه الزهره(س)



نویسنده » نرگس » ساعت 12:56 عصر روز چهارشنبه 86 تیر 13

                                 * هو المحبوب العارفین*

                         اللهم العن الجبت و الطاغوت

 

سلام بر صدیقه کبری ،حضرت فاطمه زهرا (س) ...

تسلیت عرض می کنم  ایام شهادت جانسوز مادر هستی را خدمت  همه منتظران" گل نرگس ...مهدی فاطمه !"

 

نامه ای به مادر !

بی بی جانم سلام ...این اولین بار است که دارم برایت نامه می نویسم ! نمی دانم چرا هیچ وقت نتوانستم تو را درک کنم و با تو گل زیبای پیمبر به گفت و گو بنشینم ؟!؟! اما در سالروز شهادتت شروع به نوشتن می کنم :

خانوم جان ، یادت میاید روز میلاد امام رضا (ع) را ؟! مداح به جای مولودی شروع کرد به خواندن روضه ی شما ! همان روضه ای را که داری با مظلوم عالم حضرت علی (ع) وداع می کنی !! همان روضه ای را که داری وصیت می کنی ! همان روضه ای را که حسن و حسین و زینب کنار بسترت حلقه زده اند و اشک می ریزند !! و چه سوزناک می خواند این روضه را !! آنقدر آن روز گریه کردم که دیگر نای حرف زدن هم نداشتم !! روز میلاد و ان همه اشک  ؟! نمیدانم چه حکمتی بود که مداح این روضه را خواند !! ،اما آن روز بود که تو را و اوج مظلومیتت را از اعماق جانم و با سلول های وجودم درک کردم !

فاطمه جان ، روزگار بدی شده است ، آنقدر بد که ارثیه ای(چادر) را که از تو به ما رسیده مسخره می کنند !!

عزیز دلم ، مادرم !! آنقدر از بدی روزگار گله کرده ام که ....می بینی حال خراب مرا ؟!

می بینی با یگانه گل تو چه می کنند ؟! می بینی دلهایمان در غروب های جمعه چه سخت دل گیر است !!؟ دل گیر بودن دل شیعه از چه روست ؟! از گناهان زیاد  یا از شکستن دل مهدی (عج)؟!؟!

هزاران سال است که تو رفته ای ،اما مادرم ! هنوز هم نام فاطمه(س) با دل ها بازی می کند ،هنوز هم  مظلومیت تو را می شود دید ! انگار هنوز هم صدای ناله هایت از پشت در سوخته  می آید ! انگار هنوز هم پا به پای علی مظلوم اشک میریزی !!

فاطمه جان !عزیزم ! بوی یاس که همه جا می پیچد ،دلم را روانه آن قبر بی نشانت می کند ....

مادرم ! می گویند زینب خیلی صبر داشت ، این درست ! ولی صبر تو ،صبر دیگری بود ....

آن همه مصیبت ، فراق مادر ، داغ جانسوز پدر ،فدک ...فدک ،فدک !! غم غربت و تنهایی علی (ع) ....یا نه ، به گمانم این بیشتر دلت را سوزاند ....دست ها و پاهای  بسته علی (ع) میان کوچه .... یا شاید فریادهای از عمق جان علی از فرط تنهایی و بی کسی در چاه ......

راستی ام ابیها ! یک سوال ؟! گریه های شبانه تو سوزناک تر بود یا گریه های علی در نخلستان های کوفه  ؟!!؟

نمیدانم ، اما آن روزها علی تو را داشت و تو علی را !!

اما وقتی تو رفتی ، علی تنهای تنهای  تنها شد ......تنها تر از تنها !!

هیچ کس نمی تواند رنجی را که بر  علی با بچه هایت در آن شب تاریک گذشت  ، بیان کند....هیچ کس !!

مولا علی (ع) 40 قبر کند تا دست هیچ نامردی  نتواند قبر تو را بیابد ....اما یادت می آید به علی چه گفتند ؟!

می گفتند : "غسل و کفن علی صحیح نیست !!! باید ما مسلمان ها خودمان دختر پیغمبرمان را غسل و کفن دهیم و دفن کنیم !! " اللهم العن الجبت و الطاغوت ....

لعنتی ها دستور نبش قبر دادند و چه استوار و محکم ، فریاد حیدری علی (ع) بلند شد که اجازه نمی دهد ....که همه کفار (ظاهرا مسلمان ) از ترس بر جای میخکوب شدند و جرات نکردند به یکی ، حتی یکی از آن قبرها نزدیک شوند !!علی جان  کاش این فریاد را زودتر سر می دادی ...کاش ....

واما  هنوز که هنوز است جای تو پیدا نیست !!

فاطمه جان ، دلم برایت تنگ شده است ....ما را هم به آن سرزمین که بوی تو را می دهد ...بخوان ....

مادر عزیزم ،دوستت دارم !(روایت داریم که هر کس حب فاطمه (س) در دلش باشد ، می تواند ، او را مادر خطاب کند ! زیرا  او مادر همه هستی است !)

التماس دعا و یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 3:10 صبح روز پنج شنبه 86 خرداد 10

<   <<   21   22   23      >