سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998774
بازدید امروز : 38
بازدید دیروز :27
 RSS 

..:: هوالرحمان ::.. 

به نظرم تصاویر خودش گویای همه چی هست !!!! 

چه استقبالی !!

مهدی کروبی بعد از حضور چند دقیقه ای در نمایشگاه از طبقه دوم مصلی خارج شد. کروبی در پی هجوم برخی افراد به سمت وی و پرتاب لنگه کفش به طرف او مجبور شد بدون عمامه مصلی را ترک کند.

 به هنگام ورود کروبی به نمایشگاه جمعی به صورت سازماندهی شده در اطراف وی حضور پیدا کرده و با شعارهای هماهنگ سعی داشتند جو نمایشگاه را به نفع این کاندیدای شکست خورده انتخابات اخیر رقم بزنند؛ اما وی چند قدم در نمایشگاه پیش نرفته بود که جمعیت حاضر در نمایشگاه در اطراف کروبی حلقه زده و شعارهای "مرگ بر منافق "، "مرگ بر ضد ولایت فقیه "، "کروبی دروغگو، پول جزایری کو "، "مرگ بر دیکتاتور "، "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند " و "مرگ بر دروغگو " سر دادند تا وی متوجه شود که جو نمایشگاه به هیچ وجه مطلوب وی و همفکرانش نیست. 

از جمله نکات جالب در این غائله، استفاده مکرر برخی محافظان کروبی از شوک‌های الکتریکی علیه معترضان بود .برخی محافظان کروبی علنا مردم را به برخورد تهدید می‌کردند.
اما یکی از اتفاقاتی که به ندرت در حضور شخصیت‌های سیاسی کشور در مجامع عمومی به چشم می‌خورد، استفاده از سلاح‌های گرم است که حضور کروبی در نمایشگاه موجب شد این اتفاق نیز رخ دهد.
اما این شلیک هوایی نیز موجب پراکنده شدن جمعیت معترضان به کروبی نشد تا اینکه کروبی در نهایت با سوار شدن به خودروی خود نمایشگاه را ترک کرد و آرامش به نمایشگاه برگردانده شد. 
 

به امید پاک شدن ایران عزیز از حضور منافقانی چون موسوی و کروبی و خاتمی و امثالهم !!!

 

خیلی التماس دعا - یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:43 عصر روز جمعه 88 آبان 1

 *هوالعلیم *

 ..:: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه ::..

گرگ ها خوب بدانند ، در این ایــــــل غریب
گر پــــــــــدر رفت تفنگ پدری هست هنوز
گـرچه نیکــــــــان همگی بار سفر بربستند
شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز
گر امـــــــــام شهدا نیست کنون در برمان
خلف صــــالح و مظلوم ، علی هست هنوز

آقا کی می شود بیایی ؟...

جهت سلامتی و تعجیل در فرج حضرت حجت ،  سلامتی رهبر عزیزمون
 و نابودی دشمنان اسلام صلوات

خیلی التماس دعا - یا علی و یا حق


نویسنده » نرگس » ساعت 12:24 صبح روز چهارشنبه 88 مهر 29

هوالمحبوب العارفین

ما همان نسل جوانیم که ثابت  کردیم
در ره عشـق جگر دار تر از صد  مردیم
هر زمان بوی خمینی به سر افتد ، ما
دور سیــد علی خامنه ای  می گردیم

فدای خنده ات آقا ...

جهت سلامتی حضرت مهدی فاطمه  و نائب بر حق ایشون ، تعجیل در فرج گل نرگس ،
نابودی دشمنان اسلام و رهبری عزیز 8 صلوات ختم بفرمایید .
یا علی و یا حق - التماس دعا



نویسنده » نرگس » ساعت 2:25 صبح روز پنج شنبه 88 مهر 23

به نام او که شاهد است و شهدا را دوست دارد

مثل همیشه بی مقدمه : حالم خوب نیست ...
اگه بهتون بگن یکی از عزیزات (خدای ناکرده ) از دنیا رفته چه حالی میشی ؟!
اگه بگن 96 درصد سوخته اونوقت چی ؟!
حالا اگه بگن آتش سوزی احتمال زیاد عمدیه ؟!؟!؟!!
تصور کنید حال ما رو ، حالا که این اخبار رو باهم شنیدم ...
پسر عمه ای که برای من و همه فامیل برادری بزرگ تر بود توی ماموریت سپاه خودش رو به شهدا رسوند و کربلایی شد ...
شهید سید رحیم خمیس آبادی به آرزوی همیشگی خودش که شهادت بود رسید و از پیش ما پرکشید و رفت ...

 شهید سید رحیم خمیس آبادی

روی اعلامیه اش نوشتند :

ای یار تو عمری به شعف سوخته بودی        در آتش عشقی که خود افروخته بودی

پایان سفر  دیدمت  آن دم که در  آتش         بر گلشنی از نــــــــور نظر دوخته بودی

روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شادی روح تموم شهدا بخصوص این شهید عزیز 8 صلوات ختم بفرمایید .

 



نویسنده » نرگس » ساعت 12:33 صبح روز پنج شنبه 88 مهر 16

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء

بی مقدمه میگم ،پسر عمم که تازه ازدواج کرده توی یه حادثه خیلی تلخ آتش سوزی ، سوخته ...
 96 درصد سوختگی سطحی و چند درصد سوختگی داخلی ، اعزامش کردن اصفهان و حالش خوب نیست .....
حدود 10 نفرند که در اثر انفجار کپسول گاز با هم سوختند ، همشونم جوونند ، تازه تشکیل زندگی دادند و تازه سرکار رفتند ...
تو رو خدا دعاشون کنید ، هرچقدر میتونید سر نماز دعاشون کنید ، حمدشفا براشون بخونید، صلوات بفرستید و...               
به امید شفای همه بیماران بخصوص این جوونا .... یا علی و یا حق

-----------------------------------------------------------------------------------------------
دیگه برا رحیم عزیز ما دعا نکنید ،برای همیشه راحت شد ...

مثل پدرش که حدود چهل روز پیش فوت کرد ،آرزوی کربلا روی دلش موند و رفت ...
دیگه چراغ خونه ی کوچیکش که یکسال هم توش زندگی نکرد ، خاموش شد ...
دیگه هیچ وقت صدای قرآن خوندنش و گریه های قنوت نماز شبش نمیاد ...
برامون مثل داداش بزرگتر بود ،بدجور داغون شدیم از  رفتن ناگهانیش ...
توروخدا برا صبر مادرش ،خانومش ، داداشش و خواهراش خیلی دعا کنید ...
برای صبر پدرم که حالش خیلی بده از این اتفاق شوم ...
برای صبر من که داداش خوبی مثل رحیم رو از دست دادم ...
یا علی و یا حق

-----------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن : ببخشید دوستان ، بخش نظرات خراب نبود ، خودم غیر فعالش کرده بودم که دوباره الان فعالش کردم .



نویسنده » نرگس » ساعت 1:32 عصر روز چهارشنبه 88 مهر 8

به نام آرامش دهنده قلب ها

کنار یکی از ورودی های حرم که فوق العاده شلوغ بود پیاده شدیم و توی صف قرار گرفتیم که بریم تو ، نزدیک اذان مغرب بود و دل ما سخت گرفته ...طوری توی صف قرار گرفتم که گنبد طلایی و نورانی حضرت علی علیه السلام رو ببینم ، نمی تونستم باور کنم که این منم توی نجف ، جایی که همیشه آرزوشو داشتم ؟! اصلا نمی تونستم هیچ حرفی بزنم فقط گریه می کردم ، همسفرهامم اینطور بودن ، یه نگاه می کردم به اطراف حرم یه نگاه می کردم به گنبد ، باورم نمیشد که آقام اینقدر غریب و مظلوم باشه ...یاد مناجات های حضرت توی این شهر و شهر کوفه داشت خفه م می کرد ، حس خوبی نداشتم ، دلم اونقدر از مظلومیت مولا توی نجف شکسته بود که دلم می خواست تا صبح گریه کنم ...توی همین حال و هوا بودم که دیدم صدای اذان مغرب اومد ، سرکاروان به همه گفت که از صف بیاید بیرون چون به نماز اول وقت نمی رسیم ، رفتیم توی یه مسجد همون حوالی حرم که اونجا هم اصلا جا نبود و اونقدر کثیف بود که کسی دلش نمی خواست اونجا نماز بخونه . به ناچار و علیرغم میل باطنی برگشتیم هتل و اونجا نماز رو تقریبا اول وقت و به جماعت خوندیم .بعد نماز هم رفتیم سالن غذاخوری هتل و شام خوردیم . من اما حالم خیلی بد بود ، به زور مامان و بابا چند لقمه غذا رو با بغضی که تو گلوم گیر کرده بود ،خوردم .بعد غذا و مختصر استراحت یه تعداد قصد رفتن به حرم رو کردند( اونشب چون عید بود درهای حرم رو نمی بستند ) و منم شدید دلم می خواست برم حرم و ... اما مامان و بابا و آبجی هام گفتن ما خسته ایم ، اگه الان بریم به نماز صبح حرم نمیرسیم و از خستگی باید نصفه شب برگردیم هتل که البته ماشین هم 10 به بعد اصلا نبود و باید اون مسیر طولانی رو پیاده برمی گشتیم .هرکار کردم پدرم نذاشت که با دوستام برم ، خلاصه نصف کاروان رفتند و نصف کاروان موندن که استراحت کنن و صبح برن .تا برگشتیم توی اتاق بغضم ترکید و بلند زدم زیر گریه ، بابا و مامان هم که میدونستن اگه 1کلمه حرف بزنن بدتر میشم هیچی نگفتن و رفتن خوابیدن . نشستم پشت پنجره ای که رو به حرم باز میشد و شروع کردم حرف زدن با آقا ، گفتم منو آوردی اینجا که توی حرم راهم ندی و دلمو بسوزونی ؟ من که میدونستم بدم ، من که میدونستم لایق این زیارت نیستم اما خودت دعوتم کردی ، اینه رسم مهمون نوازی ؟ دلم داره میترکه آقا ، دلم میخواد بیام تو حرمت  و... - عجیب اونشب دلم گرفته بود و احساس غربت شدیدی بهم دست داده بود ، حس می کردم دارم خفه میشم ...یه مداحی که خیلی دوسش دارم گذاشتم و یه دل سیر گریه کردم ، بعد هم نصفه شبی زنگ زدم صمیمی ترین دوستم که شدید دلتنگش بودم ،  یه کم باهام حرف زد که آروم شدم ...دیگه 1ساعتی به اذان صبح مونده بود که بابا اینا بیدار شدن و رفتیم حرم ...توی راه یه حال عجیبی داشتم ، چندبار از آقا به خاطر بی ادبی های دیشبم عذرخواهی کردم و ...

حرم امیرالمومنین علی علیه السلام

حرم خلوت تر از دیشبش شده بود و نسبتا راحت وارد حرم باصفای مولا علی علیه السلام شدیم و بعد از سه بار بازرسی وارد حیاط حرم شدیم ، برخلاف شب قبلش که خیلی بغض کرده بودم ،موقع ورود به حرم آروم آروم شده بودم ...اونقدر توی بهت بودم که اصلا یادم نمیاد از چه دری وارد شدم ، حتی اذن دخول هم نخوندم ، فقط می خواستم سریع برسم به ضریح و خودمو بندازم توی آغوش مولا ...
چند دقیقه توی حیاط بودیم و بعد رفتیم داخل حرم ...یه بوی خیلی خوبی می اومد ، نمی دونم چطور حالمو توصیف کنم ، به محض قدم گذاشتن به حرم احساس کردم دیگه نمی تونم نفس بکشم ، تا چشمم به ضریح بلند و نورانی امیرالمومنین علیه السلام افتاد ، فقط ابهت حضرت رو می دیدم ، حتی برای لحظاتی از ابهت زیاد و جبروت علوی حضرت دلم لرزید و ترسیدم و چندقدم اومدم عقب که یکی از دوستام دستمو گرفت و با خنده گفت برو کنار ضریح تا آروم بشی ...ناخود آگاه با جمعیت به سمت ضریح کشیده شدم و دستم که به ضریح رسید آرامشی عمیق گرفتم که هیچ جای عالم همچین آرامشی رو تجربه نکرده بودم ، به خودم که اومدم دیدم شاید یک ربعه به ضریح چسبیدم و صورتم خیس خیس اما حتی 1کلمه حرف نزدم و به هیچ چیزی هم فکر نمی کردم...احساس می کردم دیگه هیچی نمیخوام از این عالم ...
اومدم روبروی ضریح تکیه دادم به یکی از درهای چوبی حرم و باگریه و حال خوش شروع به خوندن زیارت نامه کردم و عجب حال باصفایی داشتم اونروز ...

یادش بخیر...یادش بخیر ...

شادی دل حضرت زهرا و حضرت امیر و تعجیل در فرج حضرت حجت 5 صلوات ختم بفرمایید .

خیلی خیلی دعام کنید - یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:0 عصر روز یکشنبه 88 شهریور 29

هوالمحبوب العارفین

اعتکاف رمضون هم اومد و تموم شد اما نمی دونم چرا اصلا اونجوری نبود که باید ...

امسال ماه رمضون هم اومد و رفت ...

نمی دونم رمضون امسال چرا اینجوری بودم،احساس می کنم نتونستم هیچ استفاده ای بکنم،دلم خیلی گرفته ...

شدید دلتنگ کربلام ...نمی تونم احساسم رو بنویسم ،اصلا نمی دونم چم شده ...فکرم جمع نمیشه ...

هرسال بدتر از سال قبل میشم ...هرسال فضای شهر و مردم بدتر میشه و تعداد روزه دارها کم تر و روزه خوارها بیشتر... احساس می کنم امسال رمضان معنویتی رو که باید نداشت ،فقط شب قدر 19 و 21 خیلی خوب بود اونم چون فقط گریه کردم و یکم دلم آروم گرفت و احساس سبکی از اون همه گناه که روی دوشم بود کردم اما ...

امسال بیشتر از همیشه شرمنده خدای مهربونم و گل روی حضرت مهدی هستم.خیلی دلتنگم خیلی...

 تعجیل در فرج حضرت حجت 5 صلوات ختم فرمایید

برام دعا کنید - یا علی و یاحق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:24 صبح روز یکشنبه 88 شهریور 29

به نام خدای مهدی موعود

سلام آقای مهربونم ،منم همون عاشق دیوونه ی بی معرفتت که مدتهاست فراموشت کرده ،نمیدونم چی شد که یکدفعه تواین سحر ماه مبارک رمضان دلم هواتو کرد آقا...از غفلت خسته شدم مولای غریبم...دلم برات تنگه ...به خدا دلم میخواد بمیرم که من شیعه اینقدر دلتو خون میکنم ...دلم میخواد بمیرم که من ادعای شیعه بودن دارم و تو اینقدر تنهایی ...مولای غریبم ،مولای تنهام دوستت دارم ، منو از این غفلت بیار بیرون ...آقا جون، مولای غریبم  نذار پیش مادرت روسیاه باشم ،نذار مادرت بهم بگه چرا دل پسرمو خون کردی وتنهاش گذاشتی ؟!؟ نذار مثل اونا باشم که بعد واقعه کربلا تازه یادشون اومد حسین رو تنها گذاشتن ...آقای مهربونم دستمو بگیر ،نذار بی تو بمونم ...آقاجون دیگه اشکام نمیذاره برات بنویسم فقط میگم دوستت دارم ،منو ببخش ...مثل همیشه شرمندتم آقاجون

این مناجات که برا نوای وبلاگ گذاشتم آتیشم زده ...خصوصا این تیکه ش : دیگه از خودم خجالت میکشم بس که امام زمان سر بلند میکنه و میگه خدایا به من مهدی ببخشش ....

تعجیل در فرج حضرت حجت 5 صلوات ختم بفرمایید

یا علی و یا حق - دعام کنید



نویسنده » نرگس » ساعت 3:0 صبح روز جمعه 88 شهریور 13

به نام او که عذابش هم رحمت است

به ذره گر نظر لطف کند بوتراب ...به آسمان رود و کار آفتاب کند

نمیدونم فاصله اون چند روز بین ثبت نام تا حرکت رو چطور توصیف کنم و حال و احوالم رو بنویسم ، همش استرس داشتم که خدایا نکنه مرز بسته شه ، نکنه سفر کنسل شه ، نکنه توراه اتفاقی بیفته و نتونم کربلای حسین رو ببینم ...دل تو دلم نبود ، حتی نمیتونستم با دوستام و اقوام خداحافظی کنم ، نمیتونستم ساکموببندم ...
هرروز بچه ها زنگ میزدن و گریه میکردن ، گوشیم پر شده بود از پیامهایی که میدونستم فرستنده هاش کلی گریه کردن ، همش میگفتن خوشبحالت ، التماس دعا ...اما خودم مات و مبهوت بودم ،نمیدونم چرا اونجوری شده بودم ، توی یه بهت عجیبی بودم ...بالاخره دوسه روز مونده به حرکت شروع کردم به جمع کردن وسایلم ...آجیم پیام داد که ( بعضیا بار میبندن ، گریه کنون میخندن ، مسافرای شهر کربلا بار میبندن )...راست میگفت گاهی میخندیدم و گاهی گریه میکردم ،حال اون موقعم  اصلا وصف شدنی نیست ...
بالاخره روز موعود رسید ، ساعت حرکت 5 بعدظهر ( روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام )بود ، کلی از دوستام و اقوام اومده بودن بدرقه خونواده ما(همه باهم راهی بودیم جز داداشم و آبجی بزرگم که هردو ازدواج کردن)...هرکی دستش رو مینداخت گردن ما زار زار گریه میکرد و التماس دعا میگفت ،به هر سختی که بود با همه خداحافظی کردیم و سوار اتوبوس شدیم ، من کنار پنجره نشستم و چشمای اشکبار آبجیم ،خالم ،مادربزرگم ،دوستام و...رو می دیدم و بغض کرده بودم که بین این همه دل عاشق و آدم خوب چرا من ؟؟!؟چرا من با این کوله بار گناه باید زائر آقا بشم ؟؟
اتوبوس که از جاکنده شد ، دل بدرقه کننده ها هم از جاکنده شد ،میدونستم چه حالی دارن چون بارها برای بدرقه مسافرای کربلا رفته بودم و...
توی اتوبوس یه مداحی گذاشتن که بغض همه رو شکوند و اشک بود که از صورت زائرین جاری میشد ، اتوبوس توی جاده در حال حرکت به سمت کربلای اباعبدالله بود و من مبهوت این انتخاب ارباب ...انگار هیچکس باورش نمیشد ...منم باورم نمیشد ...
سختی راه و گرمای طاقت فرسا و معطلی 6-7 ساعته توی مرز واذیت آمریکایی ها با سگهایی که ساکها رو میگشتن و... هیچکدوم باعث نشد که ذره ای از اشتیاق ما کم بشه ،شاید حتی زیادتر هم شد ...
مقصد اول ما نجف اشرف بود و قرار بود که ان شا الله شب عید مبعث ( روز زیارتی حضرت علی علیه السلام ) نجف باشیم ،زمان به سرعت سپری میشد و هنوز کسی باورش نشده بود که داره میره پیش مولا ...چندساعتی مونده بود  برسیم نجف که من خوابم برد و دقیقا وقتی بیدار شدم که از دور چشمم به گنبد نورانی و طلایی حرم امیرمومنان حضرت حیدر علیه السلام افتاد و صدای صلوات مسافرین فضای اتوبوس رو پرکرد. با وجود اون همه اشتیاقی که تو وجود خودم و بقیه سراغ داشتم اما نمیدونم چرا کسی گریه نکرد .(آخه فکرمیکردم مثل زمانی که به حرم امام رضا میرسیم ، باید از شوق گریه کنیم اما اینطور نشد ...)
 

حرم باصفای حضرت حیدر (علیه السلام ) 

رفتیم هتل « ابن غازی » که نسبتا خیلی دور بود به حرم و غسل زیارت کردیم و قصد زیارت . توی آداب زیارت حضرت علی علیه السلام نوشته بود که  غسل زیارت کنید ، بهترین لباس ها رو بپوشید ، بهترین عطرها رو بزنید و با اشتیاق و شادابی آرام آرام به سمت حرم بروید ...چون دور بودیم از حرم ، سوار ماشین شدیم و توی اون گرمای بی نظیر و طاقت فرسا با اون هجم ترافیک و شلوغی شهر نجف به سمت حرم حرکت کردیم ، توی مسیر مشرف شدن به حرم مداح فقط ذکر «یا علی » گفت و  حدود نیم ساعت بعد رسیدیم به حرم ... وقتی به نزدیکی حرم نورانی و باصفای حضرت علی رسیدیم از دیدن صحنه های اطراف حرم و رفتار مردم دلم خیلی شکست ، همش با حرم امام رضا مقایسه میکردم و اشکام جاری میشد ...مردم نجف با اینکه شیعه بودند اما اصلا رعایت نمیکردن ، بی تفاوت از کنار حرم رد میشدن ،نه سلامی ،نه عرض ادبی ،تازه اسفناک تر این بود که آشغال هاشونو کنار دیوار پشتی حرم خالی میکردن و...

تازه فهمیدم که چرا موقع وارد شدن ما ، هیچکدوم گریه نکردیم آخه آقا خوشحال بود از دیدن شیعه هاش که بوی پسرشو میدادن و حرمتشو نگه داشته بودن ...
نمیدونم چرا بجای وصف نورایت و صفای حرم از این چیزا گفتم شاید میخوام شمام بدونید آقامون هنوز هم غریب و مظلومه ...
برای امروز فکر کنم بسه چون دوباره دلم از مظلومیت آقام شکست و دیگه نمیتونم بنویسم ...شادی دل حضرت حیدر 5صلوات ختم بفرمایید 


                                            خیلی التماس دعا - یا علی مدد - یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 7:27 صبح روز سه شنبه 88 شهریور 10

به نام او که آرامش دل بندگانش است

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیز که با لطفشون مثل همیشه منو شرمنده کردند ، روزه نمازتون قبول درگاه حق ان شا الله .

راستش قرار بود سفرنامه کربلا رو خیلی زود بنویسم اما نمیدونم چه حکمتی داشت که فرصت نشد . بعد از کربلا یکهو خبر دادند که مسابقه استانی نهج البلاغه دانشجویان اول شدم و باید راهی مسابقات کشوری بشم  و ماهم مات و مبهوت از این نتیجه ، خیلی سریع تر از اونی که فکر کنم ، روز نیمه شعبان که دوستانم راهی مشهد شدن و حسابی دلم سوخت ، راهی اصفهان شدیم ، بین راه خیلی دلم برای امام رضا تنگ شده بود و بی اختیار همش گریه می کردم ، خلاصه روز مسابقه رسید و بنده که هیچ آمادگی نداشتم واصلا فرصت مطالعه پیدا نکرده بودم توی مسابقه شرکت کردم ،بد نبود اما نتیجه ش خیلی جالب بود ، نفر هشتم شده بودم

حرفم رو کوتاه کنم و دلیل این مدت غیبتم رو بگم ، یک هفته اصفهان بودیم و انصافا هم حظ معنوی زیادی بردیم و هم حسابی تفریح کردیم .به محض برگشتن از اصفهان هم ، به صورت کاملا اتفاقی و ناگهانی ظرف مدت 24 ساعت زائر حرم اربابم ، مولای رئوف حضرت علی بن موسی الرضا  (علیه السلام )شدم و یکدفعه بدون اینکه حتی تصورش رو کرده باشم خودم رو کنار حرم باصفای ارباب علی بن موسی الرضا دیدم ...جاتون واقعا خالی ،روز اول جامعه کبیره با مداحی حاج مهدی سلحشور ، روز دوم دعای باصفای کمیل با مداحی حاج مهدی سلحشور ،سخنرانی زیبای حاج آقا راشد یزدی و نماز جماعت به امامت ایشون و روز سوم نماز جمعه و خداحافظی از ماه شعبان و شروع ماه میهمانی خدا در کنار حرم باصفای ارباب ...

تورو خدا دعا کنید لایق این همه لطف( که بیشتر شرمنده م میکنه تا خوشحال) ، باشم ...دعا کنید بتونم حفظش کنم نه اینکه خرابش کنم .

                        شمس جمال علی بن موسی الرضا صلوات

ان شا الله به زودی زود اگه باز سیستم یک هفته قاط نزنه و نت قطع نشه ، قسمت دوم سفرنامه کربلا رو روی وبلاگ میذارم .

از لطف و محبت تک تک عزیزان و دوستان ممنونم ،ان شا الله بزودی زیارت ارباب علی بن موسی الرضا و حضرت سیدالشهدا نصیب همتون بشه .

خیلی دعام کنید چون محتاج محتاجم ،منم به جان امام رضا که تموم هستیمه ، همه جا دعاگوی همتون هستم .

یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:30 عصر روز شنبه 88 شهریور 7

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >