هوالحی
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیز ...دلم میخواست از غربت حرم بی بی زینب بگم ...دلم میخواست از حرم خانوم رقیه بگم و اون بغض عجیب توی حرمش ...دلم میخواست از گریه ها و بغض موقع رسیدن به سوریه بگم ...دلم میخواست عکس تک تک جاها رو نشونتون بدم ...دلم میخواست مداحی های حرم رو که ضبط کردم ، براتون بذارم ...اما متاسفانه شارژ ای دی اس ال تموم شده و بنابه دلایلی فعلا قصد ندارم شارژ بگیرم ومهم ترینش اینه که حدود 20 روز یک ماهی کرمانشاه نیستم و دسترسی به نت ندارم .
تا دفعه بعد که بتونم وقت خالی پیدا کنم و بیام کافی نت یا علی ...
راستی دوستان نتی تک تک تون رو دعا کردم ، نماز نیابتی خوندم ، زیارت نامه خوندم و به جاتون سلام هم دادم ...
پ.ن 1: (برای مخاطبی خاص !) چقدر سخت است که بخواهی با سکوتت ، فریادهای عصبانیت و نفرتت را از کارهای مسخره فردی ابراز کنی !!!!!!!
پ.ن.2 : (بازهم برای مخاطبی خاص تر !) قول هایم به بی بی از همه چیز برایم ارشمند تر است و همین باعث آرامشم است ، اما باور کن سخت است ...
یا علی و یا حق...التماس دعا
نویسنده » نرگس » ساعت 6:10 عصر روز
دوشنبه 88 اسفند 10
« به نام خدای صبوری که صبر زینب قطره ایست در برابرش ...»
دلم میخواهد فقط بنویسم ...
از بزرگ بانویی که در دامن بانویی بزرگ پرورش یافت ...
از بانویی که حسین است در آینه تأنیث ...
بانویی که صبر است و صبر ...
بانویی که دختر شیرخدا «حیدر » است و جرم خود و خاندانش در این عالم فقط همین بود ...
بانویی که جبرئیل هنگام تولدش گریست ...
بانویی که مجتبای صبور از صبرش گفته بود ...
بانویی که فقط در آغوش حسین آرام می گرفت ...
بانویی که غیرت الله «ابالفضل » رکابش میشد ...
بانویی که بی لیاقتی چون من قرار است زائرش شود ...
دلم نمی آید از رقیه نگویم و بروم ...
از بانوی کوچکی که بزرگ ترین بانوان به گرد ناخن پایش هم نمیرسند ...
از دست های کوچک ورم کرده ای که بزرگ ترین گره ها به دستش باز می شود ...
از فاطمه ثانی ...از کبودی صورت ...از سیلی ...
از پاهای کوچکی که دیگر توان راه رفتن نداشت ...
از گیسوان سوخته و پریشان...
از دل سوخته ای که دیگر تاب دوری پدر را نداشت ...
رقیه جان ...بانو ...شرمنده تمام لطف هایت هستم ...
مرا دریاب که میخواهم سلام حضرت حیدر ، پدر و عمو را برایت بیاورم ...
مرا دریاب بانوی خوبی ها ...
بهر درمان از چه رو نزد طبیبان می روی ؟ ...خرده نان از سفره زینب کفایت می کند ...
دیشب داشتم میگفتم میدانم که لایق این سفر نیستم ، میدانم که لایق سفر کربلا هم نبودم ، اما نمیدانم حکمت این سفر سوریه آن هم بعد از کربلا چیست ؟؟ عزیزی گفت شاید تکمیل سفر کربلاست ....از کربلا تا شام ..... از دیشب تا بحال بدجور سوخته م از این جمله ...
بی بی جان شرمنده تمام خوبیهایت هستم ...مرا در آغوش لطفت بگیر باز هم ...
اگه خدا بخواد راهی سفر سوریه هستم ...راهی شهر عشق «دمشق»...
هفت توی دین ما عدد مقدسیه ...هفت روز کربلا بودیم ...ان شا الله هفت روز هم دمشق ...میشه 14 روز !!
کاش معرفت این همه لطف و کرامت رو داشته باشم ...
کاش فقط سنگین کردن بار مسئولیتم نباشه ...کاش فقط طی راه نباشه ..کاش ...کاش ...
به یاد تک تک دوستان عزیز هستم ، دعاتون می کنم اگه قبول کنن ، اسماتونم نوشتم که یادم نره ...
شمام دعا کنید یه ذره معرفت پیدا کنم ...دعا کنید دست پر برگردم ...
بشنوید نوای زیبای وبلاگ را »»» دل و دلدار کیست ؟ زینب است ...
یا علی و یا حق ...التماس دعای خیر
نویسنده » نرگس » ساعت 3:2 صبح روز
چهارشنبه 88 بهمن 28
« هوالحی »
تو سگ را از سر سفره نراندی جزامی را به سوی خویش خواندی
فدای دردهـــــــایت هرچه دارم تو دریــــــــایی ولی دنیـــای دردی
زندگی من مال مجتبی ...قبله دلم خال مجتبی ...بو کنی اگر سینه مرا ...می دهد فقط بوی مجتبی ...
اونایی که منو میشناسن میدونن که چقدر به امام حسن حساسم ...از بچگی ارادت عجیبی به امام مجتبی داشتم و دارم ...
همیشه شهادت غریب مدینه که میشه ، غم آسمون میریزه تو دلم ...یه بغض عجیب میریزه توی گلوم ...
نمیدونم چی بگم و چی بنویسم که دلم آروم بگیره ...
امام حسن رو وقتی زهرش دادن شهید نشد ...امام حسن اونوقتی شهید شد که توی کوچه چادر مادرش خاکی شد ...اونوقتی شهید شد که مادرش راه خونه رو گم کرده بود ...اونوقتی شهید شد که مادرش تند تند میگفت حسنم به بابات علی چیزی نگو ...اونوقتی شهید شد که قاتل مادرش روی منبر پیغمبر می نشست و ... ! آخ بمیرم برا غریبیت مولای رئوفم ...
شهادت امام رضا که میشه تصور میکنی کنار حرمش نشستی و گریه میکنی ...روز عاشورا کربلا رو تصور میکنی و اون شش گوشه قشنگش ...شبای قدر خودتو توی نجف می بینی و اون بارگاه پرابهت مولا رو ...اما شهادت امام مجتبی که میشه دلت میمونه که کجا بره ...بره بقیع بی شمع و چراغ ؟؟ بره کنار قبر خاکیش که وهابی های از خدا بی خبر روغن سوخته روی قبرش ریختن ؟؟ بره پشت اون دیوار تاریک بشینه ؟؟ حتی برای گریه و نشستن پشت اون دیوارم باید سر ساعت بری ...
آخ امام خوب و مهربونم ، چقد دلم میخواد حرمتو ببینم ...یه حرم به بزرگی حرم امام رضا ، به باصفایی حرم امام حسین ، به اباهت حرم مولا علی ، به زیبایی حرم عباس ، به ...
دلم میخواد شهادتت که میشه ، تلویزیون حرم باصفای خودتو نشون بده نه نجف و کربلا و مشهد رو ...دلم میخواد شب شهادتت سینه زنی و مراسم حرمتو نشون بده ...آخ مولای کریمم تو چقد غریبی ...
خیلی دوستت دارم امام حسن مهربونم ...
بشنوید نوای زیبای وبلاگ رو ...»»» حسن کریم عالمینه ...حسن غریب تر از حسینه
التماس دعا - یا علی مدد - یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 10:2 عصر روز
جمعه 88 بهمن 23
هوالحی
امروز از صبح چقدر برایم دلگیر بود ...هوای آسمان که ابری می شود نمیدانم چرا اما دل من نیز ابری می شود ...
آسمان که می گرید چشم هایم هم دوست دارند با آسمان همراه شوند ...
باز هم مثل همیشه به تنهایی اتاقم پناه می برم و پنجره را باز می گذارم ...نفس عمیقی میکشم و ریه هایم پر از هوای سردی که خیلی دوستش دارم ، می شود ...
چقدر این هوای بارانی را دوست دارم ...چقدر این هوا مرا به آسمان نزدیک می کند ...روحم حس یک پرنده کوچکی را پیدا می کند که مدام به قفس می کوبد و می خواهد آزاد شود ...دلم را دیگر یارای ماندن در این کالبد نیست ...چقدر دلم پرواز می خواهد ...
پروازی به سوی معبود ...به سوی سلطان قلبم حضرت علی بن موسی الرضا ...به سوی شهدایی که مونس تنهایی هایم بودند و شاید اگر قبولم داشته باشند هنوز هم هستند ...
دلم تکرار روزهای خوب زندگیم را می خواهد ...آه که دلم نمی خواهد باور کند که جامانده است و زمین گیر این دنیا شده است ...دلم چه هوس ها که ندارد ...
هوس قدم زدن در بین الحرمین ...هوس زل زدن به شش گوشه ...هوس زل زدن به تکان های پرچم حرم ابالفضل ...کنار اروند بودن و مناجات ها ... شب های دوکوهه ... صحن انقلاب ...شلمچه ...مسجد کوفه...صحن گوهرشاد ... حرم سلطان و ...
بی دلی میطلبد عشق حقیق ورنه ...دعوی عشق زهر بی جگری می آید ...
افسوس که دیگر دلم را یارای پرواز نیست ...نمیدانم فقط نمیدانم چرا اینقدر مولایم هوایم را دارد ...ای کاش اشک هایم آرامم می کرد اما این شرمندگی از مولایم همیشه همراهم هست ...
اربعین سید و سالار شهیدان و علمدار کربلا را به همه شما دوستان عزیز تسلیت عرض می کنم .
بشنوید نوای وبلاگ رو »»» تا مشکتو تو آب زدی موج های دربا شد آروم ...
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 5:45 عصر روز
چهارشنبه 88 بهمن 14
« هوالقادر »
سلام و عرض ادب و احترام به همه دوستان و مخاطبین وبلاگ
راستش اومدم فقط بگم یه مدتی نیستم! احتیاج به استراحت دارم ؛به یه کم خلوت کردن...
نمیدونم چرا دیگه اصلا حوصله نوشتن ندارم؛ اصلا حوصله هیچی رو ندارم ؛ حتی خودم !
نه اینکه نخوام برگردم یا دیگه نخوام بنویسم ... نه ؛ اما فعلا حالم مســــــاعد نیست ...
قول میدم بمحض اینکه برگردم لطف همه دوستانی که جویای احوال شدن رو جبران کنم .
تا یه مدت از جواب دادن به همه الطاف(وبلاگ،ایمیل،تماس،SMSو...)معذورم -ببخشید منو .
فقط برام دعا کنید - یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 3:51 صبح روز
شنبه 88 بهمن 3
« هوالستار »
اینم شهید عزیزی که در پست قبل نامه ای رو به ایشون نوشته بودم ...
شادی روح این شهید بزرگوار و همه شهدا بخصوص شهدای مظلوم غرب ، صلوات
سلام ، دوستان یه چند روزه اوضاع روحیم اصلا خوب نیست ، خواهشا دعا کنید برام ...
دیشب هم یه فیلمی دیدم که حال و روزم رو خیلی بدتر کرد ...خیی دلم شکست ...
فیلم «کتک زدن و برهنه کردن یه بسیجی » توی خیابون و روز عاشورا بود ...
هرکاری می کنم آرووم نمیشم ،اصلا کاری به بسیجی بودنش ندارم به والله ! اما حداقلش یه آدمه ...!
آخه اگه آدم به دشمنشم برسه دلش نمیاد یه همچین کاری کنه چه برسه به هم وطن خودش!
اونوقت نباید توی سالم و پاک بودن این افراد نامسلمون شک کرد؟! بنظرتون آدم شیر پاک خورده اینجوریه ؟!
در مورد این قضیه یه پست مفصل می نویسم اگه زنده موندم ...
دعا کنید هرچه زودتر این منافقین و دشمنان سرسخت اسلام نابود شن ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
بشنوید نوای وبلاگ را »»» آهنگ زیبای انتظار با صدای محمد اصفهانی
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 10:25 عصر روز
جمعه 88 دی 25
بنام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد .
درد و دل با شهدا * نامه ای به شهید محسن آقا رضی*
برادرم سلام ...نمی دونم از کجا باید شروع کنم و از چی برات بنویسم ؟دلم پر از درد و دل ها و تنهایی هاست ،اما زیر هجوم کلمات ذهنم خالی شده...این بار اولی نیست که میخوام برای شهید نامه بنویسم ،اما اولین باره که اینقدر دل تنگم ...بغض گلوم رو فشرده و هوای ابری دلم میل باریدن داره ...نمی دونم چرا قلمم می لرزه ،شاید میخواد دل لرزونم رو همراهی کنه !!
برادرم ! مامن من توی این روزهای ابری فقط مزار شهداست و بس ! که اون هم میخوان ازم بگیرن !!
هیچ کس نمی دونه چه حالی دارم و به چی فکر می کنم ! بهم میگن دیوونه شدی ...نمی دونم چرا ؟! اما خودمم همین حس رو دارم ...حس می کنم شدم یه دیوونه به تموم معنا!اما دوسش دارم این دیوونگی رو ...دوسش دارم این سوختن رو ...دوست دارم زیر بار طعنه بودن رو !!
آقا محسن،یادته اون روز آروم آروم به مزارت نزدیک شدم و زل زدم به عکست ؟! انگار داشتی باهام حرف می زدی !! یه لبخند ملیح روی لبات بود و من محو تماشا شده بودم .نمی دونی چه صفایی داشت وقتی سرم رو روی سنگ قبر سردت گذاشتم و آزاد از همه ی تعلقات و مادیات دنیا ،از ته دل و فقط برای دل خودم گریه کردم .فکر می کردم سرم رو روی پاهات گذاشته بودم و درد و دل می کردم و تو هم روی سرم دست می کشیدی و می خندیدی ...انگار واقعا دست تو روی سرم بود که اونقدر دلم آروم شد ...
کنار مزارت که خلوت خلوت بود ،یه دونه عود روشن کردم و روی قبرت گلاب ریختم ...آخ نمی دونی وقتی توی اون حالت نفس می کشیدم ،چقدر احساس خوبی داشتم !! کاش می شد هر چی رو که احساس می کردم برات بگم ،اما .... بگذریم .
آقا محسن ؛داداشم ؛ دلم برای جنوب و غرب تنگ شده ...برای احساس یکی شدن با رمل های فکه ،برای گریه کردن از ته دل توی طلائیه ،برای بوی عطر و گلاب مناطق،برای در آغوش گرفتن قبر شهدای گمنام پاسگاه زید ،برای غروب دل تنگ شلمچه .....برای بریدن از دنیا در ارتفاعات بازی دراز غریب ...برای تجربه عشق با شهدای غریب غرب ؛ برای پادگان ابوذر و اون حسینیه باصفاش !!برای ... داداش ! دلم حتی برای نفس کشیدن توی اون هوای پاک مناطق عملیاتی هم تنگ شده !!
داداشم ! نمی دونی یک سال انتظار چقدر سخته !! نمی دونی یک سال تموم ،همه ی غصه ها رو توی دل ریختن چقدر وحشتناکه !! هیچ وقت مثل من نبودی تا بدونی چی میگم !!به خدا تموم یک سال رو به امید اومدن به جنوب و غرب تحمل می کنم ...همه ی طعنه ها رو به جون می خرم به این امید که بیام و چند لحظه آزاد از همه چی ،سرم رو روی خاک پاک جبهه ها و جا قدم های شما بزارم و اشک بریزم تا دلم آروم شه !! کاش وصف اون لحظات رو می تونستم برات بنویسم ولی نمی تونم ....
داداشم ببخشید که خیلی حرف زدم و سرت رو درد آوردم ...ولی باور کن که اگه برای شما هم ننویسم ،توی این روزگار بی حضور مولا ،از غصه می میرم ...
داداش محسنم خیلی دوستت دارم .هوای ما زمینی ها هم داشته باش . به همه ی شهدا هم سلام من حقیر رو برسون.یا علی و التماس دعا
خواهر کوچیک تو ؛نرگس (مهناز)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
یادش بخیر ..... :: تاریخ و مکان نوشتن نامه :21 بهمن 1386 - مزار شهدای کرمانشاه ::
نوای زیبا و دلتنگ در مورد شهدا »»» یه شهید یه پرچم عشق ...
یا علی و یا حق
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
اضافه شده در روز 20/10/88 :
چند روزه توی وبلاگ و به گوشیم هی پیام میاد که برید به مقام معظم رهبری رای بدید ، برید توی نظرسنجی بهترین رهبران ایرانی شرکت کنید و...
خداییش دوستان متوجه مضحک بودن این نظرسنجی نشدن ؟! از کی تا حالا ابوالحسن بنی صدر و تاج زاده و آقا سلطان و حامد اعرابی و ... شدن جزء رهبران ؟!؟! تازه جالبه موسوی اول شده ، مقام معظم رهبری دوم و امام خمینی چهاردهم !!!
یادش به خیر یه موقعی حرف از داشتن بصیرت بود و ...
مردم عزیز ما آنچه شرح بلاغت بود در روز 9/10/88 گفتند ...
ازهمه دوستان ارزشی خواهش می کنم که این نظرسنجی مسخره رو تحریم کنند...
نویسنده » نرگس » ساعت 4:40 عصر روز
شنبه 88 دی 19
هوالرزاق
سلام ، قبل از اینکه چیزی بنویسم از همه مخاطبین عزیز وبلاگ عذرخواهی می کنم که مسائل شخصی را به این بادیه می کشانم . اما چاره ای جز جواب نیست چون در این وادی و در این زمانه خاموشی معنایش عوض شده است !!
برادر بزرگوار جناب آقای .... قبل از هر جوابی این را به شما بگویم که این آخرین جواب من به نوشته های شماست چون دیگر حوصله بحث های بیخود را ندارم !
---- فرموده اید که آنچه در این وادی حرمت دارد قلم است نه کپی کردن ! بله فرمایش شما درست ، اما گاهی کپی کردن از روی چه مطلبی بسیار مهم تر از قلم زدن بیخودی خود شخص است !!! مثلا ذکر یک شعر از فلان شاعر ولایتی یا ذکر یک حکمت از حکمت های نهج البلاغه که کپی کردن صرف است به صد هزار پست از سر دلتنگی !!! می ارزد ! (نه بنابر حرف بنده بلکه به اذعان مخاطبین ! )
---- و اما در مورد مسابقه! بنده هیچ نظری در مورد نوشته های وبلاگ ها نداده ام ، فقط و فقط در مورد قالب و کدها نظر داده بودم و چون سطح شرکت کنندگان در حد طراحی قالب نبود و همه از قالب های حاضری استفاده کرده بودند بنابراین باید از بین قالب های حاضری قشنگ ترین انتخاب میشد که شد !! (البته صرف عوض کردن هدر صفحه ، طراحی قالب نیست !!!)
---- نوشته اید که « بودن در فضای مجازی هم تنها زمانی دارای حرمت است که وقت به مطالعه گذاشته باشید ! »
ما که اصلا اسم این تیکه از جمله تان را ادعا نخواهیم گذاشت ! و در پاسخش خواهیم گفت که مشکل اینجاست که شما ،فقط خود و چهارکتابی را که خوانده اید می بینید ! و نه بیشتر !
---- در مورد فضای کاری فرموده بودید :« اگر روزی بخواهم آنچه را که می دانم و شما نمی دانید را بازگو کنم حتما از نامی که بر آن مکان گذاشته اند خجالت می کشید»
بارها گفته ام و این بار بلندتر میگویم که کسانی هم که نشنیده اند بشنوند »»»»» بعضی از مکان ها هیچ اعتباری به فرد اضافه نمی کنند بلکه این افراد هستند که آن مکان را خوشنام یا بدنام می کنند ، آن فضای کاری که شما می گویید به خودی خود خیلی مقدس است ، خیلی تقدس دارد برای همه، حال اگر چهارنفر مثل شما یا بنده حقیر در آن مکان بودند که دلیل بر بد بودن آن مکان نیست ! پس یادتان باشد مکان مکان مقدسی است هرچه عیب هست از افراد است !!! راستی علم غیب هم دارید که ! ندانسته های دیگران را هم می دانید دیگر !!
---- از شایعه ها حرف زده بودید !! جناب آقای .... مگر شایعه چگونه درست می شود ؟؟! غیر از انعکاس رفتار خود افراد است ؟!؟! حال مطمئن بوده و هستم که در این مکان عده ای هم بی آنکه تقصیری داشته باشند خواهند سوخت اما این اشکال هم باز برمیگردد به همان چشم ظاهر بین افراد ! و خوف خدا نداشتن !!! همان چشم ظاهر بینی که شما نمونه بارز داشتنش هستید !! و دیگران را بی آنکه ترسی از خدای خود داشته باشید محکوم می کنید . حال یکبار به بی اطلاعی ، یکبار به کم تجربگی ،یکبار به نداشتن مطالعه ، یکبار تهمت می زنید ، یکبار توپ و تشر می زنید ، بار دیگر به رفت و آمدها گیر می دهید ، بار دیگر و بار دیگر و.......... تا کی رفتار امثال شماها باید ادامه داشته باشد ؟؟تا کی ؟؟ و تا کی این رفتار را به حساب مکان مقدسش خواهید گذاشت و دیگران ؟؟؟!!!!!
---- صحبتم را کوتاه کنم و چند خطر آخر را یکجا جواب بدهم :
حرف از نان زده بودید و ارزش ها و دفاع کورکورانه و ....!
کاری با بقیه نداشتم و ندارم اما در مورد خودم با اطمینان می گویم که فقط برای دل خودم می نویسم و وبلاگم را دکان هیچ ارگانی نکرده و نمی کنم . نوشته های وبلاگ بنده دفاع از ارزش ها و اعتقاداتی است که برای خودم مهم است ولاغیر !
چه اگر سری به آرشیوهای قبلی وبلاگ هم بزنید خواهید دید که تنها برای خودم قلم زده ام ! نمی گویم برای خدا ! که اگر ادعایش را مثل خیلی ها داشته باشم دروغ گفته ام !!! از 5 سال پیش تا بحال وبلاگ شخصی ام را مکانی مانند اتاقم میدانم که هر کاری دلم بخواهد در آن انجام می دهم و هر نوشته ای دلم بخواهد در آن خواهم گذاشت و در این اتاق کسی را جز خدا ناظر بر کارهایم نخواهم دید .
---- و اما بحث آخر که در مورد زمین خوردن من بود و افسوس شما !!
جواب من : « گر بجنبد تیغ عالم زجای ....نبرد رگی تا نخواهد خدای ! »
جناب اقای .... بنده آبرویم را از کسی نگرفته ام که نگران از دست دادنش توسط کسی باشم ! خدا به هر که بخواهد عزت و ابرو میدهد و به هر که هم نخواهد نمی دهد و این عزت و اعتبار را اگر خدا داده هیچ کس نخواهد گرفت حتی اگر به بزرگی .... و .... باشد !!
در آخر برای شما چشمانی روشن بین ، راهی روشن و جست و جویی روشن گرانه را از خداوند منان خواستارم ... راهی روشن و بدون هیچ ادعایی !!
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 2:38 عصر روز
جمعه 88 دی 18
..:: هوالمصور ::..
این طایفه نوع ناســزا شان کوفی است
این هلهله ها ، تُن صداشان کوفی است
اربـــاب به دل نگیــر اگـــــر می رقصند....
این عـده شناسنامه هاشان کوفی است!
پی نوشت عکس : کلاه که سهل است ، ما در پی آنیم که سرهامان بر نیزه رود !
بشنوید نوای وبلاگ رو »»»آبرو به من داد شال ماتم تو ...عمریه که هستم زیر پرچم تو
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 9:21 عصر روز
دوشنبه 88 دی 14
« هوالقادر »
دیدید هنــوز عشق ، لشگر دارد
دیدید که این قافله رهبـــــر دارد
ای مانده نـــــهروانی عهدشکن
این ملک علی ، مالک اشتر دارد
--------------
گفتند که جمع کاسه لیس آمده اند
یک عده برای ساندیس آمده اند
ارباب به دل نگیر این جمع کثیر
با دیده ی از اشک تو خیس آمده اند
بشنوید نوای وبلاگ را »»» با صدای حاج یزدان ناصری
تعجیل در فرج حضرت حجت و سلامتی مقام عظمای ولایت صلوات
یا علی و یا حق
نویسنده » نرگس » ساعت 8:17 صبح روز
پنج شنبه 88 دی 10