سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نرگس - گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :998556
بازدید امروز : 47
بازدید دیروز :153
 RSS 

به نام خالق زیبای عباس علمدار ...

علمدار

همیشه این اسم بدجور با دلم بازی میکنه ؛

نمیدونم چه رازی توی اسم ابالفضل هست که اینجور دلمو میلرزونه و اشکامو جاری میکنه ؛

فقط یه چیزی رو خوب میدونم ؛ اونم اینکه حضرت عباس (علیه السلام ) سلطان قلبمه ...

ادب حضرت عباس (علیه السلام ) منو کشته... وفای حضرت علمدار ...

دین داریشون ، امام شناسیشون ، حیاشون ، صلابت واباهتشون ، غیرتشون و...

 همه ی خوبی های دنیا تو وجود ایشون جمع شده و این تمام  ٍ خوبی فدای خوب ترین عالم شده ...

هرسال محرم فقط منتظرم تاسوعا بشه ...

یک سال انتظار میکشم که روضه وداع امام حسین و حضرت عباس رو بشنوم ...

یک سال تموم منتظرم تاسوعابشه و با دوستان هیئتی دم بگیریم که :

 ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ... سقای حسین سید و سالار نیامد...علمدار نیامد ...

********************************

پ.ن.1 : دیوونم میکنه این نوا :سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل...دستش شده از تن جدا ابالفضل ابالفضل ...

پ.ن.2 : خدایا از دست علمدارت دین داری و وفاداری و ثابت قدم بودن در دین رو به ما عنایت کن .

پ.ن.3 : از دیروزکه جمعی از دوستان هیئتمون راهی کربلاشدن بیقرار شدم...خدایا دلم تنگ کربلاست...

پ.ن.4 : شهدا و امام شهدا وگذشتگان و رفتگان رو توی این شب ها یاد کنیم .حتی با یه صلوات.

پ.ن.5 : نوای این پست : " ابالفضل ساقی طفلان حسین ... "

پ.ن.6 : خیلی التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:10 عصر روز سه شنبه 89 آذر 23

به نام خدای باران...

پاییز و بارون هاشو دوست نداشتم چون دلم میگرفت ...

اما الان دوسش دارم چون یه غم قشنگی توی پاییزه...

گاهی چقدر بارون چشام رو دوست دارم ...خصوصا وقتی با بارون آسمون قاطی میشه ...

محرم به جای خود...مختارنامه و تلنگرهاش ...روضه ها و سینه زنی ها ...

دلتنگی برای کربلا و نجف و  ... همه و همه به جای خود !

این دل گرفته و چشم بارونی هم به جای خود...

گاهی چقدر از کلمه خداحافظ بدم میاد ...

این دنیا همینه ، هیچ چیش موندگار نیست ...

حتی عزیزات هم یه روز مجبوری بسپاری به خاک یا یاد ...

دلم بدجور گرفته .......

*****************************************

پ.ن.1 : آهنگ این پست : خداحافظ ... 

 پ.ن.2 : خیلی دعام کنید /یا علی و یاحق



نویسنده » نرگس » ساعت 12:44 صبح روز سه شنبه 89 آذر 23

به نام او که الطاف بی دریغش را نتوان شماره کرد ... 

یا عباس

با روضه حسین نفس تازه  می کنم

وقتی هوای شهر نفس گیر میشود

.....................................................

روضه ها را که میشنوم تصاویر سفر کربلا یک به یک جلوی چشمانم می آید ؛

خیمه گاه ؛ اولین و بلندترین خیمه که رویش نوشته بود " خیمه العباس "...

تل زینبیه که فاصله ش تا حرم ارباب بی کفن اندکی بود ...

بین الحرمین و تصور بی بی زینب و غم های بی شمارش  در آنجا...

کربلا و طفلی سه ساله ...کربلا و گوشواره ...

کربلا و تشنگی ...کربلا و مشک پاره ...کربلا و آتش خیمه ها ...کربلا و ...

ه
یچ کدام به اندازه دوری کف العباس تا علقمه دلم را نسوزاند ...

.............................................................................................................

پ.ن.1 : امسال محرم را طور دیگری آغاز کرده ام ،در حرم مولای مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا اذن ورود به محرم را گرفتم و برای اولین بار بعد از این همه سال حرم را خلوت یافتم و به کنار ضریح رفتم ...
هنوز حلاوت حضور در حرم با صفایش و شیرینی دست کشیدن به سردی شبکه های ضریحش در جان و دلم هست ...لذتش مداوم باد .

پ.ن.2 : جای خالی برادر شهیدم " سید رحیم خمیس آبادی " این روزها بیشتر پیداست ...هنوز صدای زیارت عاشورا خواندنش در گوشم می پیچد ...هنوز صدای مداحی ها و ناله هایش می آید انگار ...دلم برایش تنگ شده ...شادی روحش صلوات ؛

پ.ن.3 :دلم برای غروب باصفای کربلایش تنگ شده ...خدایا برات کربلای حسین  میخواهم ...از خودت ...رد نکن این گدای روسیاهت را ؛

پ.ن.4 : نوای وبلاگ بدجور دلم را هوایی می کند ...اینم لینکش : دیوونه کربلاتم ...

پ.ن.5 : در این شب های عزیز برای همه ی جوان ها دعا کنید . /یا علی و یاحق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:48 عصر روز سه شنبه 89 آذر 16

بنام خدای مهربانی ها ...

یا امام رضا مددی ...

خدایا کدام نعمتت را شکر گویم ؟؟ کدام لطفت را ؟ کدام عنایتت را ؟

 بودن اهل بیت ما را بس است که تا پایان عمر نتوانیم شکر چیز دیگری را بجا آوریم .

دلم سخت منتظر لحظه ایست که یکبار دیگر چشمان خیسم اذن دخول بخوانند ...

منتظر شنیدن اذان حرمش یا صدای نقاره خانه ش ...صدای بال کبوترهایش ...

منتظر نوشیدن زمزم از سقاخانه ش و پر شدن از یاد ساقی و حرم باصفایش ...

 دعا کنید رزق محرم رابگیرم ...یا شاید برات کربلا...

به یاد تک تک دوستان خواهم بود اگر پذیرا باشند .

التماس دعا / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 2:8 صبح روز دوشنبه 89 آذر 8

الا بذکر الله تطمئن القلوب ...


دیروز بخاطر فوت دو عزیز راهی "باغ فردوس " یا همون قبرستان کرمانشاه شدم ، قبل از رسیدن خونواده عزادار رسیدم و درست ساعت 8 صبح جلوی در غسالخونه بودم ، تا  خونواده اون مرحوم برسند ، همون حول و حوش ایستادم به نگاه کردن ...
اولین بار نبود که در مراسم تشییع شرکت می کردم اما هیچوقت جرات نکرده بودم که برم غسالخونه اما اونروز  رفتم...
حس و حال عجیبی داشتم ، جمعیت زیادی اونجا بودند ، جمعیت سیاه پوش و گریونی که با نگاه کردن به هر کدومشون ناخوآگاه اشک از چشمام جاری میشد ...

خانومی جلوی تاج گل پسر جوونش زانو زده بود و با عزیزدلش حرف میزد و زار زار گریه می کرد ...عکس پسر جوونش توی حرم امام رضا گرفته شده بود و چقد دل آدم رو ریش میکرد  ...
دختر کوچولویی روی دست بقیه جابجا میشد و نمیدونست معنی این همه محبت و ترحم یعنی اینکه دیگه یتیم شده ...
دختر جوونی مدام بابا بابا میکرد و اشک تموم صورتش رو پوشونده بود ...
پسر جوونی زیر تابوت پدرشو گرفته بود و بلند بلند اونو صدا میزد ...
دختری دنبال جنازه مادرش می دوید ...یکی عمو عمو میکرد ...یکی به صورتش خراش میداد ...یکی روی دستش میزد ...
صدای مداح از بلندگو می اومد که داشت روضه امام حسین و حضرت رقیه رو میخوند ...
دختری بی همسر شده بود و به پهنای صورت اشک می ریخت ...مردی زنش رو از دست داده بود ...

خدای من... دلم آتیش گرفته بود از دیدن این صحنه ها ، دست خودم نبود ،  به هق هق افتاده بودم ...

این وسط هم گاهی در باز میشد و جمعیتی برای گرفتن عزیزشون هجوم می آوردن و غسال ها جنازه ای رو بیرون میدادند ...

خدایا چقدر این انتظار تلخ بود ... انتظار اینکه در باز بشه و ...
آخرین دیدار ...آخرین وداع با عزیزدلت ...آخرین حرفا ...حسرت کارهای نکرده و محبت های دریغ کرده ...
حسرت روزهای از دست رفته ای که میتونست خیلی بهتر باشه ...حسرت جفاهایی که در حق مرده شده بود ...
چقد اون جنازه ی بی جون ارزش داشت براشون ولی موقعی که زنده بود ...

احساس سرگیجه و حالت تهوع بهم دست داد ...فشار روحی اونجا خیلی برام زیاد بود ...
از غسالخونه زدم بیرون و اومدم تکیه دادم به دیواری که مشرف به خیابون بیرون قبرستان بود ...نگاهم روی مردم مونده بود ...
چقدر بی خیال ...
چقدر غرق در دنیا ...
چقدر غافل از مرگی که ممکنه هر ثانیه گریبان خودشون یا عزیزشون رو بگیره ...
چقدر غرق در گناه هایی که دیگه جزئی از زندگی شده براشون ...عین خود من ...

خدایا به دادم برس ، من نمیخوام مثل هیچ کدوم از این مردم باشم ...
نه میخوام غافل از مرگ باشم نه میخوام یه روزی خدای نکرده در مرگ عزیزی یا حتی مرگ خودم حسرتی بکشم ...

خدایا ممنونم از تلنگرهای به موقع ات ...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پ.ن.1 : خدایا تا ما رو نیامرزیدی و پاک نکردی از این دنیا مبر ...

پ.ن.2 : خدایا ما رو از شفاعت اهل بیت علیهم اسلام و کمکشون بخصوص در شب اول قبر و روز قیامت محروم نفرما.

پ.ن.3 : شادی روح همه گذشتگان بخصوص این دو عزیز که یکی روز عرفه و یکی عید قربان به خاک سپرده شد، فاتحه مع الصلوات.

پ.ن.4 : گذشتگان به خیرات ما نیازمندند ، از یه فاتحه و چندتا صلوات محرومشون نکنیم . یه روزم نوبت خودمون میشه !

پ.ن.5 : واقعیتی به اسم مرگ همیشه هست، شاید همین فردا نوبت ما باشه،پس بیایم بیشتر مراقب رفتار و اعمالمون باشیم .

پ.ن.آخر : التماس دعای فرج و التماس دعای خیر / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 10:19 عصر روز چهارشنبه 89 آبان 26

« هوالمحبوب العارفین »

السلام علیک یا ساقی العطاشا ...یا قمربنی هاشم ...

شاید این پنجمین باره که می نویسم ولی آپ نمی کنم ...
امشب یاد خیلی چیزا اشکامو جاری میکنه ...
هیچ بهونه ای نمیخوان این بار ...پلکامو روی هم که میذارم اشکام غلت میخورن و میان پایین ...
یاد اولین باری که چشمم به حرم حضرت علمدار افتاد داره دیوونه م میکنه ...
یاد اون پرچم قرمز روی گنبدش... با نوشته ی «یا قمر بنی هاشم » ...
رقص پرچم روی گنبدت و پرچم های اطراف حرمت ...
یاد تابلوی «السلام علیک یا ساقی العطاشا » روبروی پنجره هتل ...
کف العباس ...
علقمه ...
بین الحرمین ...
میدون مشک ...
فاصله ی بین علقمه تا کف العباس ...
خیمه گاه ...خیمه گاه ...
خیمه گاه و بلندترین خیمه ...
خیمه گاه و اولین خیمه ...خیمه حضرت عباس ...
یا ابالفضل دلم هوایی اون ضریح بلندته ...با نورهای قرمزش ...
لاله ها و چراغ های بلند توی حیاط حرمت ...
اون بوی خوش توی حرم باصفا و نورانیت ...
روضه های توی صحن و سرات ...هنوزم صداش تو گوشمه : « به خدا دنیا رو نمیخوام بی ابالفضل ...»
شب تولدت و چراغونی های حرمت ...خدایاااااااااااااااااا دیگه طاقت دوری ندارم ...
آقا دورت بگردم ...یادته ؟سرمو که میذاشتم روی ضریح باصفات از دنیا و مافیهاش سیر میشدم ...
آقا قرار بود زود منو بطلبی ...آقا قرارمون یادت رفته ؟!نکنه منو فراموش کردی آقا ؟؟
آقاجون قربونت برم دلم برات تنگه به خدا ...به خودت قسم ...
آقا به خودت قسم دیگه طاقت ندارم ...بذار بیام ...بذار یه بار دیگه سرمو بذارم روی ضریحت ...
آقاجون هرچقدرم بدم ولی با همه ی وجودم دوستت دارم ...

...............................................................................

پ.ن.1 : یک سال و سه ماه از اولین باری که چشمم به ضریحت افتاده گذشت ....نمیخوای به دل بی قرارم نیگاه کنی ؟؟

پ.ن.2 : « این نوشته صرفا یادی یه از حرم حضرت عباس ...یه درد و دلی کاملا شخصی ...»

پ.ن.3 : نوای وبلاگ دیوونه م میکنه ... « خاطره ی اولین بار ،نگاه به صحن علمدار ...دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار ...»

پ.ن.4 : محرم نزدیکه ...صدای تپش های قلب مسلمونا بخصوص شیعیان رو میشنوم ...

پ.ن.5 : التماس دعای فرج و التماس دعای خیر / یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 3:34 صبح روز سه شنبه 89 آبان 18

به نام محبوب رضا...
اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک ...

چقد این اذن دخول با دلم بازی می کند ...چقد دلم لک زده برای ایستادن در پشت ورودی های حرم امام رئوف و خواندن اذن دخول ...
دلم لک زده برای رد اشکهای داغی که بی هیچ واسطه ای گونه هایت را نوازش می دهند ...
همین چند روز پیش تولدش را در حرم باصفایش تبریک عرض کردم اما انگار سال هاست به مشهد نرفته م و چشمم به گنبد و ضریح نیفتاده است ...
دلم نوشیدن زمزم از سقاخانه اش را می خواهد ...
دلم ایستادن و زل زدن به پنجره فولاد و زمزمه های پر از راز و نیاز بیماران و آرزومندان و ... را می خواهد ...
دلم رقص پرچم سبز روی گنبد طلایی حرمش را می خواهد ...
دلم نوازش خنکای عطر حرمش را مطالبه می کند وقتی نزدیک ضریح باصفایش می شوی ...
دلم نشستن در ایوان مقصوره صحن گوهرشاد را التماس می کند ...
ایوان طلا ... روبروی ضریح ... دار الهدایه ...دارالحجه... صحن جمهوری ...صحن آزادی...ورودی شیخ حرعاملی...
دلم چه تقاضاها که ندارد ...
باز هم دلتنگ امام رئوفم ...کاش تمام روزها و شب هایم در حرم مولای مهربانی ها سپری میشد ...


**********************************

پ.ن.1 : تا آخر عمرم میگم : بنویسید به روی قبر و به روی کفنم ...عاقلا دیوونه ی امام رضا منم منم ...

پ.ن.2 : میلاد امام  مهربونی ها در حرم باصفاش دعاگوی تک تک دوستان نتی و غیر نتی بودم .(اگر بپذیرند )

پ.ن.3 :یا امام رضا رهام نکن ...یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:7 عصر روز سه شنبه 89 آبان 4

به نام خدایی که رضا ، راضی به رضای اوست و خدا راضی به رضای رضایش...



دوباره میلاد امام رئوف شده و دل پر میکشه به صحن و سرای باصفاش 
واسه ایوون طلاش ... واسه کاسه های پر از زمزم سقاخونه ش
چراغونی های مختلف و قشنگ صحن های نورانی حرمش
خادما و مراسم جارو کشیدن تو صحن ها و رواق ها ...واسه کبوترای حرم ...
واسه اینکه دست ارادت به سینه بذاری و بگی سلام امام مهربونم...
واسه اینکه توی حال خودت باشی و یهو یکی از خادما یه گل خوشگل روز تولد آقا بهت هدیه بده
گلبارون حرم ...مراسم های شب میلاد ...شیرینی های تولد آقا که درب حرم پخش میکنن
قطره اشکایی که از سر شوق روبروی پنجره فولاد جاری میشن ...

امشب پر از یاد رضای رئوفم ...یا امام رضا خیلی دوستت دارم ...تولدت مبارک ...


***********************************

پ.ن.1 : واسه همه ی این چندسالی که روز تولدت توی خونه ت راهم دادی ممنونم امام رضای عزیزم

پ.ن.2 : داداش رحیم جای خالیت هنوزم حس میشه ...هیچی نبودنت رو تسکین نمیده ...

پ.ن.3 : ان شا الله چند ساعت دیگه راهی حرم امام  رئوفم ،اگر بپذیرند دعاگوی همه دوستان خواهم بود .

پ.ن.4 : نوای وبلاگ رو خیلی دوست دارم ...خیلی ...(کفتر ایوون طلاتم ...یه عمریه که مبتلاتم ... )

پ.ن.5 :  یا علی و یا حق / التماس دعای فرج و دعای خیر



نویسنده » نرگس » ساعت 4:33 صبح روز شنبه 89 مهر 24

« هوالعلی الاعلی »




امروز تولدته داداش ...دیر فهمیدم ...مثل سال گذشته یادم نبود ...شرمنده م
میدونم تازگیا خیلی بی معرفت شدم ...میدونم خیلی چیزا یادم رفته ، حتی تولد عزیزترینم ...
داداش مهدی عزیز هنوزم عاشقانه دوستت دارم ...
به همون عشق پاک خواهر برادری قسم هنوزم عین اون روزای قبل دلتنگت میشم
هنوزم همه ی وجودم پر میزنه برای بوسیدن سنگ قبرت ...
هنوزم دلم می تپه برای تو ...برای دیدنت ...
فقط بی معرفت تر شدم ...ببخش این آبجی بی معرفتت رو ...
داداش عزیزم با همه ی وجودم میگم 18 مهر سالروز تولدت مبارک ...
51 سالگیت مبارک داداش مهدی زین الدین عزیز ...

...............................................................................

پ.ن.1 : کادوی من و دوستانم به شهید زین الدین عزیز (اگر پذیرا باشد ) ختم صلوات و زیارت عاشوراست. (اگر مایل هستید در این طرح شرکت کنید ،از صبح روز دوشنبه (19 مهرماه 1389) تا ساعت 12 شب روز جمعه ( به تعداد دلخواه صلوات و زیارت عاشورا تقدیم این شهید کنید و فقط تعداد خوانده شده را در این وبلاگ بنویسید که در نهایت همه را شمارش کنیم .ممنون و اجرکم عندالله) 

پ.ن.2 : شادی روح همه شهدا بخصوص شهید بزرگوار مهدی زین الدین صلوات .

پ.ن.3 : نوای وبلاگ خیلی برام خاطره انگیزه ؛ یادش بخیر ...(چنگ دل آهنگ دلکش می زند ...)

پ.ن.3 : خیلی التماس دعا /یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 11:0 عصر روز یکشنبه 89 مهر 18

« هوالحی »

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ



وقتی از زمین و زمان نا امید میشی ... وقتی دلت یه پناهگاه میخواد
وقتی هرکاری می کنی دلت آروم و قرار نمیگیره
وقتی دلت یه نگاه سیر به گنبد یکی از اهل بیت رو میخواد
وقتی بدجور هوای ایوان طلا به سرت می زنه
وقتی دلت میخواد پنجه هاتو گره بزنی به شبکه های ضریح ... 
اونوقته که یاد حرم بی بی زینب سلام الله میفتی و دلت پرمیکشه زینبیه دمشق
یاد اون موقع که تموم عقده ی دلت با یه دست کشیدن به ضریح بی بی آروم میشد
بی بی زینب هوای دلم رو داشته باش ... بی بی جان آخرین پناهم تویی ...
دلم هوای حیاط کوچیک اما باصفای حرمتو کرده
خودت دستمو بگیر بی بی ...تو رو به حسینت قسم میدم ...

.............................................

نوای وبلاگ بدجور دلمو میبره سوریه .... دل و دلدار کیست ؟ زینب است ...

   خیلی دعام کنید ...یا علی و یا حق



نویسنده » نرگس » ساعت 7:45 عصر روز جمعه 89 مهر 16

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >